Saturday, October 23, 2004

تماس با ما

دوستان و علاقه مندان میتوانند از طریق پست الکتونیکی ما با ما در تماس شده و نظریات و پیشنهادات و همچنان مطالب خویش را ازسال نمایند ( just2you_2@yahoo.com ) از همکاری شما قبلا سپاس گذار هستیم

Wednesday, October 20, 2004

محمد احسان ( مهیا



Ehsan Mohaya Posted by Hello

Monday, October 18, 2004

معرفي خودم

معرفي خودم
اواخر ماه دلو سال 1977 بود هوا بسيار سرد بود و برف چادر سپيدي خود را بر تمام شهر كهنه و اطراف شهركابل هموار نموده بود و با تمام تيره گي شب بازهم كم كم روشنائي برف اشكار بود
در يك حويلي خيلي بزرگ كه صرف يك اطاق كوچك ان به انها رسيده بود فاميلي 9 نفري به مشكل زندگي ميكردند .
پدر فاميل با مريضي كه داشت هر لحظه با مرگ دست و گريبان بود و مادر فاميل هر لحظه در انتظار پيداشدن طفل خود بود كه 9 ماه با تمام مشكلات و گرسنگي ها او را در بطن نا توان خود پرورش داده بود .
نيمه هاي شب بود كه هشتمين طفل مادر رنجور به دنيا امد و پا به اين جهان پر درد و رنج گذاشت همه خوشحال بودند و از اينكه او پسر بود بيشتر خوشحال بودند و به اميد و ارزوي اينكه مردي شود نيك عمل و كمك كننده فاميل و جامعه فقير خويش او را " احسان " ناميدن
و او من بودم
اري همين احسان كه نه به فاميل خود توانسته احسان كند و نه به جامعه خود
اما باز هم از خداوند اميد دارد


بقلم 
محمد احسان . مهیا








بسم االله الرحمن الرحیم
تقریظ


سپاس می گوئیم الله "ج" را که عزت داد علم واهل آنرا درهمه زمانه ها ، شریف وعزیزساخت آنها را در همه جاها . ذاتی که  دراول وهله ازآنچه وحی کرد بالای بنده اش فرمان داد به خواندن وتعلیم ونقل آن بواسطه ای قلم. عظیم الشأن خدایی که سوال ودرخواست علم را قبل ازقول وعمل تعلیم داد. به فراگیری علم فراخواند پیش ازطلب آمرزش . مقدس ومنزه علیم وحکیمی که طیف علمارا به وحدانیت وقیام به قسط  وعدل خویش بالای مردم شاهد وگواه قرار داد.
مهربان رحیمی که افاضه کرد بالای مان همه نعمت های جزیل وجسیم خود را که ارگر درهمه عمر مصروف ومشغول سپاسگذاری وتشکری از یکی آنها بشویم ولو درظاهر کوچک واندک هم باشد بدر نخواهیم رفت.
افاضه خیرباشد بالای بهترین مخلوقات محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم که امانت الاهی را (دین وعلم ) آنست بگونه ای احسن آن برای امت رسانید.
اداء کرد رسالت خویش را ونصیحت کرد امت را به خوبترین نصیحت . تبیین وتوضیح داد دین را به همه شئونات بشری خویش مانند قول، فعل، عمل وتقریرتا بیان کامل وتشریح سودمندی باشد برای مردم به آنچیزی که به آنها نازل شده است.
افاضه خیرباشد بالای آل اخیار وصحابه اطهار او"صلی الله علیه وسلم" که بهره مند شدند از مصاحبت ومجالست آن به حصهٔ بزرگی ازعلم ، عمل ،اخلاق ومعرفت طوریکه آنها سبقت کنندگان میادین آن بودند.
رحمت وبرکات الاهی باد بالای علمائی که با درک مسئولیت وشناخت وظیفه آسمانی شان درهمه عرصه های زندگی ازتکاپو وتحقیقات علمی دریغ نورزیدن، شب وروز بحیث علم برداران این دین هرفرد به اندازه توان بشری درخدمت قرارگرفتند. تا که این سلسله از مجتهدین آغاز یافت شخصی بحیث مجتهد وفردی هم بحیث محدّث وبرخی هم بحیث ناقل قرار گرفت. وتوانستند بحیث علماء، حکماوفقها وبه تعبیرقرآنی ربانیّون قرار گیرند . وصغارعلم را قبل از کبارآن به مردم رسانیدن.
وکوچک کوچک مسائل وموضوعات علم دین را پیش از بزرگهای آن به مردم رسانیدن . این خدمت ارزنده به حسب تقاضای زمان حالات وتطورات مختلفی داشته است. برخی بگونهٔ درس وتدریس، تعدادی هم به قسم تصنیف عدهٔ هم به رسم تألیف اسفار بزرگ. بعضی ها هم به شکل کتب ورسائل کوچک از نظرحجم در خدمت پخش ونشر دین ومردم قرار گرفتند که الله "ج" اعمال شانرا به محضرخود قبول فرموده ذخیرهٔ آخرت شان قرار دهد وما ذلک علی الله بعزیز.
شایان ذکر است که رساله ای موجود به اسم ( سه روز در راه الله"ج" ) ازجمله رسائل جمع شده توسط برادرم محمد احسان "مهیا" که خواننده عزیز را ازمسائل ابتدائی وکوچک به موضوعات بزرگ می کشاند وباعث جستجوی مسلمان به مهمات دینی اش میگردد. ابتدا تا انتهاء موضوعات ومباحث مندرج آنرا مرور کردم یگانه رسالهٔ که ازصغارعلم به کبار آن خواننده را از راه نزدیک ارائة الطریق کند همین رساله است. بناءً  باشرائطی که درتصحیح این رساله به آنها اشاره داشتم رسالهٔ خوب وارزشمندی در راه تعلیم ، تربیه ، اخلاق وهم نوائی تعلیم با تربیه خواهد بود.
ازمحضر الله "ج" مسئلت واستدعا دارم تا سعی وتلاش مخلصانهٔ برادرم محمد احسان "مهیا" را مورد قبول وپذیرش خویش قرار داده اجر وپاداش دارین نصیب حال شان ساخته توفیق مزید در راه خدمت گذاری به دین ومسلمین برای شان عطافرماید. وهو العزیز الحکیم


والسلا علیکم ورحمة الله وبرکاته
بندهٔ حقیرعبدالمتین "معتصم بالله"
خادم احادیث النبوی"ص" در دارالعلوم عالی ابوبکرالصدیق"رضی الله عنه "





مقدمه

روزی در تيلفون موبايل من يك پيام آمد به این مضمون که .
   يك نفر گفت ((سُبْحَاْنَ اللّهِ)) و بعد گفت كه ((وَالْحَمْدُلِلّهِ )) و در اخير گفت كه ((وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ )) او به مقدار هفتاد هزار 70000 ثواب در عمل نامه خود كمایي كرد . و آن شخص خود شما هستيد .
   مبارك باشد خداوند شما را توفيق به خواندن بيشتر اين تسبيح ها كند تا بيشتر شامل ثواب شويد و به ديگران هم ارسال كنيد .
   اين پيام بسيار خوشم آمد اين يك نوع دعوت دادن بود ؛ اما بدون اين كه متوجه شويد شما را شامل يك عمل نيك و شامل ثواب عظيم ميسازد.
   در نوشتن اين رساله  بنده هم كوشش نموده از همين شيوه استفاده كنم كه هم جماعت دعوت و تبليغ را به خواننده محترم اندکی  به معرفی بگیرم  و هم او را بدون اينكه متوجه شود به يك سه روز در عالم خيال ببرم و هم تمام اعمال و گفتاری كه درسه روز انجام داد ميشود وگفته ميشود به زبان خود او به خوانش بگیرم  و هم بعضي از احكام وضو ؛ احکام نماز؛ احكام نان خوردن ؛خوابيدن و چهل حديث و غيره را به او بيان كنم ولي به شكل درس مدرسه نه بلكه به شكل قصه و داستان و خود خواننده را با خود  يكجا به بررسي كشانم كه اگر با  جماعت ؛ دعوت و تبليغ بيايد براي سه روز چي چيز هاي خوب را ياد ميگيرد و چقدر  ثواب كمایي ميكند  وچي چيزي ها ی از احكام خداوند و سنت پيامبر (ص) را با خود به خانه ای  خود ميبرد كه اين بزرگترين سر مايه ای دنيایی و اوخروي به خود و فاميل اش خواهد بود.


سه روز در راه اللهu
از هنگام  ظهور اسلام تا حال علما ودانشمندان و پیشوایان  دین همیشه در این کوشش و در این فکر بوده اند که چگونه بتوانند دین را به مردم عام زمانه خویش به وجه احسن و خوبتر و آسانتر برسانند و هر عالم دین نظر به کوشش و نیت خویش کوشش کرده تا یک طریقه ای مناسب به زمانه خود را و شرایط همان وقت خویش را انتخاب کرده و به ان طریقه و شیوه سعی کرده تا مصدر خدمت به مردم مسلمان جامعه خویش گردد.
   به گونه مثال : قرآن کریم در اوایل به شکل اوراق بود و در پوست ها نوشته شده بود ولی آن را به یک کتاب جمع آوری کردند بعداً برای رسیدن قران به همه آنرا چاپ و نشر کردند و تا حالا كه چاپ و نشر ان ادامه دارد بعد علما ان را به زبان های مختلف ترجمه و تفسیر کردند تا بهتر به تمام مردم جهان برسد و بتوانند معنی ان را به زبان خودشان بدانند . 
و همچنان در مورد احادیث شریف .
   علما زیادی صرف به خاطر خدمت به دین مبین اسلام به طریقه های مختلفی کوشش  کرده اند که احادیث شریف را به دیگران و به اینده گان شان برسانند که یکی از انها امام بخاری است .
   وی با کوشش  زیاد و زحمات فراوان بیشترین احادیث صحیح را جمع کرد و انرا به شکل یک کتاب در اورد  که بنام کتاب بخاری شریف مشهور  و در نزد اکثر مسلمانان است و از ان استفاده میکنند .
    و هزار ها هزار مثال دیگر که علما به کمک خداوند متعال و نظربه شرایط همان زمان شان یک شیوه و یک طریقه خاص را طرح کرده اند تا بتوانند به دین اسلام خدمت کنند و دین را به مسلمانان و تمام عالم بشریت برسانند در شرایط کنونی جهان ما نیز برای رسانیدن دین مبین اسلام به تمام دنیا با وجود که دشمنان قسم خورده دین مبین اسلام برای جلو گیری از پخش و نشر ان دست و استین بالا کرده اند ولی باز هم هستند کسانی که برای دفع کردن دسیسه های کفار و برای خدمت به دین در کوشش  و سعی زیاد هستند چه در مسجد به صفت مولوی  و چه در مدرسه های دینی به صفت معلم و یا به صفت طالب دین و چه به طریقه اموختاندن تجوید  و قرايْت و یا حفظ قران پاک . و چه به طریقه های گوناگون  در پخش و نشر و رسانیدن دین خدمت گار هستند که خداوند همه انها را خیر و برکت بدهد و خداوند همه انها را کامیاب و سربلند در دنیا و اخرت بگرداند .
    باید یاد اورشد که راه اللهu یک راه راست است مگر خط سیر و طریقه پیمودن و  رسیدن به انجام این راه شیوه های مختلفی دارد که بعضی ها با  زحمات بیشتر و راه طولانی تر دراین مسیر قدم برمیدارند و بعضی هاکوشش دارند که راه اسان تر و نزدیک تر و بهتر ساخته تا زودتر به منزل مقصود برسند که یکی از جمله راه ها و طریقه های گوناگون شیوه دعوت و تبلیغ است .
   البته من با هیچ شیوه  دعوت واقعی اسلامی مخالفت نداشته و ازخداوند متعال کامیابی شانرا میخواهم  ولی چون کمی با این گروه ی دعوت و تبلیغ اشنای پیدا کردم و انرا امتحان کردم به نظر من این شیوه هم بسیار یک شیوه خوب و یک راه نزدیک به رسیدن به منزل مقصود است یعنی در کنار دیگر طریقه ها این طریقه نیز بسیار مفید و موثر است به همین خاطر خواستم تا برداشت و چشم دید خویش را در چارچوکات این رساله برای شما عزیزان بیان کنم .
   البته نوشته بنده با هیچ طریقه و یا گروهی طرف نیست صرف مفکوره و برداشت شخصی خویش را به مقصود اینکه مصدرخدمت به برادران مسلمانم واقع شودبه تحریر آورده ام.
قبل از اینکه علت و انگیزه نوشتن این رساله را بیان کنم بهتر است تا کمی در مورد بنیان گذار طریقه دعوت و تبلیغ و هدف و مرام دعوت و تبلیغ خیلی مختصر برایتان  یاد اور شوم .
شیوه و کار دعوت و تبلغ را شخصی بنام مولانا محمد الیاس ره بنیاد گذاشت  
((  مولانا الیاس (ره)فرزند مولانا محمد اسماعیل در سال 1303ه ق در کشور هندوستان  تولد یافت نام تاریخی وی الیاس اختر است دوران کودکی را در کاندهله و نظام الدین سپری نمود در آن زمان خاندان ایشان به تقوا و تدین معروف بودند مادر گرامیشان بی بی صفیه حافظ قرآن مجید بود او قرآن مجید را بعد از ازدواج در زمان شیرخوارگی مولانا محمد یحیی برادر بزرگتر مولانا الیاس حفظ کرده بود
مولانا الیاس نیز بر حسب عرف و رواج خاندان مانند سایر کودکان برای فراگیری قرائت قرآن مجید وارد مکتب شد و قرآن مجید را حفظ کرد
مولانا محمد الیاس از دوران کودکی نسبت به دین احساسات صحابه گونه داشت حتی شیخ الهند مولانا محمودالحسن(ره) درباره ی وی می فرمود هرگاه مولانا الیاس را می بینم به یاد صحابه می افتم
مولانا الیاس کار دعوت را در میوات شروع کرد
میوات:در جنوب دهلی منطقه ای به نام میوات قرار دارد که در آن سمت قوم (میو) زندگی می کنند مثل دیگر مناطق مرزها و محدودههای این منطقه نیز تغییراتی داشت که میوات قدیم مناطق(گورکانوه-الور-بهارات پور) و قسمتی ازمتهرا را در بر می گرفت. 
بازماندگان:
مولانا الیاس(ره)بعد از خود فقط یک فرزند پسر(مولانا محمد یوسف کاندهلوی)و یک فرزند دختر (زوجه شیخ الحدیث مولانا محمد ذکریا رحمه الله)به جا گذاشتند
(مولانا محمدالياس در 1335 در پي فوت پدر و برادرش ، مسئوليت مکتب پدرش را در بَستي نظام الدين به عهده گرفت . از اين زمان به بعد او با واقعيتهاي جديدي روبرو شد که تحولاتي اساسي در افکارش ايجاد کرد نظام الدين در ورودي منطقه ميوات قرار داشت و پدر و برادر مولانا الياس به جذب جوانان ميواتي توجه ويژه اي داشتند. اهالي ميوات ، معروف به «قوم ميو »، از ديرباز به اسلام گرويده بودنداما به دليل آميختگي زياد با پيروان آيين هندو فاصله زيادي با اسلام داشتند و در عمل بيشتر به هندوها شبيه بودند.
مولانا الياس از اوضاع نابسامان ميوات آگاهي نسبي داشت ، ولي پس از استقرار در مدرسه پدرش به عمق آن پي برد در ابتدا او نيز معتقد بود که آموزش مسائل ديني به جوانان ميواتي بايد از طريق مدارس ادامه پيدا کند، اما با توجه به گستردگي انحطاط و عقب ماندگي در جامعه ميوات ، تنها يک مدرسه و آن نيز در خارج از ميوات را کافي ندانست و با وجود مشکلات بسيار، در مدت کوتاهي بيش از صد مدرسه در سراسر ميوات تأسيس کرد. چندي بعد با توجه به تجربه گذشته و همچنين عملکرد خود در ميوات ، به اين نتيجه رسيد که اين نظام آموزشي فقط امکان اصلاح و تعليم فردي را فراهم مي سازد، در حالي که وسعت انحطاط و نابساماني ، نيازمند اصلاح و تعليم جمعي است . همچنين پي برد که نظام مدرسه اي رايج ، افرادي را پرورش مي دهد که به اصلاح عمومي توجه ندارند و پس از فراغت از تحصيل معمولاً به دنبال شغلي براي امرار معاش مي روند مولانا الياس تعليم ديني عامه و همچنين پيراستن جامعه اسلامي از بدعتها و عناصر التقاطي را نيازمند حرکتي عمومي مي دانست . او براي ايجاد اين حرکت ، روشي ابداع کرد که در قالب جماعت تبلیغ ظهور يافت ).
اين جماعت در اوضاع آشفته سياسي و اجتماعي جامعه مسلمانان هند پس از پايان جنگ جهاني اول ظهور کرد. در آن زمان ميان رهبران مذهبي و سياسي مسلمانان هند تفرقه وجود داشت . عده اي حفظ منافع مسلمانان را در رويارو نشدن با انگليسيها مي ديدند و برخي طرفدار مبارزه با انگليسيها بودند. گروهي ، هندوها را نيز خطر جدّي براي مسلمانان مي دانستند و عده اي در مبارزه با استعمار انگليس بر همکاري با هندوها تأکيد داشتند
در اين شرايط ، رجال مذهبي و سياسي مختلف براي سامان بخشيدن به اوضاع مسلمانان هند تلاش کردند. مولانا الياس نيز دوري  از دين را عامل همه بدبختيهاي مسلمانان مي دانست و معتقد بود که بايد تمام توان را براي تبليغ دين به کار بست و تا زماني که دينداري در ميان مسلمانان عموميت پيدا نکند، نبايد هيچگونه فعاليت ديگري ، از جمله فعاليت سياسي ، صورت گيرد او معتقد بود که اصلاح و پيشرفت از طريق به دست گرفتن حکومت ، شيوه پيامبر اسلام نبود، بلکه پيامبرs از روش اصلاح فردي استفاده نمود. او نيز همين روش را آموزه بنيادين جماعت تبلیغ قرار داد وي همچنين فعالان جماعت تبلیغ را رسماً از داشتن گرايش فرقه اي برحذر مي داشت . روشي که او براي تبليغ دين ابداع کرد، مبلّغان را موظف مي نمود که از هرگونه مشاجره با مخاطبان خودداري کنند و حتي با تحمل توهين و ناسزا کار دعوت و تبليغ خود را ادامه دهند. بدين ترتيب او با تبيين مفهوم و روش خاص تبليغ ، کار خود را آغاز کرد و موفقيتهاي بسياري به دست آورد  او معتقد بود که تبليغ بايد مانند روزگار پيامبر اکرمs به صورت فردي باشد و رسانه هاي جديد نبايد در امر تبليغ واسطه قرار گيرند.
مولانا الياس تبليغ اصول اساسي اسلام را در ميان مردم ميوات آغاز نمود و پس از مدتي از ميان همين مردم جماعتهايي تشکيل داد و آنها را در داخل و خارج از ميوات براي تبليغ دين اعزام کرد. در اين کار ابتدا واحدهاي سيارِ حداقل ده نفره سازماندهي مي شد و سپس اين واحدها که «جماعت » ناميده مي شدند، براي تبليغ دين با برنامه اي مشخص به مناطق مختلف اعزام مي شدند هر جماعت پس از رسيدن به مقصد خود، در يکي از مساجد آنجا مستقر مي شد و تبليغ را در قالب برنامه اي ساده آغاز مي کرد. اين برنامه در اين شش اصل  خلاصه شد:
شش اصل:
۱- کلمه طيّبه (شهادتين : لااله الااللّه ، محمد رسول اللّه ). طبق اين اصل هر مسلمان بايد بتواند کلمه طيّبه را به عربي درست بخواند و همچنين از معني و مفهوم آن آگاهي پيدا کند و در زندگي عملي خود لوازم آن را رعايت کند

۲- نماز. مسلمان بايد نماز را از هر جنبه بدرستي ياد بگيرد و اين وظيفه را طبق دستور اسلام بجا آورد.
3) علم و ذکر. مسلمان بايد دستورهاي اسلام را فراگيرد. همچنين در زبان او بايد ذکر خدا همواره جاري گردد و بهترين شکل آن اين است که توجه بنده در همه حال به سوي خدا باشد
4) اکرام مسلمان . در اصول شش گانه جماعت تبلیغ ، اين اصل داراي جايگاه ويژه اي است وعلاوه بر زندگي عادي ، رعايت اين اصل در طي مسافرتهاي تبليغي اهميت خاصي دارد. بدين ترتيب که از يک سو احترام و رعايت حقوق هم سفران ، تأثير عميقي بر روي فرد فرد اعضاي جماعت مي گذارد و از سوي ديگر رعايت اين اصل در جريان کار تبليغ ، مبلّغان را ملزم به تحمل توهينهاو ناسزاها مي کند. اين اصل داراي جنبه اجتماعي است ، اما پنج اصل ديگر جنبه فردي دارند. از ديدگاه بزرگان جماعت اگر در امر تبليغ اين اصل رعايت نگردد، ممکن است هزاران فتنه ايجاد شود.
5) اخلاص نيت (تصحيح نيت ). بر مسلمان فرض است که در انجام هرگونه عمل ، فقط رضايت خداوند را در نظر داشته باشد و از تصور هرگونه سود دنيوي پرهيز کند
6) تفريغ وقت (براي تبليغ ). هر مسلمان بايد قسمتي از وقت خود را براي فراگرفتن احکام دين و آموزش آن به ديگران بگذارد. تبليغ دين از طريق تفريغِ (خالي کردن ) وقت تحقق پيدا مي کند که لازمه آن «خروج » است ، يعني خارج شدن از خانه و قرار گرفتن در يکي از جماعتها براي تبليغ در ديگر منطقه.
اين اصول شش گانه معمولاً «تبليغي نصاب » (برنامه آموزشي تبليغ ) نيز ناميده مي شوند منبع اصلي اين اصول کتاب فضائل اعمال نوشته مولانا محمدزکريا، برادرزاده و داماد مولانا الياس ، است.
بزرگان جماعت تبلیغ به همه فعالان جماعت خواندن اين کتاب را توصيه مي کنند. بعداً مولانا الياس اصل «ترکِ لايعني » را نيز اضافه کرد که فعالان جماعت را از فعاليتهاي بيهوده برحذر مي داشت. بزرگان جماعت بر رعايت نکات ديگري مانند اطاعت از امير جماعت و به جا آوردن آداب سفر و خوردن و خوابيدن تأکيد کرده اند».
پس از درگذشت مولانا الياس ، تنها پسرش مولانا محمديوسف ، امير جماعت گرديد . مولانا محمد يوسف خط مشي پدرش را حفظ کرد و توانست جماعت را از موضعگيري درمورد اين تحول مهم دور نگاه دارد. او که در زمان پدرش تجربيات وسيعي در زمينه تبليغ کسب کرده بود، در زمان امارت خود براي گسترش فعاليتهاي تبليغي در شبه قاره و ديگر کشورهاي جهان تلاشهاي جدّي به عمل آوردپس از وفات وي در 1344ش ، مولانا انعام الحسن امير جماعت شد. با تلاشهاي انعام الحسن، جماعت تبلیغ به جنبش جهاني تبديل گرديد.بود. پس از فوت انعام الحسن در 1374ش در دهلي ، اميري براي جماعت تعيين نشد و اداره امور جماعت به شورايي واگذار گرديد. اعضاي اين شورا مولانا اظهارالحسن (عموي محمد مولانا الياس )، مولانا زبيرالحسن (فرزند انعام الحسن ) و مولانا سعدالحسن (فرزند محمديوسف ) بودند، اما در برخي منابع از مولانا زبيرالحسن فرزند مولانا انعام الحسن ، امير پيشين ، جماعت ، به عنوان امير جديد جماعت نام برده شده است.
يکي از وظايف اصلي مبلّغان جماعت پس از ابلاغ پيام ، آماده ساختن مخاطبان براي «خروج » است . مدت خروج نسبتاً اختياري است و فرد بنا به امکان مي تواند سه روز در هفته ، چهل روز در سال (چله ) يا حداقل چهار ماه در تمام عمر، به منظور تبليغ خروج نمايدخروج را مي توان هسته اصلي جماعت تبلیغ شمرد. همچنين يکي از معيارهاي اصلي ارزيابي کار جماعتها، تعداد افرادي است که به دعوت خروج پاسخ مثبت مي دهندبه عقيده مولانا الياس ، اين روش تبليغ مبني بر خروج ، زمينه را براي تحمل سختيها و تقويت خصوصيات اخلاقي و روحاني فرد آماده مي کند اين روش در گسترش و تداوم کار جماعت تبلیغ نقش اساسي داشته است.
جماعت تبلیغ هيچ شرطي براي شرکت فرد در فعاليتهاي جماعت و تبليغ دين قايل نشده اند و افراد عادي نيز مي توانند حتي با دانش اندک مبلّغ شوند و لازم نيست قبل از اعزام ، آموزش خاصي ببينند. تنها شرط شرکت در فعاليتهاي جماعت تبلیغ ، آشنايي با اصول شش گانه آن است که معمولاً با توجه به نظام گسترش زنجيره اي جماعت ، از قبل صورت مي گيرددر انتخاب مخاطب نيز جماعت پايبند به اصول خاصي نيست .برنامه ای جماعت بابت فعالیت زنان به گونه ای است که اولین بار به مدت 3 روز با محرم خود که می تواند پدر/برادر/شوهر و فرزند که اینها قبلا 4ماه تشکیل جماعت شده باشند در این صورت می تواند با محارم خود تشکیل بشود که این نوع فعالیت زنان به جماعت مستورات معروف می باشد.
ظاهر مبلّغان جماعت را مي توان بدينگونه به تصوير کشيد: لباس بسيار ساده معمولاً با رنگ سفيد، پيراهن بلند و گشاد، شلوار گشادي که لبه آن بالاتر از قوزک پا قرار مي گيرد، سرِ پوشيده با کلاه يا عمامه مخصوص ، ريش بلند و معمولاً سبيلهاي تراشيده ، و حمل لوازم خواب بر روي شانه ها و ساک به دست با ظرفهايي براي غذا خوردن و آشپزي هنگام سفر تبليغي.
برخي اصول که رهبران جماعت بر آن تأکيد دارند، اينهاست : نفي دخالت در سياست ؛ قايل بودن به نقش ايمان ؛ نفي اختلاف بين فرق اسلامي و پرهيز از طرح مسائل تفرقه انگيز؛ آزادي حضور علاقه مندان به برنامه هاي جماعت از کليه فرق اسلامي ؛ احساس تکليف نسبت به سرنوشت کفار؛ پرهيز از تجمل گرايي ؛ نفي استفاده از رسانه ها و وسايل ارتباطي جديد.
يکي از ويژگيهاي مهمي که جماعت تبلیغ را به لحاظ ساختاري از ديگر گروههاي مذهبي و سياسي متمايز مي سازد، فقدان مقررات يا آيين نامه مدون در اين جماعت است براي اداره امور مهم ، بزرگان جماعت از طريق مشورت غيررسمي ، امير مرکزي را به صورت مادام العمر تعيين مي نمايند و او نيز شورايي براي مشورت در موارد ضروري برمي گزيند. در هر کشور يک امير تعيين مي شود که وي امرا را تعيين مي کند. جماعتي که براي تبليغ اعزام مي شوند نيز از بين خود اميري انتخاب مي کنند .
بزرگان جماعت تبلیغ از داير کردن دفتر در مناطق مختلف خودداري مي کنند آنها مسجد را مرکز فعاليتهايشان مي شناسانند.در اين مساجد هيچگونه تشکيلات اداري وجود ندارد و هرکس مي تواند به عضويت جماعت درآيد و هرگاه اراده کند جماعت را ترک گويد
مولانا الياس مخالف استفاده از هرگونه نوشته در امر تبليغ بود و معتقد بود که روش عملي به طرز مؤثري مي تواند در اذهان تحول ايجاد کند. در برگزاري اجتماعات ميليونيِ جماعت نيز رسانه ها هيچگونه فعاليتي ندارند و حتي اطلاعيه اي براي دعوت مردم به شرکت در اين اجتماعات چاپ نمي کنند، بلکه از روش شفاهي استفاده مي نمايند امروزه هند و پاکستان و بنگلادش ، پايگاههاي اصلي جماعت اند تا جايي که اين جماعت در جهان به نام «جنبش تبليغي شبه قاره » شناخته شده است . بزرگترين اجتماعات سالانه جماعت نيز در همين سه کشور برگزار مي شود. اغلب جماعتهاي تبليغي از همين سه کشور به ديگر کشورهاي جهان مي روند و در آن کشورها نيز هسته هاي اصلي جماعت تبلیغ را اتباع مهاجر همين سه کشور تشکيل مي دهند
يکي از برنامه هاي مهم جماعت برگزاري اجتماعات بزرگ است . در اينگونه اجتماعات علاوه بر مرور عملي اصول شش گانه ، براي فعاليتهاي تبليغي آينده برنامه ريزي مي شود. شرکت در اين اجتماعات اهميت خاصي دارد و اغلب ، مقامات بلندپايه دولتي و شخصيتهاي مذهبي و سياسي نيز در مراسم «آخرين مناجات » شرکت مي نمايند. تعداد شرکت کنندگان در مراسم آخرين مناجات در بنگلادش در سال ۱۳۷۹ ه ش  به سه ميليون تن رسيد. اولين تجمع بزرگ جماعت تبلیغ در 1320ش / 1941 با شرکت 000 ، 25 تن در ميوات برگزار شد (خان ، ص 17). پس از استقلال پاکستان ، در اين کشور نيز مرکز تبليغي در منطقه اي به اسم رائيوند در سي کيلومتري شرق شهر لاهور در ايالت پنجاب به وجود آمد. در اين مرکز علاوه بر اجتماعات ادواري ، تجمع سالانه بين المللي جماعت تبلیغ نيز برگزار مي شود. اولين اجتماع جماعت تبلیغ در پاکستان ، دو سال پس از استقلال آن (1949) در همين محل برگزار شد (حافظ نيا، ص 220ـ226). تعداد شرکت کنندگان در تجمع سالانه رائيوند معمولاً بيش از يک ميليون تن ، تقريباً از سرتاسر دنيا بوده است . اين مراسم پس از حج ، دومين اجتماع بزرگ مسلمانان به شمار آمده است (رامان ، 2001 الف ). تجمع اخير اين مرکز در ششم نوامبر 2000 به مدت سه روز برگزار شد و آخرين مناجات را مولانا زبيرالحسن انجام داد «تجمع تبليغي در رائيوند با دعا به پايان مي رسد».
در بنگلادش مرکز جماعت تبلیغ ابتدا در يکي از مساجد داکا بود (گابوريو، ص 127) و نخستين اجتماعات در همين مسجد برگزار مي شد، اما در 1346ش / 1967 مرکز تبليغي در شهر صنعتي تونگي در سي کيلومتري داکا به وجود آمد و سرزميني به وسعت 150 جريب در کنار شرقي رود توراج براي آن اختصاص يافت . تا فوريه 2000 تعداد شرکت کنندگان در تجمع سالانه اين مرکز، که به زبان بنگلادشي «بشّوا اجتماع » (اجتماع بين المللي ) ناميده مي شود، تقريباً به دو ميليون تن رسيد که چند هزار تن از آنها از هشتاد کشور ديگر جهان در آنجا شرکت مي کردند  «کنگره تبليغي با مناجات براي صلح جهان پايان مي يابد» . بشّوا اجتماع در سال 2000 نيز با همين کيفيت برگزار شد و در پايان اين تجمع تقريباً يک هزار جماعت (هر جماعت حداقل ده تن ) براي اعزام به نقاط مختلف دنيا (خروج ) به منظور تبليغ تشکيل گرديد.
جماعت در کشورهاي آسياي جنوب شرقي ، بويژه اندونزي و مالزي و برمه ، نيز فعاليتهاي گسترده اي دارد و در مناطق مسلمان نشين فيليپين و تايلند، هدف و فعاليتهاي آنان را احياي مذهبي مي دانند.
 علاوه بر آن در افغانستان و ترکيه و ژاپن و کشورهاي افريقاي شرقي ، از جمله کنيا و اوگاندا و تانزانيا و زامبيا و موزامبيک ، اين جماعت فعال است (رجوع کنيد به گابوريو، ص 127ـ130).
در مناطق سنّي نشين ايران نيز اين جماعت فعالان بسيار دارد و آنان به مرکز تبليغي رائيوند در پاکستان رفت و آمد مي کنند. در اجتماع سال 1373ش در رائيوند، حدود پانصد تن از ايران شرکت کردند (حافظ نيا، ص 243). بسياري از مسلمانان قاره افريقا نيز در برنامه هاي جماعت شرکت مي کنند (رجوع کنيد به ابراهيم موسي ، ص 206ـ221).. در اروپا و امريکا نيز جماعت از طريق اصول شش گانه خود، مسلمانان را براي داشتن ارتباط مستقيم با دين ترغيب مي نمايد. در انگلستان فعالان جماعت از تشکيلات منسجمي برخوردارند. تجمع جماعت در اروپا و امريکا برنامه اي است که در آن بيشترين تعداد مسلمانان آن مناطق جمع مي شود (رجوع کنيد به رامان ، 2001 الف ؛ > مسافران ايمان < ، ص 121ـ239؛ رضا، ص 29ـ30).
جماعت تبلیغ هيچ مذهب و عقيده اسلامي خاصي را تبليغ نمي کند و اصول شش گانه آن حاوي مشترکات مذاهب اسلامي است . ))
این بود معرفی بسیار مختصر ازبنیانگذار طریقه دعوت و تبلیغ و نیز مرام شیوه  و هدف اصلی دعوت و تبلیغ .
  علت و انگيزه در نوشتن اين رساله در اين بود كه بنده از دير زماني در پي راه آموختن دين و شناختن راه راست بودم ولي شرايط نامناسب و  زياد بودن سن ايجاب نميكيرد كه رفته  در حلقه اطفال خورد نشسته واز الفبا شروع كنم در حلقه هاي خصوصي بزرگان هم نشست و بر خواست داشتم ولي آن حلقات از درك فهم بنده بالا تر بود .
   در اين چنين سر گرداني دست و گريبان بودم كه   زم زمه هاي از گروه هاي مختلف به گوشم ميرسيد يكي هم  گروهي به نام جماعت تبليغیان بود كه گفته ميشد كه  چندان گروه نيست  و گفته ميشد كه از طرف جهت و يا كشوري  و يا حزبي حمايت ميشوند و يا گفته ميشد كه معاش برايشان داده ميشود كه براي چارماه بروند و تعليم بگيرند و بعضي از علما هم بر ضد آنها آستين بر زده  وبا گفته هاي غير تحقيقي شان باعث ميشدند كه مردم عام از جماعت دعوت و تبليغ نفرت پيدا كرده و از انها دوري كنند  و هر جماعت كه در راه ديده ميشد به ديده حقارت ديده ميشد زيرا اكثر آنها بعد از ماه ها طي كردن منزل هاي طولاني خسته و مانده و آلوده با گرد و خاك و با وسايل ساده روزمره شان پياده روان ميبودند.
خواستم به مركز شان كه در مسجد اصحاب كهف در چمن حضوري بود بروم و يا با يك جماعت ازا يشان هم صحبت شوم كه بلاخره به ياري خداوند با يك جماعت شان هم صحبت شدم و حرف هايشان را شنيدم برايم گفت كه
 «السلام عليكم ورحمت الله وبركاته برادر عزيز دو مسلمين كه با هم به خاطر خداوند احوال پرسي مي كنند قبل از اينكه دست شان از هم جدا شوند گناه  هاي  صغیره ايشان بخشيده ميشود و الله uتو فيق به توبه از گناهاي كبيره را ميدهد ملاقات ما به نسبت دين است   دين چي است؟ هر حكم خداوند را به طريقه سنت پيامبر(ص) در زنده گي عملي كردن دين است. دين در زنده گي انسان مي آيد ولي با خواري و زحمت بعد از پيامبرsديگر پيامبري نمي آيد دروازه نبوت بسته شده است ولي كار پيامبرsجريان دارد  .
كار پيامبرsچيست ؟ دعوت و رسانيدن دين به مردم و تشويق كردن به كار خوب و مانع شدن از كار بد .
خداوند در قران كريم فرموده كه
(كُنْتُمْ خَيْرَاُمَّه اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْ مُرُوْنَ بِالْمَعْرُوْفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ) ( شما بهترين امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شدید به کار پسندیده امرمی کنید و از کار نا پسندیده باز می دارید و به خداوند باور دارید .)

ومفهوم حديث شريف است كه ( لِيُبَلِّغ الشّاهِدُ يْنِكُمُ الْغاَيْب ... ) ( دین را حاضرین به غایبین برسانند ) غايبين كي ها بو دند ما بوديم پس وظيفه ما است كه به ديگران برسانيم .
و مفهوم حديث شريف است كه فرموده ( بَلِّخغوْ عَنّيِ وَ لَوْ أيه )  شما سخن دين را برسانيد اگرچه به اندازه یک ايت هم باشد .
   در اين زمانه اگر به يك نان ضرورت داشته باشيم و پول هم داشته باشيم ولي تا خود ما به بازار نرفته و نان را از نانوایي خریداری نکنیم . نان خود به خود به منزل ما نمي ايد اگرچه از گرسنگي بميريم . خود ما بايد زحمت بكشيم از منزل بيرون شويم به نانوائي برويم قيمت نان را بپردازيم بعدا نان را به خانه آورده و از ان استفاده كرده ميتوانيم يعني به خاطر يك نان به خانه اوردن زحمت كار دارد . همينطور نيست ؟ خوب پس اينطور كه است ايا دين مبين اسلام كه اساس تمام زنده گي مسلمانان است خود به خود و بدون زحمت و كوشش در زنده گي ما در خانه ما و در خانواده هاي ما مي آيد ؟ يا بايد كه خودما دنبال دين از منزل بيرون شويم و زحمت بكشيم تحقيق كنيم و خواري بكشيم تا چيزي از دين ياد بگيريم بعدا انرا اول در زنده گي خود عملي كرده و بعدا انرا به ديگران برسانيم .
با شنيدن اين مثال وي چنان سکوت و خاموش  ماندم كه هيچ چيز براي گفتن نداشتم .
   بعد از چند لحظه  صحبت از هم جدا شديم ولي گفتار مفيد وي چنان در  ذهن و قلبم تاثير گذاشت كه چندين روز پي در پي در  فكر همین  گفته هاي وي بودم . و كم كم عقيده و انديشه من نسبت به گروه جماعت دعوت و تبليغ تغير كرد و علاقمند به ايشان شدم .
   بعد از چند مدت به ياري خداوند متعال يكروز از چمن  حظوری گذرم شد ديدم كه گروه زيادي از جماعت دعوت و تبليغ گرد هم امده اند و اجتماع عمومي شان در شهر كابل بود من شب را هم همانجا بودم و صبح روز اخر شان بود و چنان جماعت بزرگي جمع شده بودند كه من حيران شدم . و دعا ختم مجلس را چنان يك دعا عام براي تمام مخلوقات خداوند كردند و براي انسانهای تمام عالم با چنان سوز و گداز دعا كردن كه همه گريه ميكردند و امين ميگفتند .
   دعاي شان همه در مورد امت محمدs بود نه صرف براي خودشان بلکه براي هدایت كفار تمام عالم بود نه صرف براي خودشان براي انهاي كه در عالم بي خبري از دين اسلام زنده گي ميكنند و در همين حالت ميميرند براي انها  بود براي ان مسلمانان دعا كردند كه بي خبر از حكم هاي خداوند بي خبر از فرايض خداوند و بي خبر از وظيفه ديني شان در خانه هايشان غافل خوابيده اند براي انهاي دعا كردن و گريه كردند كه انها بي خبر از وقت نماز مصروف خريد و فروش و معاملات حرام هستند . دعا كردن شان مرا كاملا به خود جذب كرد .
   بلاخره به كمك و ياري و هدايت خداوند اراده كردم كه يك سه روزه با ايشان بروم يك برادر مرا رهنمائي كرد رفتم و نامم را براي سه روزه در يك لست نوشتم و شامل يك جماعت سه روزه شدم جماعت ما يازده نفر بود .
براي رهنماي ديگر دوستان كه هنوز با اين جماعت اشنائي ندارند ميخواهم كه قدم به قدم و لحظه به لحظه تمام مراحل اين سه روزه را بيان ميكنم كه در هر قدم و در كارشان چي حكمت ها نهفته است .
   در لست اول اسم است بعدا سن ذکر است و بعداً چنین تحریر شده که  قبلا در كدام جماعت بودي يا نه اگر بودي چند روزه .
وقتي كه لست مكمل شد نزد بزرگها پيش ميشود او هم از روي لست هر كسي را كه زيادتر وقت در گروه جماعت و تبليغ سپري كرده باشد يعني تجربه بيشتر داشته باشد از همان لست او را به عنوان رهبر يا امير جماعت تعين ميکند و ميگويد .
برادرها شما به فلان مسجد براي سه روزه ميرويد و اولتر از همه بايد از امير خود اطاعت كنيد زيرا مفهوم حديث شريف است كه  اطاعت از امير واجب است اگر چه سر امير به اندازه کشمش هم  باشد  پس باید همیشه از امیر اطاعت کنید . شما که به فلان مسجد برای سه روزه میروید متوجه باشید شما بیشتر به اموختن نیاز دارید نسبت به اموختاندن و کوشش  کنید که چیزی از امور دین را بیاموزید انجا که میروید هر شخص خود را ميفهماند و خود را درس ميدهد زيرا گفتار و دعوت دادن به ديگران تاثيرات مثبت آن بيشتر به گوينده تاثير دارد نسبت به شنونده و بعد از دعا كردن لوازم سه روزه كه شامل یک عدد  ديگ چند بشقاب پياله گاز و چاينك كلان است گرفته  از مركز بيرون شديم امير ما يك جوان بسيار نرم  خوی و مهربان و بسيار شكسته نفس بوده و در ضمن چند بارچهار ماه در اين راه وقت سپري كرده بود.
به  مسجد كه بايد مي رفتيم نزديك بود و نيم ساعت پياده بايد مي رفتيم و همه در پياده رفتن خوشحال بودن در شروع راه امير صاحب گفت كه در راه رفتن پنج سنت است كه بايد عمل شود
 1-  ازسمت راست سرك برويم
2-  نظر خود را حفاظت كنيم تا به نا محرم نه افتد يا به چيز هاي كه ما را مشغول دنيا ميسازد نه افتد مانند موتر هاي مقبول تعمير هاي مقبول مغازه هاي زيبا لباس زيبا  . دختران و زنان نا محرم. بايد پيش پاي خود را نگاه كنيم و چشم خود را حفاظت كنيم.
3- در راه رفتن هميشه كلمه  سوم را یعنی (‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ َ  )  را خواندن سنت است.
4- در راه هر چيز مضر كه باشد از راه بايد دور كنيم تا هم ما يك سنت  پیامبرsرا زنده سازيم و ثواب حاصل كنيم وهم به يك مسلمان ضرر نه رسد.
5-  به هر كس سلام بدهيم زیرا محبت زياد ميشود و بسيار ثواب دارد.
چون من براي تحقيق رفته بودم ديدم كه در ظرف چند ثانيه پنج سنت پيامبرs را ياد گرفتم و همه آن را عملا انجام دادم و شيريني اين عمل را با تمام وجودم احساس كردم. و مفهوم حديث شريف است كه در اخر زمان ( زمان فساد  ) كسي كه يك سنت پيامبرs را زنده كند ثواب صد شهيد به او داده ميشود
  ضمناً در راه امير صاحب فضيلت كسي را كه براي دعوت بيرون ميشود بيان كرد كه .
كسي كه براي دعوت از خانه بيرون ميشود گرد و خاك كه در بدن و لباس او مينشيند آتش دوزخ انرا سوختانده نميتواند . و از هر راه كه ميگذرد ان راه بالاي ديگر راه ها فخر ميكند و هفتاد هزار فرشته براي او دعاي مغفرت ميكند.
وقتي كه مسجد مورد نظر از دور نمايان شد امير صاحب همه را گفت كه دعا كنيد و بگويد كه (اَللّهُمَّ بَارِكْ لَنَافِيْهَا  ) و وقتي كه نزديك دروازه مسجد شديم همه ما را توقف داده و بستره ها را به زمين گذاشته و گفت.
   برادرها خداوند در حق ما بسيار احسان و مهرباني كرده كه ما را در خانه خود در باغچه از جنت ما را دعوت كرده  .  بسياري از مردم همين اکنون طرف زندان كشانيده ميشوند بسياري طرف شفاخانه كشيده شده و بسياري غرق دنيا است ولي ما را از ميان همه انها انتخاب كرده و به خانه خود خواسته است بايد از خداوند شكر گذار ي كنيم .
حالا كه در اين مسجد سه روز را ميباشيم بايد كه اداب مسجد را بدانيم و مراعات كنيم .
اداب مسجد :
اول : در مسجد خوابيدن نوشيدن و خوردن اجازه نيست ولي ما به نيت اعتكاف داخل ميشويم .
کسانیکه به نیت اعتکاف داخل مسجد شوند .خوردن . نوشیدن و استراحت در داخل مسجد برایشان جایز است .
دوم : دعائي داخل شدن مسجد را ميگويم (اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِىْ اَبْوَابَ رَحْمَتِكَ) (خداوندا : دروازه های رحمتت را برایم بگشای ) و با پاي راست داخل ميشويم .
سوم  : بلند حرف نميزنيم سخت سخت راه نميريم  در سويچ ساكت  بادپكه  بلندگوي و غيره دست نميزنيم . آذان و اقامه تكبير نميدهيم  مگر اينكه خود شان اجاره بدهند . در عقب مولوي صاحب مسجد حتما جاي بزرگان قوم و محله است در آنجا استاده نميشويم مگر اينكه خودشان دعوت كنند .
چيز بد بوي را در مسجد نمي آوريم از استفاده كردن پياز خام و گندنه  و سیرخام جلو گيري ميكنيم .
در داخل مسجد بستره هاي خود را در يك گوشه جمع كرده و يك چادر سرش هموار ميكنيم .
وقتي كه داخل شديد هر يك بايد دو ركعت نماز تحيه مسجد بخوانيم . در صورتیکه وقت مکروه نباشد .
   بعد همه دست به دعا بلند كرده و در حق همه مردم اين محله دعايي خير كرده  و با زاري و گريه خير و بركت براي همه شان خواستيم اتفاق و اتحاد و دينداري برايشان از اللهu ارزو كرديم ولي مردم محله به ديده حقارت به ما نگاه ميكردند .
   بعد از دعا داخل مسجد شديم در يك كنار بستره ها را گذاشتيم و هر يك ما دو ركعت نماز تحيه مسجد خوانديم بعدا همه ما در يك گوشه به طور حلقه جمع شديم . امير صاحب گفت .
   همه تان درود شريف بگويد بعدا گفت كه ما در اين محله كه آمديم بايد حالا مشوره كنيم كه چطور ميتوانيم كه مردم منطقه را دعوت داده و مردم را به مسجد بكشانيم و يا حد اقل براي يك ثانيه فكرش را از طرف مخلوق به طرف خالق اش جلب كنيم و از طرف اسباب به اعمال و از دنيا به طرف آخرت جلب كنيم .
بعد گفت كه اول آداب مشوره را بيان ميكنيم و بعدا اعمال يعني وظيفه ها را تقسيم ميكنيم .
اداب مشوره كردن:
   مشوره مقصد دارد ؛ اداب دارد  و فضيلت دارد .
مقصد مشوره : در هر اموری كه مشوره شود همان مقصد مشوره است  مقصد  از مشوره ما دين است كه دين چگونه در زندگي ما و در زندگي تمام عالم بيايد و تمام مردم از آتش دوزخ خلاص شده و اهل جنت شوند.
   مشوره كردن حكم خداوند است ( و امرهم شوراي بينهم ) خداوند متعال پيامبرs را فرموده كه با اصحاب مشوره كن .
آداب مشوره :
    مشوره كردن سنت مسجد نبوي است و پيامبرs در هر امور با صحابه کرام مشوره ميكردند.
هر كاري كه با مشوره شود پشيماني ندارد.
مشوره در اموردين سنت است و در امور دنيا مستحب است .
قبل از مشوره مشوره نيست بعد از مشوره تبصره نيست .
اگر مشوره ای يك نفر قبول شد خوشحال نشود و اگر قبول نشد غمگين نشود .
مشوره دادن بخاطر دين باشد نه بخاطر خواهش نفس .
فضيلت مشوره :
   يك مشوره مسلمانان هفتاد مشوره كفار را باطل ميسازد .
   هر كار كه با مشوره شود در آن خير و بركت ميباشد .
   در مشوره چنان خير و بركت پنهان است مانند كه در شير روغن پنهان است و مانند اين كه در ابر باران پنهان است و مانند اين كه در چشم اشك پنهان است
با خود فكر كردم كه ما چقدر از راه دين و راه سنت پيامبرs دور شده ايم كه اين امر مهم را گذاشته ايم و به همين دليل است كه كارهاي ما به جگر خوني مي انجامد يك سنت پيامبر گراميs را زنده ساختن كه مشوره كردن است در هر امور چقدر فايده هاي زياد دارد و چي كار خوب است .
و يك امر ديگر از مشوره را آموختم كه اگر مشوره كسي قبول شد خوشحال نشود و اگر قبول نشد غمگين نشود . اول خوشحال به اين خاطر نشود كه در دل خود غرور كند كه من بسيار فهميده هستم كه مشوره من قبول ميشود . و حالت دوم غمگين به اينخاطر نشود كه فكر نكند كه من نادان هستم كه مشوره من قبول نشد . بلكه بگويد كه خداوند بهتر ميداند در خير هر كار .
و ديگر اينكه اين امر را ما به فراموشي سپرده ايم اول ما به كسي مشوره نميدهيم و با كسي مشوره نميكنيم اگر مشوره به كسي داديم بايد مشوره ما قبول شود اگر نه قهر كرده حتي به جنگ خواهد انجاميد . در حالي كه در دين ميگويد مشوره بدهيد و قبول شدن و يا نشدن آن را به خداوند بسپاريد  كه چي خير است . اين نكته مهم را در ساعات اول آموختم كه سالها متوجه آن نشده بودم .
بعدا امير صاحب قلم و كتابچه گرفته و وظيفه ها را تقسيم كرد .
خواننده عزیز اول وظيفه ها را برايتان صرف نام ميبرم بعدا هر كدام را مفصلا تشريع خواهم كرد كه در ان وظيفه ها چي بايد كنيم .
اول تعليم صبح از هشت صبح الي دوازده بجه ظهر .
دوم تعليم پيشين .
سوم . اعلان عصر .
چهارم . ترغيب گشت .
پنجم . صحبت كردن در حال نشسته .
ششم . اعلان شام .
 هفتم . بيان شام .
هشتم . تعليم خفتن .
نهم  . بيان نماز صبح .
البته در بعضي وقت ها نام هاي اين وظيفه ها كمي تغير دارد .
و همچنان دو نفر براي خدمت به مدت يك شبانه روز تعين ميشود كه انها وظيفه آماده كردن غذا را دارند و هم ذكر كنند . و براي روز دوم دو نفر ديگر و به روز سوم دو نفر ديگر . البته اين وظيفه يكي از مقدس ترين وظيفه است كه همه از دل و جان ميخواهند اين را انجام بدهند فضيلت آنرا و نكته هاي دقيق و مهم آنرا به توفیق الله uدر صفحه های بعدی بيان خواهم كرد.
همه ما حلقه نشسته بوديم و امير صاحب به طريقه سنت پيامبرs از طرف راست خود شروع كرده سوال ميكند كه تعليم صبح را كي انجام بدهد آن شخص يك نفر را انتخاب ميكند و مشوره ميدهد كه فلان شخص ؛ خود را انتخاب نميكند بعد نفر دوم از طرف راست را پرسان ميكند كه به نظر تو كي تعليم بدهد او هم يك نفر  را انتخاب ميكند به همينطور تا اخرين نفر سمت چپ امير صاحب همه نظر و مشوره خود را ميدهند ولي انتخاب در دست امير صاحب است او هم در دل خود ذكر كرده و يك نفر را تعين ميكند شايد همه به يك نفر مشوره داده باشد و امير صاحب هم نظرش به او باشد و شايد همه به يك نفر مشوره داده باشند اما امير صاحب كسي ديگر را انتخاب ميكند كسي حق مداخله و سوال را ندارد .
اين كار بخاطر است كه نفس انسان بشكند و ياد بگيرد  احترام قایل شدن به نظر ديگران را .
اينجا هم يك نقطه مهم را ياد گرفتم و عملا آموختم و تجربه كردم كه انسان بايد به نظريه ديگران احترام قايل شده و آنرا بر نفس خود بايد بقبولاند . به همين طور تمام اعمال به همه تقسيم ميشود . و بعدا در اخير مشوره از هر كس پرسيده ميشود كه براي مصرف نان چي مقدار پول بايد جمع شود هر كس يك مقدار را ميگويند در اخير امير صاحب از گفته هاي همه يك مقدار متوسط را معين ميكند و هر شخص همان وقت همان مقدار پول را در ميدان جمع ميكند و پول را با دست راست در جمع گذاشته و دونفر كه به خدمت تعين شده اند وظيفه دارد همه آنرا جمع كرده در پي كار شان ميروند تا براي چاشت غذا تهيه كنند .
بعد از چند لحظه همه ما جمع شديم و بطور حلقه نشستيم و كسي كه به تعليم صبع تعين شده او كتاب فضايل اعمال را گرفته و در حلقه حاضر ميباشد . امير صاحب هم در جمع ما است ولي حالا صلاحيت در دست تعليم دهنده است .
تعليم دهنده گفت .
تعليم مقصد دارد ؛اداب دارد  و فضيلت دارد .
مقصد تعليم :
مقصد تعليم اين است كه بين علم و عمل رابطه پيدا شود . يعني در بعضي امور دين علم داريم ولي عمل نميكنيم و بعضي را عمل ميكنيم و علم ديني انرا نداريم . مثال وضو درست ميكنيم ولي نميدانيم كه  انجام دادن كدام بخش وضو  فرض است  و كدام بخش آن سنت و كدام بخش ان مستحب است .
اينجا من يك نقطه بسيار مهم را آموختم و خداوند را شكر گزار شدم كه مرا در اين حلقه هدايت داد . در ظرف سه ساعت دانستم كه فرض و سنت و غيره احكام دين در وضو در نماز و غسل و تيمم چقدر مهم است  .
 بار ها خودم ديده ام كه مردم كه رابطه بين علم و عمل را نميدانند در وقت وضو كردن در مقابل جمع از مردم نشسته و استنجا ميكنند و همه مردم ستر عورت ان را ديده ميتوانند در حالي كه او نميداند كه استنجا كردن در وضو سنت است  در صورت که نجاست از اندازه پیسه بالا تجاوز نکرده باشد اما نگهداشتن ستر عورت مسلمان فرض است .
او اگر رابطه بين علم و عمل را میدانست ضرور نبود كه استنجا كند ديگر وضو خود را مكمل كند استنجا ضرور نيست و نماز اش ميشود .
مقصد ازپیدا شدن رابطه در بین علم و عمل اين بود . بسيار خوشحال شدم از آموختن اين باب از علم دين از خداوند شكر كردم و در حق امير خود و حلقه جماعت تبليغي دعا خير و بركت كردم .
 و با ياد گرفتن اين نكته كوچك يك باب علم را ياد گرفتم مفهوم حديث شريف است  كسي كه يك ايت از قران را ياد ميگيرد ثواب ان از صد ركعت نماز نفل بهتر است و كسي كه يك باب از علم را ياد ميگيرد ثواب ان از هزار ركعت نماز نفل بهتر است .
تعليم دهنده هر حديث و ايت را دوبار میخواند تا شنونده گان بتوانند درست برداشت كنند و در ذهن شان بماند .
شنونده گان يعني ديگر برادر ها باید طرف گوينده بيبينند يا طرف كتاب  طرف دیگر مصروف نشوند .
در وقت تعليم سوال اجازه نيست زيرا به تعليم مزاحمت ايجاد ميشود ولي بعدا سوال كرده ميتوانند .
فضيلت تعليم :
تعليم سنت مسجد نبويs است . پيامبرs در مسجد آمدند دیدند كه دو حلقه وجود دارد يكي مصروف ذكر خداوند هستند و يك حلقه مصروف تعليم هستند پيامبرs فرموند كه هر دوی شما بخیر هستید یعنی هردو حلقه خوب حلقه است ولي من چون به صفت معلم فرستاده شده ام در حلقه تعليم مينشينم .
مفهوم حديث شريف است كه (( هر جاي كه چند نفر و یا جماعتی باهم يكجا شده و ذكر و ياد خداوند ج را كنند به فرشتگان آسمان چنان معلوم ميشود مانند اين كه در شب تاريك يك ستاره درخشان بدرخشد آنها به آن حلقه ها ميايند و اطراف ان حلقه ميكنند همينطور حلقه شده سر بر سر تا به آسمان ميروند و در اخير مجلس خداوند متعال با وجودی این که  از نفس انسان و از همه چيز اگاه است بازهم از فرشتگان سوال ميكند كه كجا رفته بوديد ؟ فرشته ها ميگويند يا الله ما در يك حلقه از بندگان تو رفته بوديم كه از جا هاي مختلف يكجا شده و ياد شما را ميكردند . خداوند متعال سوال ميكند كه ايا انها من را ديده اند  ؟ ميگويند نخير خداوند ميفرمايد اگر ميديدند  ؟ فرشته ها ميگويند اگر ميديدند بيشتر ياد تان ميكردند . خداوند ميپرسد ديگر چي ميگفتند ؟  فرشته ها ميگويند از دوزخ تو خلاصي ميخواستند . خداوند ميگويد ايا دوزخ را ديده اند ؟  فرشته ها ميگويند نخير . خداوند ميفرمايد اگر ميديدند ؟ فرشته ها ميگويند كه بيشتر از دوزخ به تو پناه ميخواستند .خداوند ميپرسد ديگر چي ميخواستند ؟ فرشته ها ميگويند از تو بهشت را ميخواستند . خداوند میفرمایند آيا انها بهشت را ديده اند ؟ فرشته ها ميگويند نخير خداوند ميگويد اگر ميديدند ؟فرشته ها ميگويند اگر ميديدند بيشتر از تو بهشت را ميخواستند.
در اخير خداوند میفرمایند كه اي فرشته ها شما شاهد باشيد كه من همه انها را از دوزخ نجات داده و داخل بهشت ميسازم و در حديث ديگر امده كه در اخير مجلس يك فرشته صدا ميزند كه برخيزيد در حاليكه تمام گناه هاي تان به نيكي تبديل شده است و ....
    تعليم سه بخش دارد اول - خواندن كتاب فضايل اعمال دوم  خواندن ده سوره اخیر  قران کریم با تجويد سوم - خواندن كتاب فضايل اعمال و فضايل صدقات و بيان كردن شش اصول كه مشهور به شش نمبر است.
بعد بسم الله گفته و شروع كرد به خواندن كتاب اول چند حكايت از زندگي صحابي را ياد آور شد تا شوق دین در دل ما هم پيدا شود بعد احاديث بي شمار از فضیلت خواندن قران كريم بعد از نماز و ذكر بعد از رمضان بعد از تبليغ را خواند هر حديث را دو بار تكرار خواند تا همه شنوينده گان دقيق شوند بعد از يك ساعت و يا یك ساعت و بيست دقيقه كتاب رابسته نموده و گفت وقت تجويد است.
   در همان حالت اول خودش اعوذ بالله و بسم الله و سوره فاتحه را خواند و بعد هر كدام ما به نوبت خوانديم بعد كه از همه تلاوت را شنيد دانست كه كي تجويد را ميداند و كي كم ميداند و بعد هركس كه تجويد را خوب ميدانست با دو نفر كه تجويد شان ضعيف بود يكجا كرده و به يك گوشه از مسجد رفته و باهم ده سوره اخير قران كريم را يعني از سوره الفیل  شروع تا به سوره الناس بار بار تكرار كرديم تا كه ياد گرفتيم.
   در حلقه ما چند ريش سفيد هم بودند كه سن شان 60 و 65 ساله بود ولي قسم به خدا كه سوره فاتحه را درست ياد نداشتند و گريه ميكردند كوشش ميكردند كه ياد بگيرند.
   بعد از يك ساعت و يا بيشتر همه ما دوباره در يك حلقه جمع شده و تعليم دهنده باز هم كمي از كتاب فضايل اعمال خواند و كمي از كتاب فضايل صدقات و بعد از چند دقيقه كتاب را بسته نموده و گفت حالا نوبت طريقه دعوت دادن است .  شش اصول كه مشهور به شش نمبر شده است اول خودش در جايش استاده شده و گفت .
نحمده  ونصلي علی رسوله الکریم . . . .
   دين سر تا سر صفات است اگر به چند صفت مهم ان پايبندي كنيم دين به اساني در زندگي ما ميايد .
اول كلمه است .
كلمه از خود معني دارد  مقصد دارد و فضيلت دارد
معني كلمه . (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ  نيست هيچ معبود قابل پرستش به جز يك الله
(محمد رسول الله) و محمدsفرستاده الله است
مقصد كلمه چيست ؟
مقصد  کلمه اين است كه اين يقين در سينه ما  ودر قلب ما پيدا شود كه هر كار از الله ميشود از بنده نميشود الله بدون كمك كسي بدون وسيله هر كار را بخواهد و فرماید ( كن فيكون ) ميتواند . ولی  مخلوق با تمام وسايل با تمام امكانات بدون اراده اللهu هيچ كار كرده نميتواند .
و زندگي به حكم االلهu و به طريقه سنت پيامبرs كاميابي دنيا و اخرت است و بدون طريقه سنت پيامبرs ناكامي دنيا و آخرت است .
مقصد كلمه اين است كه اين يقين در قلب ما پيدا شود كه دوكان ما موتر ما وظيفه ما به ما رزق و روزي نميدهد  بلکه اللهu  ميدهد اين فكر را نداشته باشيم كه اگر يك روز دوكان ام بسته باشد از گرسنگي خواهم مرد و يا اگر موترم كار نكند هلاك ميشويم و يا من اگر نباشم فاميل ام را كي غذا ميدهد  در حاليكه اين يقين را در قلب خود جا بدهيم كه دوكان موتر وظيفه ما خودما و همه وسيله است اصل روزي دهنده حقيقي اللهu است .
خداند متعال ميفرمايد ( اِن اللًّه هُوالرّزّاق ذُوالْقُوُّهالْمتِينُ)
بر این اساس مهم ترين مقصد دعوت و تبليغ اين نكته است كه يقين مردم را از مخلوق یعني از دوكان ؛ موتر ؛ زمين ؛ مال از شركت و ....به طرف خالق اش متوجه بسازد كه از خالق ميشود  و از  مخلوق هيچ چيز نميشود .
   اين يكي از اهداف اصلي گروه جماعت دعوت و تبليغ است زيرا امروز همه ما كه در دين عقب مانديم علت اش اين است كه دوكانداري را وظيفه دانستيم و دين را و دعوت را وظيفه ندانستيم . و به اين يقين شده ايم که اين دوكان رزق دهنده من است اين زمين و اين موتر رزق دهنده من است درست است كه به زبان اقرار نميكنيم ولي در عمل هزار بار نشان ميدهيم و اقرار ميكنيم كه ايمان من و يقين من و روزي دهنده من همين دوكان من و همين موتر من است .
   با شنيدن مقصد كلمه با خود فكر كردم كه ما چقدر از دين خود فاصله گرفتيم كه اولين كلمه خود را و معني آنرا نميدانيم و مقصد آنرا تا حالا نميدانستم كه چي مفهومي دارد و اين كلمه از گوينده خود چي ميخواهد .
   حالا به من معلوم شد كه در زمان پيامبرs . ان حضرتs  از كفار هيچ چيز نميخواست صرف اين كلمه بسيار كوتاه را ميخواست كه بخوانند ولي انها ميمردند ولي همين كليمه كوتاه را به زبان نمي اوردن بخاطر كه آنها كافر بودند ولي مقصد اصلي اين كلمه را ميدانستند و درك كرده بودند كه اين كلمه بسيار كوتاه چي يك معني عظيم و بزرگ و با قدرت دارد . ولي افسوس به حال ما كه ما روزانه صد بار اين كلمه بسيار كوتاه را ميخوانيم ولي هنوز نميدانيم كه مقصد از اين كلمه مقدس چيست .اين كلمه مقدس را ميخوانيم ولي نزد  يك فال بين زانو ميزنيم كه بخت مرا بازكن . اين كلمه مقدس را ميخوانيم ولي انكشتري فيروزه را در انگشت خود داريم تا از بلا ها ما را حفظ كند اين كلمه مقدس را ميخوانم ولي به يك قبر و چوب پوش شده ان اشك ها ميريزم كه به من كمك كن و مرا يك طفل نصيب كن . این کلمه مقدس را میخوانیم ولی....
صرف در مورد مقصد كلمه  هر قدر بگويم بازهم كم است حتی يك كتاب در مورد مقصد كلمه بايد نوشت .
من باز هم در حق امير خود و به جماعت دعوت و تبليغ دعا خير كردم كه به من اينقدر چيز هاي مهم و با ارزش را در ظرف 5 ساعت اموختاندند و من را از خواب غفلت بيدار ساختند .
فضيلت كلمه :
فضیلت کلمه بسیار زیاد است اگر کافر صد ساله که تمام عمرخود  را در گناه و شرک سپری کرده باشد وقتی که یکبار این کلمه را با صدق دل میخواند اللهu به برکت این کلمه تمام گناه های گذشته اش را میبخشد .
   مفهوم حدیث شریف است که پیامبر گرامی اسلامs می فرماید :
 اقرار (  لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) کلید های بهشت است  فضایل اعمال صفحه ۵۴۹
  مفهوم حدیث شریف است که رسول گرامی
s می فرماید : سوگند به ذاتی که جانم در  دست اوست . اگر همه آسمانها و زمین با همه افراد خود و با همه چیز های که در میان انها وجود دارد و همه چیز های که در زیر آنها وجود دارد ؛ همه در یک پله ترازو قرار گیرند و اقرار (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) در پله دیگر اش گذاشته شود؛اقرار (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) از همه آنها سنگین تر می شود  فضایل اعمال صفحه ۵۵۵.
   مفهوم حدیث شریف است که پیامبر اکرمs  فرمود : روز قیامت خداوند متعال می فرماید که هرکس (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) گفته است و در قلبش ذره ای از ایمان وجود دارد او را از آتش جهنم بیرون اورید ؛ هر کس که (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ ) گفته یا مرا ( به نحوی ) یاد کرده یا لحظه ای از من ترسیده است او را از آتش جهنم خارج کنید .- فضایل اعمال صفحه ۵۷۳.
   روزی حضرت ابوبکر صدیقf با حالتی رنجیده خدمت
آنحضرت
s حاضر شد . رسول اکرمs  پرسید : چه خبر است که تو را رنجیده خاطر میبینم ؟ ابوبکرf عرض نمود : دیشب عمو زاده ام وفات نمود ؛ لحظه ای که جان می داد بالای سرش حضور داشتم ( دیدن آن منظره بر من اثر گذاشته )‌. رسول اکرمs فرمود : او را کلمه (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ) تلقین کردی ؟ جواب داد : تلقین نمودم . فرمود : او این کلمه را خواند ؛ عرض کرد : بله ؛ خواند ؛ آن حضرت فرمود : بهشت برایش واجب شد .
 ابوبکرf عرض نمود : یا رسول اللهs : اگر افراد زنده این کلمه را  بخوانند چه می شود ؟ رسول اکرمf دوبار تکرار کردند : این کلمه بسیار از بین برنده و منهدم کننده ای  گناهان است ( یعنی به طور کلی گناهان را از بین می برد )‌ فضایل اعمال صفحه ۵۷۶.
تنها كلمه خواندن پنج فرضيت دارد .
1-   در تمام عمر يكبار به اخلاص خواندن كلمه فرض است.
2-   الفاظ كلمه را درست ادا كردن فرض است.
3-    معني كلمه  را دانستن فرض است.
4-    در زير اين كلمه زندگي كردن فرض است.
5-   كلمه را به ديگران رسانيدن فرض است.
وقتي كه كلمه را خوانديم احكام خداوند بالاي ما فرض ميشود كه اولين حكم اللهu نماز است .
نماز معراج مومن است
نماز ستون دين است .
نماز ذريعه خواستن از خزانه هاي اللهu  است .
كسي كه به نماز پابند بود در دين پابند است و كسي كه در نماز پابند نبود در دين پابند نيست .
نماز بهترین جهاد است .
نماز نور مومن است .
نماز روی شیطان را سیاه می کند .
اگر کسی به سببی در جهنم برود آتش جا های  سجده ( هفت اعضا) او را نمی سوزاند .
الله تعالی جای سجده را بر آتش جهنم حرام کرده است .
پسندیده ترین عمل نزد الله تعالی نمازی است که در وقت آن خوانده شود
نماز کلید بهشت است .
نماز برای دین چنان است که سر برای بدن .
بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت است .
بهترین نماز ها  ؛ نماز نیم شب است ؛ ولی بجا آورندگانش خیلی کم هستند.
وقتي كه نماز بالاي امت فرض شد اصحابf بسيار خوشحال شدن يك كافر از يك صحابي پرسيد كه به شما چي داده شده كه اين قدر خوشحال هستيد صحابي فرمود كه كليد خزانه هاي خداوند به ما داده شده كه با دو ركعت نماز هرچه از خداوند بخواهيم خداوند بما ميدهد و صحابي در هر كار خود و در هر مشكلات خود دو ركعت نماز خوانده و دعا ميكردند مشكل شان حل ميشد.
مفهوم حديث شريف است كه پيامبرs فرموده اند . كسي را كه نماز اش او را از كار بد مانع نشود نماز اش نماز نيست .
كسي كه چهل روز نماز خود را با تكبير تحریمه با جماعت ادا كند خداوند به او دو انعام ميدهد يكي در دنيا منافق نميباشد دوم در آخرت دوزخي نميباشد.
مفهوم حديث شريف است كه فرق در بين مشرك و مومن صرف نماز است.
با خود فكر كردم كه ما چقدر از دين خود دور شده ايم كه نماز را كه فرق كننده مسلمان و كافر است آنرا گذاشته و به روز ها نماز نميخوانیم باز خود را مسلمان هم ميگويم . و باز يك نماز را كه خوانديم ميگويم خداوند چرا دعا مارا قبول نميكند .
حتي كساني اند كه از نماز خواندن شرم دارند و نماز خواندن را يك كار عقب مانده فكر ميكنند و اذان دادن ر ا و گفتار مولوي مسجد را به تمسخر ميگيرند و حتي اقرار ميكنند كه من كتاب زياد خوانديم ولي شكر كه كتاب ديني هيچ نخوانديم . با اين گفتار خود از ريش سفيد خود هم شرم نميكند كه هر لحظه مرگ در كمين اش است .
ما در همين جماعت یازده نفري خود كساني را داشتيم كه ريش سفيد بود ند بزرگ قوم خود بودند در هر امور لايق و دانسته بودند ولي نماز را درست ياد نداشت و بازهم هدايت خداوندي در حق شان شده بود كه در حلقه جماعت دعوت و تبليغ شامل شده و به سه روزه آمده بود و به مقابل هر كدام زانو ميزد و سوره فاتحه را ميخواست ياد بگيرد .
در مورد نماز هر قدر بگويم هنوز هم كم است .
سوم علم و ذكر :
مقصد از علم اين است كه علم حال را بدانيم .
يعني همين لحظه در زندگي ما حكم خداوند و سنت پيامبرs چي است . همين كار را كه حالا انجام ميدهم چه در دوكان هستيم چه در موتر هستيم  در هر معامله كه هستيم همين حالا حكم خداوند چيست .يعني هر لحظه از زندگي خود را با حكم اللهu و سنت پيامبرs مطابقت دادن و هم سان ساختن. با خود فكر كردم كه چه يك نكته مهم را اموختم يعني علم اين نيست كه از صبح تا شام بدون خستگي و بدون نمازو طاعت در پي آموختن لسان انگليسي باشيم باز بگويم كه من علم مي اموزم و آموختن علم فرض است .
بلكه آموختن لسان انگليسي يك كسب و يك وظيفه است كه انگليسي ياد بگيريم و در يك شعبه با پول بهتر وظيفه انجام بدهيم اين كه علم نشد
بلكه علم اموختن احكام الله
u به طريقه سنت پيامبرs  و عملي كردن ان در زندگي خود است كه هم كاميابي دنيا است و هم كاميابي اخرت .
اگر داكتر لايق باشيم ولي از احكام خداوند خبر نباشيم و ايمان نداشته باشيم چي فايده ؛ كاميابي دنيا در دريشي پوشيدن و انگليسي حرف زدن و داكتر و انجنير بودن ولي از همان طريق به مردم خيانت كردن جيب هاي مردم را خالي كردن و بالاي برادر مسلمان خود تجارت كردن و پول هاي هنگفت حرام را جمع كردن كه كاميابي نشد
امروز همه ما در تلاش هستيم كه ما و يا فرزند ما بايد علم ياد بگيرد و داكتر شود ؛ انجنير ؛ مهندس و .... تا پول زياد پيدا كند دريشي بپوشد  و انگليسي حرف بزند و موتر مودل بالا را سوار شود . اما اين فكر را نداريم كه اين كارها كه دين همرايش نباشد هلاكت دنيا و آخرت است .
یک وقت نماز خود را بخاطر ۵ مریض عاجل ترک کند که ۵ دانه ۲۰۰ میشود یک هزار افغانی و مصرف یک هفته ما پیدا شد آیا این کامیابی است؟  انهم اگر مریض عاجل تر باشد فیس داکتر هم بالا تر میرود چنانچه  شرایط فعلی  ما همین طور است .
درحالی که علم عبارت از اموختن قران که کلام اللهu و احكام او بوده همراه بادرک و فهم سنت رسول اللهs و تطبیق نمودن ان در زندگی شباروزی مان میباشد که ماباید احکام اللهu را اموخته و به طریقه سنت پیامبرs در زندگی خود عملی کنیم .
-                       فضلیت علم
کسی که برای آموختن علم دین   بیرون  میشود فرشته ها بال های خود را فرش قدومش میکنند و هفتاد هزار ملایکه برایش دعای مغفرت میکنند و ماهی های دریا و پرنده گان هوا برایش دعا میکنند کسی که قران کریم راحفظ می کند خداوند در روز قیامت به مادر و پدر اش تاج ازنور میدهد وبه حافظ  قران پاک حق شفاعت ۱۰ نفر از فامیل اش را که واجب دوزخ باشد داده میشود .  و کسی که یک آیت از قران را یاد میگیرد خداوند ثواب صد رکعت نماز نفل به او میدهد و کسی که یک باب از علم را یاد میگیرد خداوند به او ثواب هزار رکعت نماز نفل را میدهد.
ذکر کردن قلب را زنده نگهمیدارد توسط ذکر محبت ؛ خوف  و عظمت اللهu در قلب ما پیدا می شود و محبت ؛ خوف  وعظمت دنیا از قلب  ما بیرون میشودمفهوم حدیث شریف است  « کسی که ذکر میکند به مثال زنده است وکسی که ذکر نمیکند مثال مرده است.»   مفهوم حدیث شریف است که( روز قیامت یک منادی اعلام می کند که خردمندان کجایند ؟
مردم می پرسند ؟ مراد از خردمندان چه کسانی هستند ؟ پاسخ داده میشودکسانی که در حال ایستاده نشسته و دراز کشیده خدا را ذکر می کردند و در آفرینش آسمان  ها  و زمین فکر کرده می گفتند ای خدا  تو این ها را بیهوده نیافریده ای ؛ ما تو را به پاکی یاد می کنیم ؛ پس ما را از عذاب دوزخ نجات بده .سپس برای آنها پرچمی درست می شود که همه آنها پشت آن پرچم به راه می افتند و به آنها گفته می شودبرای همیشه وارد بهشت شوید .)
-                       چارم اکرام مسلم
یعنی احترام کردن به یک مسلمان
 مقصد از اکرام مسلم این است که به تمام مخلوق خداوندu سلوک نیک داشته باشیم حتی تبسم کردن یک صدقه است مفهوم حدیث شریف است «کسی که به بزرگان احترام نمیکند و با اطفال شفقت نمیکند از جمله امت من نیست )) یعنی از روش و طریقه من نیست .
کسی که طرف مادر و پدرخود به مهربانی میبیند هر  بار که نگاه  می کند خداوند  برای او ثواب یک حج عمره را میدهد . کسی که بالای یک یتیم به شفقت دست میکشد خداوند به هر تار موی که از زیر دست  اش میگذرد ثواب میدهد.
مفهوم حدیث شریف است که :
هر کسی عیب برادر مسلمانش را بپوشاند خداوند روز قیامت عیب او را می پوشاند  و هر کس عیب مسلمانی را ظاهر کند خداوند متعال عیب خود او را ظاهر می کند حتی که او را در خانه اش رسوا می سازد .
-                        اخلاص نیت
مقصد از اخلاص نیت این است که هر کار نیک را که انجام میدهیم نیت  ما خاص به خاطر رضای خداوندباشد نه ریا.
 مفهوم حدیث شریف است که ـخداوند متعال به صورتها ظاهریو مال های شما نگاه نمی کند بلکه به قلب ها و اعمال شما نگاه میکند .
اگر کسی یک دانه خرما را به خاطر خداوندu به اخلاص صدقه کند خداوندu برایش بیشتر از کوه احد ثواب میدهد و اگر به  ریا و  فریب تمام زنده گی خود را خیرات کند که مقصداش رضایت خداوندu نباشد بلکه به نمایش و خودنمای باشد بر علاوه که ثواب ندارد خداوند از اوسوال میکند .
هنگامی که نبی اکرمs حضرت معاذ را حاکم مقرر کرده  و به یمن فرستاد ؛ ایشان ازنبی اکرمs در خواست نصیحت کرد نبی اکرمs فرمود در تمام کارها اخلاص را درنظر بگیر چرا که همراه با اخلاص عمل کم نیز کفایت می کند .
در حدیثی آمده است . (( خداوند متعال از میان اعمال فقط همان عمل را می پذیرد که خالص برای او انجام داده شود )).
این ‍‍‍پنج صفات یک مومن است و. ششم. کار مومن دعوت و تبلیغ  است
مقصد از دعوت و تبلیغ این است که خود ما کا رنیک کنیم و دیگران را نیز تشویق به کار نیک نمایم و خود ما کار بد نکنیم و دیگران را نیز از کار بد منع نمایم .  
حضرت بی بی عایشه رضی الله عنهامی گویدروزی رسول خداs به خانه تشریف آورد ؛ از  چهره اش مشخص بود که موضوع مهمی پیش آمده است ایشان وضو گرفت و با کسی صحبت نکرد و به مسجد تشریف بردند .
من خودم را به دیوار حجره چسپاندم تا بشنوم به مردم چه می گوید در این اثنا ایشان بر منبر نشست و بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمود :
ای مردم ! خداوند به شما می گوید که امر به معروف و نهی از منکر بکنید پیش از آنکه دعا کنید و من قبول نکنم از من سوال کنید ولی به شما ندهم  و از من بر دشمنان خود یاری بخواهید و من یاری تان نکنم ؛ بیش از این چیزی نگفت و از منبر پایین آمد 
مفهوم حدیث شریف است که  پیامبر اکرم ص می فرماید :( اگر در میان قومی یک نفر گناه انجام دهد و آنان با وجود اینکه توانایی دارند  او را از گناه باز ندارند اگر بلایی از جانب خداوندu قرار باشد بیاید شامل همه خواهد بود  ) .
مفهوم حدیث شریف است که رسول اللهs فرمود وقتی امت من دنیا را بزرگ پندارند هیبت و عظمت اسلام از دلهایشان بیرون می رود و وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند از برکات وحی محروم می گردند و وقتی فحش و دشنام گویی را اختیارکنند از نگاه و توجه خدا می افتند یعنی نزد خداوند بی ارزش می شوند )‌
ما و شما میدانیم که حضرت محمدs آخرین پیامبر است دیگر پیامبر نمی آید دروازه نبوت بسته شده است ولی کار نبوت تا قیامت ادامه دارد
چنانچه حضرت محمدs در  حج الوداع  تمام صحابه را جمع کرده که در حددود یک لک نفر صحابی بود و برایشان  گفت که ایا من دین را برایتان رسانیدم ؟ همه با  یک صدا گفتند که دین را به ما رسانیدی آنگاه پیامبرs انگشت شهادت خود را به طرف آسمان بلند کرده و سه بار گفت که یا الله تو گواه با ش که من دین را به ایشان رسانیدم .
پس حاضرین به غایبین برسانید امروز از ان یک لک صحابی صرف تعداد کم ان قبر هایشان در مکه مکرمه و مدینه منوره است و باقی انها برای رسانیدن دین به تمام دنیا سفر کردند و در راه دعوت و تبلیغ  و رسانیدن دین به مردم  تا پایان عمر باز نه ایستادند ودر همین راه اکثر شان به شهادت رسیدند . امروز بیبیند که عربستان کجا است و کابل کجا ولی بیش از هفتاد و دو صحابی در شهدای صالیحین قبر شان است آنها این راه های طولانی را با طیاره های امروزی طی نکرده بودند بلکه پیاده و یا با اسپ و خر آمده بودند تا برای ما دین را برسانند عربستان کجا است و سر زمین چین کجا قبر صحابی در چین است در ترکیه در ایران در پاکستان در بسیاری کشور های دور دور است انها میدانستند که یک نماز در مکه مکرمه ثواب یک لک نماز را دارد و در مدینه منوره ثواب پنجا هزار نماز را دارد میتوانستند که با فامیل های خود زن و فرزندان خود آرام زندگی کنند و ثواب بسیار زیاد را هم حاصل کنند ولی بخاطر رسانیدن دین به ما و شما  زنان خود را با وجود زنده بودن شان بیوه ساختند فرزندان شانرا یتیم ساختند و زحمت ها کشیدند تا خود را به مناطق ما رسانیدند و دین را به ما رسانیدند تا ما از دوزخ نجات پیدا کنیم و بهشت جاویدان نصیب ما شود .
ورنه اگر این کار را نمیکردند فردا روز قیامت ما و شما گریبان شان را گرفته و مگفتیم  یا الله این ها در حق ما ظلم کرده و به ما دین را نرسانیدند و ما بی خبر از دین زندگی کردیم.
صحابه کرام بخاطر اینکه در روز قیامت در مقابل اللهu و پیامبرs خاموش نباشند و شرمنده نباشند  همه زندگی را گذاشته و سفرکرده و دین را به ما رسانیدند . و در  راه دعوت و تبلیغ ورسانیدن دین به تمام دنیا کوشیدند حتی که شهید شدند .
حالا وظیفه ما است که دین را یاد بگیریم در زندگی خود انرا عملی کنیم و به دیگران برسانیم . در غیر ان ما در افغانستان هستیم کسانی که در امریکا در اروپا و در دیگر کشورهای کفری زندگی میکنند و از دین بی خبر هستند آنها که در حالت کفر وفات میکنند روز قیامت از گریبان ما میگیرند و میگویند  یا اللهu این ها در حق ما ظلم کردند . ما به انها تمام تولیدات خود را رسانیدیم طیاره ؛ موتر؛ کمپیوتر و غیره  چیزها خود را به اینها رسانیدیم ولی اینها  دین را به ما نرسانیدند . یالله حق  ما  را از این ها بگیر .
پس در آن روز ما چی جواب خواهیم داد ؟
گوینده این شش  اصول چنان با احساسات ؛ صداقت و پاکی این حرف ها را بیان میکرد که من کاملا غرق گفتار او شده بودم و راستی که خودم نزدخود شرمنده شدم که ما چقدر به بیراهه روان هستیم و چقدراز راه راست دور هستیم وهنوز هم فکر میکنیم که از ماکرده مومن ومسلمان کامل هیچ کس نیست .
ما در شرایط فعلی مانند یک مصرع از شعر هستیم که میگوید
آنکس که نداند و نداند که نداند   --   در جهل مرکب همه دهر بماند .
ما همینطورهستیم که نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم  این حالت ما خطرناکترین و پایین ترین  حالت زندگی است .
باز هم به تعلیم دهنده خود که در مقابل ما استاده بود و صحبت میکرد و به جماعت دعوت و تبلیغ دعا خیر کردم و از خداوند تمنا کردم که یااللهu ما  و تمام اهل اسلام را از این حالت که نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم  نجات بده .
تعلیم دهنده در اخیر گفت که ما ایمان داریم که دروازه نبوت بسته شده و دیگر پیامبر نمی اید ولی کار نبوت جریان دارد . پس بخاطر که دعوت دادن را یاد بگیریم که چطور دعوت بدهیم بزرگان یک ترتیب گذاشته  اند  که برای آموختن ان در تمام عمر یکبار برای چهار ماه دراین راه بیرون شدن است و بعدا هرماه برای سه روز بیرون شدن و هر روز تعلیم کردن در خانه و ...
من هم برای  چهار ماه اراده دارم و شما هم  اراده کنید همه گفتند انشاالله بعد در جای خود نشست .
بعد از او نوبت نفر دوم که در پهلوی او در سمت راست نشسته بود رسید او هم همان گفتار او را با کمی تغیرات و با انتخاب احادیث بیشتر بیان کرد و بعد نوبت نفر سوم و چهارم و تا اخیر هر کس که یاد نداشت نفر که تعلیم میداد او اول آهسته اهسته همین شش اصول را شش نمبر را میگفت و کسی که استاده بود آنرا تکرار میکرد تا یاد بگیرد .
در اخیر سخن ها دیدیم که ساعت نزدیک به دوازده بجه ظهر است و خسته شده بودیم امیر صاحب گفت که حالا وقت  قیلوله است یعنی سنت پیامبرs است که پیامبرs اکثرا در همین وقت کمی استراحت میکردند و بعد از خواب برخواسته و نماز ظهر را  ادا میکردند .
همه ما به نیت اینکه یک سنت پیامبرs را زنده بسازیم  در هرگوشه به طريقه سنت پیامبرs برای نیم ساعت کم ویا زیاد خواب شدیم چون نیت ما زنده ساختن یک سنت پیامبرs بود همین مدت را که خواب هم بودیم در عبادت حساب شد .
این نیم ساعت خواب چنان ارامش بخش و لذت داشت که در طول عمر خود چنین خواب ارام نکرده بودم .البته اداب خواب را بعدا مفصل تشریح خواهم کرد .
نزدیک به نماز ظهر قبل از آمدن مقتدیان همه بیدار شده و وضو گرفته و بعد از خواندن تحیته وضو و تحیته مسجد به ذکر و تسبیح مصروف شدیم.
دو سه مقتدی زودتر آمده بودند و ما را در حالت خواب دیده بودند و باهم تبصره میکردند که اینها آمده اند که اینجا خواب خود را پوره کنند باز میگویند که برای دعوت و تبلیغ آمده ایم  ...
   ولی آنها خبر نبودند که این خوا ب سنت پیامبرs یعنی خواب قیلوله بود و دوم اینکه از صبح تا حالا چقدر اعمال نیک انجام داده بودیم ولی آنها نبودند و ندیدند اما همین نیم ساعت خواب قیلوله ما را دیدند و تبصره کردند .
ولی به ما اجازه نبود که بدون مورد با کسی گفتگو کنیم به خصوص با مقتدیان محترم مسجد .
   در این وقت کمی فرصت پیدا کردم و با خود فکر کردم که آیا از  صبح تا حالا که با این  جماعت دعوت و تبلیغ آمده ام چی فایده کرده ام و چی ضرر کرده ام اول ضرر  های خود را با خود حساب کردم با خود فکر کردم که اگر اینجا نمیبودم از صبح مصروف کمپیوتر وانترنیت میبودم و گاه گاه  موزیک میشنیدم یا با دوستان انترنیتی خود حرف های بی مورد میزدم و یا حتی به سایت های غیر اخلاقی رفته و وقت خود را سپری میکردم و یا شاید اگر انترنیت نمیبود  در کار و بار خود مصروف حرف های لهو و لهب میبودم تا وقت سپری شود دیدم که کدام ضرر  نکردیم که اینجا آمدیم حالا فایده های خود را حساب کردم .
اول از صبح تا دوازده ظهر در خانه خدا یعنی در باغچه  های از جنت بودیم و مفهوم حدیث شریف است که وقتی به باغچه های جنت میروید خوب بچرید .
و مومن در مسجد مانند ماهی در آب است و منافق در مسجد  مانند پرنده در قفس است ...
فایده دوم اینکه از حرف های دنیایی و گناه های دنیا دور بودیم . دیگر اینکه آنقدر فایده ها و فضایل  خواندن کلمه ؛ نماز  ؛ آموختن علم ؛  ذکر ؛ احترام کردن دیگران  و دعوت را شنیدم که شوق انجام دادن هر کار نیک در وجودم پیدا شد .
دیگر اینکه به عوض شنیدن موزیک بسیار زیاد حدیث شریف شنیدم و آیات قرآن کریم را شنیدم که قلبم را آرامش بخشید و بسیار ثواب حاصل کردم .
دیگر اینکه چقدر احادیث خواندم و شنیدم و متوجه شدم و یاد گرفتم و انجام دادم و ثواب حاصل کردم و در آینده خود نیز از آن استفاده میکنم انشاه الله.
دیگر اینکه احترام کردن به مادر و پدر را متوجه شدم و احترام کردن به استاد عالم دین و ریش سفیدان را یاد گرفتم .
مولوی صاحب مسجد آمد و با دیدن ما با ما احوال پرسی کرد و معلوم میشد که با جماعت دعوت و تبلیغ اشنا ی  دارد .
و به گفته خودش قبلا هم چند جماعت آمده بود و او از جماعت ها خوش بود .
بعد از نماز ظهر و بعد از دعا قبل از اینکه مقتدیان از جای خود بر خیزند کسی که وظیفه دوم یعنی تعلیم ظهر بدوش او بود کتاب فضایل اعمال را  گرفته و درمقابل صف ها نزدیک  منبر نشسته و صرف یک و یا دو حدیث شریف را خواند  و مختصر دعا کرد تا مردم متوجه شده و هم با شنیدن چند حدیث شریف برایشان ثواب برسد و هم قلب شان به مسجد  و شنیدن حدیث بیشتر مایل شود بعد دعا کردیم و همه مقتدیان رفتند .
یک و دو جوان با دیدن جماعت ما نشستند و امیر صاحب ما باایشان به طور خصوصی یعنی آرام و به شکل دوستانه صحبت کرد آنها را تشویق به این کار ساخت که دعوت و تبلیغ کار امروز و دیروز نیست بلکه از آدم( ع)  تا اخرین پیامبر محمدs این کار تمام پیامبران بود ولی امت های دیگر پیامبران دو وظیفه داشتند . یکی اینکه دین را یاد بگیرند و در زندگی خود عملی کنند ولی امت  پیامبر ما حضرت محمدsسه وظیفه دارد اول دین را بیاموزند دوم انرا در زندگی خود عملی کنند  سوم انرا به تمام مردم برسانند .که همین وظیفه سوم امت حضرت محمدs را به نام امر بالمعروف و نهی عن المنکر یعنی رهنمایی به کار های نیک و منع کردن از کار های بد میگویند .
آنها هم وعده دادند که به زودترین فرصت تصمیم خواهند گرفت وبه یک سه روزه خواهند رفت و آدرس مرکز تبلیغی ها را پرسیدند چون تا حالا چنین مرکزی را در شهر کابل ندیده بودند . امیر صاحب هم گفت که آدرس این است کابل چمن حضوری مسجد اصحاب کهف لوحه دارد که مرکز جماعت دعوت و تبلیغ .
آنها بسیار خوشحال شدند  و رفتند .
چند لحظه بعد دو نفر که وظیفه خدمت را داشتند امده و گفتند که غذا آماده است دستر خوان را در یک گوشه مسجدهموار کردند و نان را آوردند قبل از نان خوردن امیر صاحب اداب نان خوردن را بیان کرد .
آداب نان خوردن :
اول دست های خود را میشوییم ولی خشک نمیکنیم .
با خود فکر کردم که چرا دست های خود را که شستیم با چیزی خشک نمیکنیم وقتی که سنت پیامبر ص است حتما حکمت های در ان نهفته است که باید در این مورد تحقیق صورت گیرد .فکر کردم و دانستم که وقتی که دست های خود را با آب پاک شستیم دست ما پاک است و اگر با هر دستمال که دست خود را خشک کنیم امکان این است که در دستمال مکروب باشد و دست های ما را الوده با مکروب ساخته و چون همزمان میخواهیم که غذا بخوریم فورا به بدن ما داخل شده و مارا مریض میسازد و یا وقتی که دست خود را با دستمال خشک کردیم دستمال را شخص دیگر گرفته دست های خود را خشک میکند و همینطور به نوبت چندین نفر از یک دستمال استفاده میکند که این کار باعث انتقال مکروب و بیماری های گوناگون از یک شخص به شخص دیگری میشود .
و درپهلوی این  موضوع هزار ها حکمت دیگر هم است .
خداوند را شکر گذاری کردم که این هدایت را در حق من کرد که با این جماعت دعوت و تبلیغ امدم و در ظرف چند ساعت کم این نکته مهم را دانستم و عملی کردم و یک سنت پیامبرs را در زندگی خود زنده ساختم .
آداب دوم
سر دستر خوان به طور یک زانو  زینگون کیش )  یعنی یک زانو قاط شده و یک زانو به شکل ایستاده مینشینیم  باز هم به من سوال پیدا شد که چرا ما در تمام عمر خود  به شکل چار زانو نشسته و غذا میخوریم ولی طریقه سنت اینطور  است .
حکمت در این گونه نشستن در این است که ران پای ما بالای شکم ماکمی فشار آورده و شکم را در وقت غذا خوردن کمی داخل میبرد و باعث میشود که کمتر نان بخوریم و جای برای آب و هوا و تنفس کردن باقی میماند .
در غیر ان اگر به شکل غیر سنت پیامبرs نشسته و غذا میخوریم در آن صورت شکم ما ازاد بوده و نان  را بیش از حد معمولی ان میخوریم و شکم ما مکمل پر میشود و انگاه جای آب و جای هوا و  تنفس کردن نمیباشد و باعث مریضی های گوناگون میشود .
بیینید که با ترک کردن یک سنت پیامبرs چقدر ضرر و مریضی های گوناگون به وجود خود ما پیدا میشود و با زنده کردن یک سنت پیامبرs چقدر فایده های زیاد به وجود خود ما دارد و همچنان ثواب زیاد هم نصیب ما میگردد  .
اداب سوم با دست راست نان میخوریم و اول اگر با نمک و یا کمی آب شروع کنیم بهتر است .
دعای نان خوردن را میخوانیم که (بِسمِ اللّهِ وَ عَلى بَرَكَه اللّه)
اگر در شروع نان خوردن بسم الله نگفته باشیم در وسط غذا خوردن میگویم که (بِسْمِ اللّهِ اَوَّلِهُ وَ اخِرِهُدر وقت نان خوردن حرف دنیایی نمیزنیم
   و از قسمت وسط بشقاب نمیخوریم چون در وسط بشقاب برکت است از مقابل خود میخوریم .
پیامبرs هیچ غذا را نه گفته است که خراب است بنا ما هم هیچ غذا را نمیگویم که  خراب است بلکه اگر مزه نداشت و یا مورد علاقه ما نبود انرا بد نمیگویم بلکه نمیخوریم و انتقاد نمیکنیم زیرا شاید صرف ما را خوش نیامده باشد .
غذا خوردن سه نوع است
اول به شکل اکرام غذا خوردن دوم به شکل انصاف غذا خوردن و سوم به شکل ظلم غذا خوردن.
به شکل اکرام غذا خوردن بهترین شیوه غذا خوردن است که در وقت غذا خوردن بیشتر متوجه هم بشقابی ات میباشی  و کوشش  میکنی که او بیشتر و زیاد تر از شما غذا بخورد و چیز خوب و یا گوشت زیادتر را از نفس خود کرده به او واگذار میکنی که این گونه غذا خوردن را به شکل اکرام میگویند
دوم غذا خوردن به شکل انصاف
یعنی در غذا خوردن نه کم میخوری و نه زیاد بلکه با انصاف و عادلانه هر چیز را مساویانه تقسیم کرده و غذا میخوریم.
و سوم غذا خوردن ظالمانه است.
که این گونه غذا خوردن خوب نیست یعنی درحق کسی که با تو در یک بشقاب غذا میخورد  در حق او ظلم کرده و بیشتر از او غذا بخوری .
در اخیر غذا خوردن دعا ختم نان خوردن را میخوانیم که (اَلْحَمْدُلِلّهِ الذِىْ اَطْعَمَنَاوَسَقَانَا و جَعَلَنَامِنَ الْمُسْلِمِيْنَ)
و بعد دست های خود را میشویم و با دستمال خشک میکنیم تا چربی غذا از دست ما پاک شود .
نان بسیار ساده بود ولی چنان لذت و مزه که در آن بود از بهترین غذا های بیرون با مزه تر بود.
بعد از نان خوردن و نوشیدن چای دو نفر خدمت  کننده دستر خوان را جمع کردندو امیر صاحب گفت که حالا وقت مذاکره است یعنی در مورد بعضی از امور دین و اصول  ها صحبت میشود .
همه به طور حلقه جمع شدیم و امیر صاحب گفت که  دوازده اصول است که باید همیشه در زندگی خود ان دوازده اصول را عملی کنیم
از این دوازده اصول چهار انرا باید زیاد و همیشه انجام بدهیم و چهار دوم انرا کم انجام بدهیم و چهار سوم انرا هیچ وقت انجام ندهیم .
چهار عمل که همیشه زیاد انجام میدهیم .
اول  دعوت الله زیاد انجام میدهیم :
یعنی یاد نمودن از ذات و صفات اللهu و  هر لحظه و با هر کس از بزرگی خداوند و از صفات خداوند یاد اور میشویم تا اینکه بار بار که یاد آور شدیم حقیقت این امر اولتر از همه به قلب خود ما تاثیر میکند و اولتر از همه یقین خودما به ذات خداوند بیشتر میشود .
دوم  تعلیم و تعلُم را زیاد انجام میدهیم :
یعنی هر لحظه در تلاش این باشیم که از دین از قران و از حدیث شریف چیزی بیآموزیم و همزمان به دیگران برسانیم و به دیگران یاد بدهیم .
زیرا مفهوم حدیث شریف است که حضرت انس رض  می فرماید ما خدمت رسول اللهsعرض کردیم یا رسول اللهs آیا تا زمانی که ما به همه نیکیها عمل نکرده ایم به دیگران امر نکنیم ؟ و تا زمانی که از همه بدیها پرهیز و اجتناب نکرده ایم دیگران را منع نکنیم ؟
رسول اللهsفرمودند هرگز اینطور نیست بلکه شما به نیکیها امر کنید گرچه خودتان به همه آن عامل نیستید و از بدی ها منع کنید اگرچه خودتان کاملا اجتناب نکرده اید.  صفحه ۷۶۸ فضایل اعمال.
سوم  ذکر و عبادت زیاد باید کنیم :
یعنی هر لحظه همزمان که مصروف کار و بار دنیای هم هستیم باید زبان ما در ذکر خداوند باشد و کوشش  کنیم که عبادت خداوند را در وقت معین ان وبه شکل درست ان انجام بدهیم ونسبت به  کار و امور دنیا عبادت را مقدم بشماریم .
زیرا توسط ذکر است که بزرگی عظمت  و محبت اللهu به قلب ما پیدا میشود و توسط ذکر است که بزرگی عظمت و محبت دنیا از قلب ما بیرون میشود پس باید همیشه زبان ما و فکر ما در ذکر مشغول باشد .
چهارم  خدمت  زیاد کنیم :
یعنی همیشه در خدمت به دیگران باشیم یعنی نیت و کوشش  ما این باشد که باید به دیگران خدمت کنیم چه به زن و اولاد ما باشد چه پدر و مادر برادر و خواهر ما باشد و چه همسایه ما باشد و چه هر مسلمانی که باشد کوشش  کنیم تا خدمت انها را بکنیم .
چهار عمل را که همیشه کوشش  کنیم کمتر انجام بدهیم عبارت است از :
اول  باید کم غذا بخوریم :
یعنی همیشه در وقت غذا خوردن کوشش  کنیم که کمتر غذا بخوریم چون کم خوردن انسان را صحتمند نگهمیدارد .و فواید بیشمار دارد که شاید بعدا برایتان بیان خواهم کرد .
یکی از فواید کم غذا خوردن این است که انسان سبک میباشد و کمتر خواب میکند و بیشتر میتواند که عبادت اللهu را انجام بدهد و بخصوص در تهجد میتواند که پایبندی بیشتر کند .
دوم  باید کمتر خواب کنیم :
یعنی خواب به اندازه کنیم که ضرورت است یعنی به مقداری که خسته گی ما رفع شود و خواب بیش از حد انسان را تنبل می کند وذهن انسان را غافل میسازد .
سوم  باید حرف دنیای را کمتر بزنیم .
یعنی همیشه کوشش کنیم که حرف های دنیایی را کمتر بزنیم در عوض در یاد اللهu باشیم و بزرگی اللهu را بیشتر یاد کنیم زیرا حرف زدن زیاد در امور دنیایی باعث میشود که فکر ما بیشتر در امور دنیایی مصروف باشد  و از ذکر اللهu غافل شویم .


چهارم  باید کمتر از مسجد بیرون شویم .
یعنی اگر با یک جماعت در تشکیل هستیم پس باید که هیچ از مسجد بیرون نشویم مگر به وقت ضرورت  و در غیر ان هر انسان که هرقدر در مسجد وقت خود را بگذراند بجز از اجر ثواب و عبادت چیزی دیگر نصیب او نمیشود .
و برعکس اگر بیکارهم باشیم و خود را مصروف کارهای دیگر ساخته و به مسجد نیائیم خود به خود با شیطان یکجا شده و آهسته آهسته شیطان انسان را به گناه های بیشتر میکشاند پس کوشش  کنیم که اکثر اوقات خود را در مسجد سپری کنیم .
چهار عمل را که هیچ انجام نمیدهید :
اول  سوال نمیکنیم :
سوال کردن یعنی از کسی چیزی را تفاضا نمیکنیم هر چیز که باشد خوراک ؛ پوشاک ؛ هر چیز که باشد از یک بنده هیچ سوال نمیکنیم برعکس هر سوال و خواست که داشته باشیم مستقیم از اللهu سوال میکنیم و از او طلب میکنیم زیرا از بنده هر چیز را که بخواهیم بنده بلاخره خسته میشود و لی از اللهu هر قدر بخواهیم او بیشتر از ما خوش میشود و بیشتر میدهد .

همیشه چیزی را که خواستی از خداوند بخواه
چون اگر داد نعمت است و اگر نداد حکمت است
و هیچ چیز را از بنده نخواه
چون اگر داد منت است و اگر نداد ذلت است
زهر است عطایی خلق  هر چند که دوا باشد.
 حاجت زکی میخواهی جایی که خدا باشد.
دومطمع نمیکنیم:
یعنی هیچ وقت در دل خود از کسی امید نمیداشته باشیم که  فلان شخص اگر به من این کار را کند  و یا به من کمک کند بلکه همیشه اگر طمع میکنیم از اللهu طمع میکنیم و به اللهu امید میکنیم و ازاللهu آرزو میکنیم که هر چیز بخواهیم اللهu بما میدهد .
سوم  مال کسی را بدون اجازه نمیگیریم :
یعنی هیچ وقت بدون اجازه مال کسی را نمیگیریم و از ان استفاده نمیکنیم
چهارم 
 اسراف نمیکینم:
یعنی درهر  چیز کوشش  کنیم که اسراف نشود .پیامبرsمیفرماید خَیْرُ الامور اوسطایعنی در هر کار حد وسط  ان بهتر است .
و مفهوم حدیث شریف است که پیامبرs میفرماید که  اسراف نکنید اگر چه در لب جوی جاری  باشید .یعنی اگر در لب بحر هم باشید ولی اسراف نکنید . منظور تنها در مصرف کردن آب نیست بلکه هر نعمت خداوند که نزد تو به اندازه بحر ها  باشد باز هم به اندازه ضرورت از ان استفاده کن و در مصرف کردن ان اسراف نکن زیرا خداوند دوست ندارد اسراف کننده گان را .
اگر همین دوازده اصول را در زندگی خود همیشه عملی کنیم به یقین که بحر از علم است و کامیابی دنیا و اخرت در انتظار ما میباشد
این دوازده اصول را هر یک ما تکرار کردیم بعد امیر صاحب گفت که حالا فرایض وضو .؛فرایض نماز ؛ فرایض غسل ؛ فرایض تیمم  وغیره را باید بدانیم و یاد بگیریم .
در وضوع چهار فرض است :
اول  شستن روی از برآمدگی موی سر تا زیر زنخ و از یک نرمی گوش تا دیگر نرمی گوش .
دوم  شستن دست ها تا به آرنج ها .
سوم  چهارم حصه سر را مسح کردن .
چهارم  شستن پا ها تا بجلک ها به شمول بجلک ها )‌.
همه ما چندین بارتکرار کردیم تا خوب یاد گرفتیم .
بعد گفت که در وضو سیزده سنت است .
اول  نیت کردن ؛ دوم  بسم الله گفتن ؛ سوم  دست ها را تا بند دست شستن ؛
چهارم  مسواک کردن  ؛ پنجم  دردهن آب انداختن ؛ ششم  در بینی آب انداختن  ؛ هفتم -  هر قسمت را سه بار شستن ؛ هشتم  مسح تمام سر ؛ نهم  خلال ریش ؛ ده هم  خلال انگشتان دست ها  ؛ یازده هم خلال انگشتان پا ها ؛  دوازده هم  به ترتیب شستن و سیزده هم  همزمان شستن .
نزدیک به نماز دیگر شد بازهم نیم ساعت وقت داشتیم که کمی استراحت کنیم چون بسیار خسته شده بودیم.
بازهم هنوز از خواب بیدار نشده بودیم که چند مقتدی زودتر آمدند و مارا در خواب دیدند و با خود تبصره کردند .
بعد از نیم ساعت خواب همه برخواستیم وضو گرفتیم و دو رکعت نماز تحیته وضو و تحیته مسجد را خواندیم و در صف ها نشستیم بعد از نماز عصر قبل از این که مولوی صاحب دعا کند کسی که وظیفه اعلان عصر را بدوش داشت از جای خود برخواسته و نزدیک منبر رفته و گفت که :
برادر ها  یک اعلان ضروری را بشنوید :
بعد از دعا کردن یک برادر درمورد اللهu و رسول الله و یا درمورد دین صحبت میکند همه تان بنشنید و بشنوید خداوند به همه ما و شما ثواب نصیب میکند و در جای خود نشست .
بعد از دعا کسی که وظیفه ترغیب گشت به او سپرده شده بود برخواسته و چنین گفت .
نحمده ونصلی علی رسوله الکریم  .
خداوند در حق ما بسیار مهربانی کرده که در این زمانه فساد ما را در خانه خود خواسته و توفیق داد که نماز عصر را در جماعت ادا کنیم .
اللهu خالق ما است به غیر از اللهu هیچ خالقی نیست اللهu مالک ما است بغیر از اللهu هیچ مالک دیگری نیست اللهu رازق ما است بغیراز اللهu هیچ رازق دیگری نیست و اللهu حافظ همه ما است بغیر از اللهuهیچ حافظ دیگری نیست .
اللهu تمام چیز ها زمین ؛ آسمان ؛ کوه ها ؛ دریا ها؛ ماهی ها پرنده گان  ؛ حیوانات ؛ خزنده گان و همه موجودات را خلق کرده
و همه را برای این خلق کرده است که مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت انسان باشد و انسان را پیدا کرده برای عبادت و برای یکتا پرستی و کلمه (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ)اللهu میفرماید  ( و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدونما خلق نکردیم انسان و جنیات را مگر اینکه عبادت کنند مرا .
و گوینده بعد کم کم از شش اصول شش نمبر که قبلا مفصلا ذکر شد بیان کرد و در اخیر گفت که
 مفهوم حدیث شریف است که کسی که درزمانه فساد یک سنت را زنده کند ثواب صد شهید او داده میشود.  پیامبرs  در مکه مکرمه گشت میکرد و مردم را به دین آشنا ساخته وانها را به دین مبین اسلام دعوت میداد حالا ما هم میخواهیم که در این محله گشت کنیم  پس یک رهبر یعنی (رهنماکه از همین محله باشد با دونفر دیگر بیرون رفته و در محله گشت کرده و هر کس را که دیدند او را دعوت میدهند که بیا در مسجد و چند لحظه از بزرگی اللهu؛صداقت پیامبرs و یا از آیات قران و احادیث پیامبرs باخبر شوید.
و بعد دوباره به مسجد می آیند.
امیر صاحب برخواست و دونفر از برادران جماعت خود ما را انتخاب کرد واز یک نفر محله خواهش کرد تا همرایشان به طور رهنما بیاید و بیرون شدند .
دوست ما که صحبت میکرد وظیفه اش ختم شد و نشست حالا کسی که حرف زدن در حال نشسته بدوش او بود از جای خود برخواسته و درنزدیک منبر و نزدیک مولوی صاحب نشسته و شروع کرد به حرف زدن.
من با خود اندیشیدم که بزرگان این جماعت کسی که تهداب این قاعده و شیوه را گذاشته البته به کمک و یاری اللهu چقدر دقیق و اساس پلان گذاری و طرح ریزی کرده که یک لحظه هم تبلیغی بیکار نباشد و مصروف امور دنیای نشود بلکه درهر لحظه از  کارشان هزار ها حکمت نهفته است .
دوست ما بعد از حمد و ثنای اللهu و با یاد کردن بزرگی اللهu چند حکایت از پیامبر های گذشته را کرد و داستان ابراهیمa را داستان ذبح کردن حضرت اسماعیلa را و داستان یونسa را داستان موسیa را و چند حکایت از صحابی عالیقدر را کرد و بعد چون وقت نزدیک به نماز شام بود دعا کرد .
بعد از نماز فرض شام قبل از اینکه نماز گذاران برای ادای نماز سنت بر خیزند کسی که وظیفه اعلان شام را داشت به نزدیک منبر امدو گفت .
برادران یک اعلان ضروری را بشنوید بعد از  نماز سنت یک برادر در مورد دین صحبت میکند همه ما بنشینیم و بشنویم  اللهu برای همه ما اجر و ثواب میدهد .
و در جای خود نشست .
بعد از دعا کردن مولوی صاحب کسی که وظیفه بیان شام بدوش او بود از جای خود بر خواسته و نزدیک منبر رفته وبعد از حمد و ثنای اللهu و بزرگی اللهu شش اصول شش نمبر را با یک یک حدیث بیان کرد و در اخیر همه را تشویق کرد به اینکه برای آموختن بیشتر اموردین به خاطر زحمت کشیدن در مورد دین و به خاطر این که چیزی که یاد داریم به دیگران برسانیم و چیزیکه یاد نداریم از دیگر برادران مسلمان خود یاد بگیریم و برای این که یاد بگیریم که چگونه دیگران را به دین دعوت بدهیم باید برای سه روزه اراده کنیم.
و نام خود را بگویند که در کتابچه یاداشت شود یک تعداد ازمردم در جای خود استاده شدند و نام خود را گفتند و اراده کردند که بخیر و به توفیق اللهu به زود ترین فرصت برای سه روزه به دعوت و تبلیغ خواهند رفت .
بعد از دعا کردن همه مقتیدیان رفتند .
و  دونفر که به خدمت تعین شده بودند دستر خوان را هموارکردند ونان شب را آوردند . باز هم یک از دوستان اداب نان خوردن را مکمل بیان کرد که قبلا مفصلا بیان شد و بعد از نان خوردن وقت نزدیک به نماز خفتن بود همه ما وضو گرفتیم و در صف ها نشستیم بعد از نماز خفتن بعد از دعا کردن کسی که وظیفه تعلیم خفتن بدوش او بود کتاب فضایل اعمال را گرفته و نزدیک منبر نشسته و بسیار مختصر و کوتاه حکایات زندگی صحابه را خواند و بعد کمی آنرا تشریح داد  که شوق دین در قلب های ما بیشتر شود و بعد دعا کرد و همه رفتند .
بعد امیر صاحب ما اداب خواب را بیان کرد .
قبل از خواب هر کدام ما تسبیحات خود را باید مکمل کنیم یعنی صد بار کلمه سوم را ((‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ بخوانیم و صد بار استغفار را (استغفار الله ربی من کل ذنبٍ ) و صدبار درود شریف را باید بخوانیم و اگر آیت الکرسی شریف را سه بار بخوانیم بسیار خوب است و دیگر وظايف و سوره ها را خواندن بهتر است .
بعد میتوانیم که بخوابیم .

آداب خواب :
در دنیا تمام مخلوقا ت اللهu به خواب نیاز دارند و همه انها میخوابند و انسان هم بخاطر ادامه زندگی خود و به خاطر ارام شدن و راحت شدن به خواب نیاز دارد .
ولی اگر به طریقه غیر سنت پیامبرs خواب میکنند مانند دیگر حیوانات صرف خواب کرده است ولی اگر همین خواب را به طریقه سنت پیامبرs خواب میکند مقام و عزت انسانیت بودن خود را حفظ کرده سبب  کسب رضایت اللهu شده هم اللهu در مقابل خواب او برایش اجر و ثواب های بی شمار میدهد و هم فواید بی شماری برای خودش برای بدن خودش دارد .
اول اگر در خانه باشیم دروازه کوچه را خبر میگیریم که باز نباشد اگر باز بود با دست راست با بسم الله گفتن  آنرا بسته میکنیم .
دوم سر ظرف ها دیگ و کاسه را و جام آب را و سطل آب را میپوشانیم که درآن چیزی نه افتد .
سوم اگر مال یعنی گوسفند و غیره باشد همه آنها را خبر گرفته که حیوان بیچاره ریسمان اش باعث خفه شدن وی نشود و اب و علف کافی برایش میگذاریم .
بعد در اتاق بسم الله گفته داخل میشویم بستره خود را هموار میکنیم   و این سنت است که روی بستره خود را دست میکشیم که اگر کدام چیز باشد به ماضرر  نرساند .
بعد به پهلوی راست دراز کشیده دست راست خود را زیر سرخود گذاشته و دست چپ خود رابالای پای چپ گذاشته  و پای راست خود را دراز میکنیم و پای چپ خود را کمی جمع میکنیم  .
تقریبا مانند اسم محمد میخوابیم .با وضو میخوابیم و به نیت این میخوابیم که نیم شب برخواسته و انشا الله نماز تهجد را میخوانیم زیرا اگر به این نیت بخوابیم اگر بیدار هم نشویم اللهu ثواب تهجد را برای ما نصیب میکند کسی که نماز خفتن را خوانده و با وضو خواب میکند اللهu تا صبح ثواب عبادت را برایش میدهد یعنی خودش خواب است ولی اللهu برایش ثواب این که از شب تا صبح درنماز بوده است برایش میدهد .
روی به دل یعنی که شکم ما روی زمین باشد هیچ وقت نمیخوابیم زیرا در این حالت قلب ما زیر فشار تمام بدن ما قرار میگیرد و درست فعالیت کرده نمیتواند معده ما هم درست فعالیت کرده نمیتواند .
دعا خواب رامیخوانیم ( اَلَّهُمَّ بِاِسْمِكَ اَمُوْتُ وَاَحْيَى).
اگر نیم شب خواستیم آب بنوشیم طریقه سنت پیامبرs است که اول سر آب پوشیده شده باشد باز هم سنت پیامبرs است که قبل از نوشیدن داخل آ ب را بیبینیم بعد بنوشیم .
با خود اندیشیدم که ما هر شب خواب میکنیم ولی این سنت ها را انجام نمیدهیم که همه انها به خود ما فایده دارد هم به نیت این که سنت پیامبرsاست و انرا عمل کنیم اللهu هزارها ثواب نصیب مامیکند ما چقدر غافل از دین پاک خود شده ایم .
نظر به تحقیقات دانشمندان
خواب کردن به شکل سنت پیامبرs فایده های زیاد دارد اول این که چون به پهلوی راست میخوابیم قلب ما در قسمت بالای بدن قرار گرفته و بسیار آرام و بدون فشار کارمیکند و جریان خون به طور عادی میباشد .
دوم معده ما در این حالت بسیار آرام میباشد و میتواند که به خوبی فعالیت کند .
بدون شک که دین ما سر تا سر صفات است ولی ما آنرا گذاشته ودنبال رو کفار و غربی ها شده ایم و دنبال رو آنهای شده ایم که خودشان درگمراهی سرگردان هستند و درنهایت دست به خودکشی میزنند
 همه ما اول تسبیحات خود را  تکمیل کرده و به طریقه سنت پیامبرs  خوابیدیم .
نیمه شب بود که من بیدار شدم با خود گفتم که بهتر است که ازهمه اولتر برخواسته و نماز تهجد را بخوانم بعد دیگران را بیدار کنم ولی وقتی که سرم را بلند کردم دیدم که یگانه کسی که در خواب غفلت بوده آن من بودم همه دوستان به بسیار اهسته گی برخواسته بدون سر و صدا و روشن کردن چراغ رفته اند وضو گرفته اند وهر کدام درگوشه از مسجد مصروف خواندن نماز های تهجد و نماز صلوات التسبیح هستند وچند نفر دردعا کردن هستند و پیش  پروردگار خود زار زار گیریه میکنند .
من هم وضو گرفته و بعد از سالهای سال خداوند مرا توفیق  به خواندن نماز  تهجد و بخصوص به خواندن نماز صلوات التسبیح توفیق داد و من هم به جماعت دعوت و تبلیغ و این جماعت یازده نفری خود و به امیر خود دعا خیر کردم که به کمک این ها اللهu بمن توفیق عمل نیک و توفیق به خواندن این نماز های پر برکت دادبعد از خواندن نماز های تهجد و نماز صلوات التسبیح در همان حال نشستیم و تسبیح کردیم تا که موذن آمد و آذان صبح را داد بعد هوا نزدیک به روشن شدن شد و همه آمدند و نماز صبح را بعد از سالها من در جماعت ادا کردم .
بعد از این که مولوی صاحب دعا کرد کسی که وظیفه بیان صبح را بدوش داشت از جای خود برخواسته ونزدیک منبر استاده شد و بعد از حمد و ثنا اللهu گفت که برادرها فضل و کرم اللهu درحق ما شده که در این زمانه فساد که همه مردم مصروف دنيا هستند و اکثر مردم همین اکنون درخواب غفلت خوابیده اند ما و شما را توفیق داد که نماز صبح را درخانه خودش و با جماعت ادا کنیم .
مفهوم حدیث شریف است که: حضرت سهل رض می فرماید  : که رسول اللهs فرمودند:کسانی را که در تاریکی های شب بکثرت بسوی مساجد می روند  به نور کامل روز قیامت بشارت ده .فضایل اعمال ص۳۸۵
یعنی آنهای که در تاریکی  شب برای ادای نماز خفتن می آیند و یا در تاریکی های اخیر شب برای ادای نماز صبح می آیند درروز قیامت که بسیار تاریکی است روشنای کامل برایشان اللهu نصیب میکند .
مفهوم حدیث شریف است که: ارشاد رسول اللهs است کسی  که نماز نخواند هیچ سهمی  دراسلام ندارد و بدون وضو نماز نمیشود و در حدیثی دیگر است که دین بدون نماز نیست ونماز برای دین چنان است که سر برای بدن انسان .  فضایل اعمال ص ۳۷۴.
بعد هر شش اصول (شش نمبررا بیان کرد با مقصد ان و با بیان کردن یک یک حدیث در ان مورد به طور مختصر و همانجا نشست و دعا کرد و همه مقتدیان بعد از دعا رفتند . ما در همان حال روی به قبله نشسته و تسبیحات خود را تکمیل کردیم یعنی صد بار کلمه سوم را  صد بار استغفار را و صد بار درود شریف را خواندیم تا زمانیکه افتاب طلوع کرد و وقت نماز اشراق شد .
با برامدن آفتاب امیر صاحب گفت که دعا طلوع کردن آفتاب را بخوانید و همه ما این دعا را خواندیم . (آلْحَمْدُلِلّهِ الّذىْ اَقَالَنَايَوْمَنَاهذَاْوَلَمْ يُهْلِكُنَا بِذُنُوْبِنَا (  تمام تعریف مر الله را است که مارا معاف نمود امروز و بسبب گناه ها مارا هلاک نکرد  ))‌
و بعد دو رکعت نماز اشراق خواندیم و دو رکعت نماز حاجات .
بعد از نان صبح همه ما حلقه شدیم و مانند روز قبل بعد از مذاکره  و مشوره تمام وظایف مانند روز قبل امروز هم به همه تقسیم شد و هرکس که وظیفه دیروز را انجام داده بود امروز یک وظیفه دیگر برایش تعین کرده شد من ویک برادر دیگر در وظیفه خدمت تعین شدیم .
کسی که دیروز در خدمت بود خریطه پول را درمیدان گذاشت و به ما تسلیم کرد بدون اینکه حساب کند و ماهم بدون حساب آنرا گرفتیم و رفتیم بیرون از مسجد یعنی در دهلیز مسجد در گوشه از دهلیز مسجد تمام وسایل آشپزی ما بود افراد خدمتی دیروز تمام ظروف را شسته و پاک کرده بودند و دیگ قاشق چمچه وگیلاس ها و همه چیز شسته و پاک بود .
در این یک روز و یک شب که بااین جماعت سپری کردم بسیار خود را آرام و خوشحال احساس میکردم کاملا یادم رفته بود که بیرون از مسجد دنیای وجود دارد یا نه مشکلات کار و بار دوکانداری هم است یانه  خود را آسوده احساس میکردم ودیگر این که از دیروز صبح تا امروز هیچ از دروازه مسجد بیرون نشده بودم هیچ باورم نمیشد که این بیست چهار ساعت را چطور در مسجد سپری کردیم در حالیکه در خانه و در کار هر لحظه دلم تنگ میشد بیرون میرفتم  با دوستان وقت را سپری میکردم لهو و لعب میگفتم و حتی یکدیگر خود را دشنام میدادیم تا این که گویا فکر ما کمی بهتر شود که  ان هم نمیشد اما در اینجا به فضل و کرم اللهu بیست چهار ساعت را با چنان خوبی و خوشی سپری کرده بودم که  فکر میکردم تازه به دنیا آمده ام و درمیان ما یازده نفر چنان محبت و دوستی پیدا شده بود که گویا سالها است که با هم آشنا و برادر هستیم ریش سفیدان را احترام میکردیم و کوشش میکردیم که یک خدمت برایشان کنیم و با دیگران با بسیار صمیمیت و دوستی رفتار میکردیم .
با خودگفتم ازجمله بهترین روز های زندگی ام که هیچ پشیمانی ندارد امروز که سپری شد است . باخودگفتم که خدا یا به من توفیق بده که همیشه بااین چنین جماعت ها نشست و برخواست داشته باشم وبا یک عالم از اندوخته های دیروز به کار امروز خود شروع کردیم .
برادر که با من در وظیفه خدمت همکار بود او قبلا چهار ماه دراین را سپری کرده بود و در هر وظیفه تجربه کافی داشت اول تمام مواد غذا را برسی کرد که چی کم است و چی زیاد بعد یادداشت گرفتیم و با مشوره هم خواستیم که برای چاشت یک غذا آماده کنیم بعد رفتیم به بازار از دروازه مسجد که بیرون میشدیم دوستم گفت که با پای چپ بیرون باید شویم و دعا بیرون شدن از مسجد را باید بخوانیم . ( اَللّهُمَّ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ  )‌ وقتیکه بیرون شدیم گفت که در راه رفتن پنج سنت است .
 اول -  بسم الله گفته و از سمت راست باید برویم که سنت است .
دوم  - نظر خود را حفاظت کنیم سوم -  کلمه سوم را یعنی (‌ سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِرا ذکر کنیم و چارم -  چیز مضر را از راه خود دور کنیم  پنجم -سلام میدهیم .
همین طور که پنج سنت پیامبرs درراه رفتن را گفتیم همه آنرا در زندکی خود عملی کردیم یعنی از سمت راست سرک رفتیم و صرف پیش پای خود را نگاه میکردیم و کلمه سوم را خوانده روان شدیم در راه چند سنگ و چند توته از آهن را از  راه دور کردیم که هم به مردم مضر بودوهم باعث پنچر شدن تایر موتر ها میشدوقتی که نزدیک بازار شدیم دوست من گفت که حالا دعا بازار را میخوانیم که با هربار خواندن این دعا در بازار خداوند ثواب  ده لک نیکی  میدهد و ده لک گناه از اعمال نامه ما پاک میشود و ده لک مرتبه درجه ما و مقام ما در بهشت بالا تر میشود .
با شنیدن این مقدار ثواب چنان شوق در دلم پیدا شد که خواستم که هرچه زود تر آن دعا را یاد بگیرم و زیادتر در بازار باشم و با خواندن هر بار این دعا بیشتر ثواب حاصل کنم .
دعا بازار کلمه چهارم یعنی کلمه توحید (لَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيْكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِىْ وَ يُمِيْتُ وَ هُوَ حَىُّ لَا يَمُوْتْ اَبَدًااَبَدً َ ذُوُالْجَلَالِ وَالْاِكْرَامِ بِيَدِهِ الْخَيْر وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيْر.) هر دوما با هم این کلمه  راذکر کرده داخل بازار شدیم مواد مورد ضرورت خود را گرفتیم وقتی که میخواستم که پول را به دوکاندار بدهم دوستم گفت که با دست راست پول را دادن سنت پیامبرs است هم پول را بدهید و هم یک سنت پیامبرs را زنده بسازید و هم ثواب صد شهید را حاصل کنید .
متوجه شدم  و دیدم که راستی  پول را با دست چپ گرفته ام که به دوکاندار بدهم و دوکاندار هم دست چپ خود را پیش کرده که پول را بگیرد با شنیدن گفتار دوستم من هم پول را در دست راست خود گرفتم و به او پیش کردم و هم اودست چپ خود را پس کشیده و با دست راست خود پول را گرفت و گفت که خداوند هر دوی تانرا خیر بدهد که یک کار خوب و مهم را  بمن یاد دادید.
دوست من گفت که کار جماعت دعوت و تبلیغ هم همین است که مردم را درکارشان متوجه دین شان بسازد تا در فکر شان نباشد که دین صرف در مسجد ختم میشود و کار ما بیرون از دین است بلکه هر کار که به طریقه سنت پیامبرs انجام شودخودش دین است و خودش ثواب و خیر و برکت است .
تا چند لحظه پیشتر هردویتان کارتان را انجام میدادید ولی بدون خیر و برکت و بدون ثواب و عبادت چون با دست چپ کار دنیای تانرا انجام میدادیداما حالا هر دوی تان همان کار دنیای را انجام دادید ولی با دست راست  هم حلال شد و هم پر برکت شد و هم عبادت شد و هم هردویتان ثواب صد شهید را حاصل کردید .
دوکاندار بسیار خوش شد و وعده کرد که برای نماز عصر حتما به مسجد امده و سخن های مارا گوش میکند .
در بازار در چند جا حالتی پیش آمد که از کنار یک زن عبور میکردیم دوستم گفت که وقتی که به یک زن نامحرم نزدیک میشویم و یا از کنار زنان نا محرم عبور میکنیم این دعا را بخوانیم از وسوسه های شیطان و ازوسوسه های زن -  اللهu ما را  نجات میدهد (اَللَّهُمَّ اِنِّىْ اَعُوْذُبِكَ مِنَ فتنته النسأ )
من از این که در بازار بودم و دعا بازار را ذکر میکردم بسیار خوش بودم ولی از این که در میان کسانی بودم که همه مصروف دنیا و مصروف کارهای بودند که به جز گناه هیچ فایده نداشت قلبم آزرده شده بود و کوشش میکردم که زودتر دوباره به مسجد شریف برویم بعد از تکمیل شدن مواد ها به مسجد رسیدیم با پای راست و با خواندن دعا داخل شدن مسجد ( اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِىْ اَبْوَابَ رَحْمَتِكَ داخل مسجد شدیمو بعد از گرفتن وضو خواندن دو رکعت نماز تحیته وضو و تحیته مسجد کار خود را شروع کردیم .
درجریان کار آشپزی هم کار میکردیم و هم سوره های قرآن کریم را  ازسوره الفیل تا سوره الناس  را تکرار میکردیم و به دیگ فوت میکردیم وقتی که پیاز و دیگر چیز ها را میخواستیم که قطعه قطعه کنیم همکارم گفت که این دعا را بخوانیم (  فذبحوها و ما کادوا یفعلون)‌  هم کار درست پیش میرود و هم ثواب دارد و هم خیر و برکت بیشتر میشود وقتی که خواستیم که دیگ را شور بدهیم همکارم گفت که چمچه را گرفته از طرف راست به طرف چپ دیگ شور داده و این دعا را بخوانیم لیس لها من دون الله کاشفا با خود گفتم که هر قدم  یک مسلمان عبادت است و گقته های یک صحابی با یک کافر بیادم آمد که یک کافر از صحابی سوال کرد که شما چند ساعت عبادت میکنید و چند ساعت فارغ از عبادت هستید و استراحت میکنید صحابی در جواب گفت که ما هر لحظه در عبادت هستیم یعنی بیست و چار ساعت در عبادت هستیم کافر گفت که چطور امکان دارد پس شما هیچ کار و بار نمیکنید خواب نمیکنید نان نمیخورید ؟ صحابی در جواب گفت که همه کارها را انجام میدهیم ولی به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs . کار و بار میکنیم اما به طریقه سنت پیامبرsخواب میکنیم اما به طریقه سنت پیامبرsنان میخوریم اما به طریقه سنت پیامبرs  و هر کار که به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs باشد خودش عبادت حساب میشود و ثواب دارد  زیرا پیامبرs از بیت الله تا به بیت الخلاء  به ما طریقه و شیوه انرا آموختانده که چگونه عمل کنیم پس ما هر کار راکه به طریقه سنت پیامبر ص عمل کنیم هم  ثواب دارد و هم عبادت محسوب میشود و هم هزار ها هزار حکمت و فواید در ان نهفته است .
پیامبرs ۶۳ سال عمر داشت ۴۰ سال آن را بدون رسالت گذراند تمام انسانها به همان اعمال و فعل که داشتند به فعل خود بودند مگر وقتی که به پیامبری مبعوث شد به توسط محنت و زحمت و مشکلات که در راه دین کشید تمام انسانیت را به یک نظام دینی تبدیل ساخت  بت پرست بودند خدا پرست شدند  بی حیا بودند با حیا شدند گمراه بودند هدایت شدند جاهل بودند عالم شدند در بین خود دشمن بودند دوست شدند .  
آشپزی خود را زودتر خلاص کردیم و ما هم رفتیم در حلقه تعلیم صبح نشستیم و حدیث شریف گوش کردیم .بعد از دعا و بعد از خواب قیلوله و ادای نماز پیشین دستر خوان را هموار کردیم و همه نان خوردند و ما ظروف را جمع کردیم و دستر خوان را صافی زده وجمع کردیم .
رفتیم بیرون وظروف را اول پاک شستیم و درجایش گذاشتیم و در فکر نان شب شدیم باز هم کمی مواد ضرورت شد و به بازار رفتیم و در هر قدم طریقه سنت پیامبرs را عملی کرده و ثواب حاصل کردیمو دوباره آمدیم و در وقت آشپزی هم هرلحظه دعا ها و سوره ها و حکایت های از پیامبران و صحابی را یاد آور شدیم تا زمانی که نان آماده شد .بعد رفتیم و در مذاکره نشستیم .
در مذاکره روز دوم ما امیر صاحب اول گفت که در وضو  چار فرض است .
اول  شستن روی تا حدودات ان یعنی از برامدگی موی پیشانی تا زیر زنخ واز یک نرمی گوش تادیگر نرمی گوش.
دوم  شستن دست ها تا آرنج ها به شمول آرنج ها .
سوم  مسح کردن چارم حصه سر .
چارم  شستن پا ها تا بجلک ها یعنی بشمول بجلک پا .
و عملا انها را به  ما نشان داد خداوند خیر بدهد برایش من تا حالا بار بار فرایض وضو را خوانده بودم ولی در ذهنم نمی ماند حالا امیر صاحب هم خودش و هم من و هم دیگر برادران پیر و جوان به زبان گفتیم و عملا انجام دادیم .
بعدا گفت که در غسل سه فرض است .
اول  در دهن آب انداختن و خوب تا گلو غرغره کردن فرض است .
دوم  در بینی آب انداختن تا کمی سوزش در بینی احساس شود  فرض است .
سوم  به تمام بدن آب انداختن که به اندازه یک سر سوزن از بدن هم خشک نماند .
در این مورد یک کار گذاری را بیان کرد یعنی (قصه از تشکیل های گذشته را به نام کارگذاری یاد میکنند ).
گفت که یک ماه قبل در یک جماعت تشکیل شده بودیم همرای ما چند ریش سفید هم بود در وقت مذاکره من درمورد فرایض غسل مانند امروز برایشان تشریح میدادم که یکی از برادران جماعت ما ریش سفید هم بود وحاجی هم بود به گریه شد وگفت که من در طول عمرم در این ۶۴ سال غسل رایاد نداشتم و معلوم میشود که در تمام زندگی در حالت جنابت زندگی کردیم و حتی در حال جنابت به حج رفته ام .. پرسیدم که چطور خدا نکند در جواب گفت که من در جوانی شنیده بودم که خود را مکمل در اب انداختن غسل است من هم همیشه تمام لباس ام را کشیده با دست خود بینی وگوش های خود را بسته گرفته و داخل اب شده و دوباره بیرون میشدم و این بود غسل کردن من در حالی که  در گلوی من و  در بینی من آب نمیرفت .
در حالیکه اگر یک فرض از غسل بماند غسل نشده است
در دهن آب انداختن و خوب غرغره کردن فرض است یعنی رکن حتمی غسل است البته ماه مبارک رمضان نباشد ودر بینی آب کشیدن تا جای که درنرمی بینی کمی سوزش احساس شود نیز فرض است اما حاجی صاحب در  ۶۴ سال عمر خود هنوز غسل را یاد نداشت و هیچ غسل نکرده بود اگر اول آب در دهن خود انداخته و غرغره میکرد و بعد آب در بینی خود انداخته و احساس سوزش میکرد و بعد در اب داخل شده و تمام بدن خود را میشست غسل وی درست بود.
حتی باید خواهران ما سوراخ گوش خود را و گوشواره خود را حرکت بدهند  تا آب در داخل سوراخ گوش شان برود و سوراخ بینی خود را حرکت بدهند تا مطمین شوند که در سوراخ گوش ویا بینی شان آب رفته است و همرای رنگ ناخون اصلا غسل نمیشود.
ما چقدر از دین خود بی خبر هستیم که اکثر مردم سالها در جنابت زندگی  میکنند و خبر هم نیست و برای دانستن  احکام دین و اموختن ان هیچ کوشش  نمیکنیم باز میگویم که گناه مولوی صاحب منطقه ما است که به ما یاد نداده .
بعد امیر صاحب گفت که در تیمم سه فرض است
اول  نیت کردن .
دوم  ضربه زدن برای مسح کردن روی .
سوم  ضربه زدن برای مسح کردن دست ها تا آرنج ها .
و خودش آستین ها را بالا زده و عملا تیمم زد و به ما یاد داد اول نیت کرد و بعد هر دو دست خود را در زمین پاک زد و گفت که اگر دست ما زیاد با خاک آلوده شد آنرا تکان میدهیم تا خاک ان بریزد بعد ضربه اول را به روی خود طوری دست کشید که هیچ جای از روی او بدون تماس دست اش نماند و باز ضربه دوم را به خاک زده و از نوک انگشت دست راست خود گرفته تا به آرنج مالید و بعد دست خود را دور داده وبه همانگونه دوباره مالیده به نوک انگشت دست خود اورد و همین طور دست چپ خود را نیز و خلال انگشت کرد و تمام بالای هر یک از ما عملا تیمم را انجام داد و همه ما یادگرفتیم.

 بعد گقت که در نماز ۱۳ فرض است که هفت ان بیرون از نماز است که به نام شرایط نماز یاد میشود  و شش  ان داخل نماز است که بنام ارکان نماز یاد میشود.


Photo Faraiz Namaz




هفت فرض که بیرون از نماز است و بنام شرایط نماز یاد میشود عبارت اند از.
 اول  جان پاک یعنی بدن انسان از تمام نجاست ها پاک باشد.
دوم  جامه پاک یعنی لباس که در بدن انسان است باید پاک باشد.
سوم  جای نماز پاک یعنی جای که نماز خوانده میشود باید پاک باشد.
چهارم  ستر عورت یعنی ستر عورت انسان از مرد ها تا حدودات ان واز زنها تا حدودات ان پوشیده باشد.
پنجم  رو به قبله یعنی وقتی نماز ادا کردن باید جهت نماز گذار بطرف قبله باشد .
ششم  وقت شناختن یعنی باید نماز در وقت اش ادا شود و نماز گذار وقت هر نماز را بداند .
هفتم  نیت کردن یعنی در قلب و با زبان نیت کند که میخواهد نماز همین وقت را ادا میکند .
و شش  فرض که داخل نماز است و به نام ارکان نماز یاد میشود عبارت است از
اول  تکبیر یعنی درشروع نماز گفتن الله اکبر.
دوم  قیام یعنی روی به قبله استاده شدن.
سوم قرائت یعنی در دو رکعت اول هر نماز قرائت تعین کردن.
چهارم  رکوع .
پنجم  دوسجده .
ششم در رکعت اخیر به اندازه خواندن التحیات نشتن .
و همچنان امیر صاحب تسبیحات صبح و شام را برای ما بیان کردند که ما باید هر صبح و شام باید این تسبیحات را بخوانیم .
یعنی صد بار خواندن سُبْحَانَ اللَّهِ )  صد بار خواندن وَالْحَمْدُ لِلَّهِ صد بار خواندنوَ لَا اِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرْ ) .
و گفت که کسیکه یکبار این تسبیحات را میگوید بیست لک ثواب برایش نوشته میشود و ما هم از شوق زود انرا یاد گرفته وچندین بار تکرار کردیم تا بعدا تسبیح انرا مکمل کنیم و نیز گفت که کسی که صد بار (سُبْحَانَ اللَّهِ )  میگوید ثواب ان برابر به این است که صد عدد اسپ را با تمام وسایل ان به جهاد داده باشد و کسی که صد بار میگوید (وَالْحَمْدُ لِلَّهِثواب ان برابر به این است که صد مسکین را غذا داده باشد و کسی که صد بار میگوید ( وَاللّهُ اَكْبَرْ )  ثواب ان برابر به این است که صد دانه گوسفند را در راه اللهu قربانی کرده باشد.
ببینید که خداوند چقدر مهربان است که با ذکر کردن چند کلمه خداوند چقدر اجر و پاداش برای ما میدهد و وقت را هم نمیگیرد میتوانیم که در هر لحظه در سر کار در دوکان هم این تسبیحات را بگوئیم.
دست به کار  دل به یار
قابل یاد آوری است که در جمع ما کسانی بودند که کلمه خود را درست یاد نداشتند و سن شان حدود ۵۵  و۶۰ ساله بود فکر کنید که انها چطور تا حالا نماز خوانده اند روزه گرفته اند غسل کرده اند و زندگی کرده اند در همین سه روز پی در پی همرایشان زحمت کشیده شد تا که کمی توانستند کلمه خود را درست بخوانند و بس با خود گفتم که اگر این اشخاص در همین حالت بمیرند فردا روز قیامت از گریبان ما میگیرند که یا الله این ها که یک کلمه یا یک نماز و غیره را یاد داشتند بمن نرسانیدند درست است من غفلت کردم ولی چرا اینها که میدانستند وظیفه خود را انجام ندادند و به من نرسانیدند.
در روز دوم وظیفه من بیان کردن بعد ازنماز شام بودبسیار در تشویش بودم که چگونه شش اصول (شش  نمبر را و بزرگی اللهu  را در مقابل همه نماز گذاران و در حضور ملا امام مسجد بیان کنم بسیار زیر تاثیر رفته بودم با خود میگفتم که از من صرف دو روز شده چرا این کار مشکل را به من داده اند .باز هم ذکر اللهu را کرده و کوشش  کردم که با دوستم تکرار کنم و با خود فکر کردم که در صالون های عروسی اکثر اوازخوانان را دیده ام که با سن کمی که داشته اند و با  وجود این که آهنگ را درست یاد ندارند ولی با جرائت در مقابل هزار ها نفر مرد و زن استاده میشوند و هر نوع آهنگ را درست و یا غلط میخوانند و محفل فسق و فجور را گرم میسازند و هیچ زیر تاثیر نمیروند .
پس من که درخانه اللهu در مقابل نمازگذاران حرف خدا و رسول را میگویم و بزرگی اللهu خود را که رب عالمیان است بیان میکنم باید بترسم و زیر تاثیر بروم و جرائت نکنم با آمدن این نکته درذهنم چنان شور ایمان در قلب ام پیدا شد که حاضر بودم از صبح تا شام یکه  تنها درمقابل تمام مردم جهان استاده شده و با جرائت کامل تعریف الله بزرگ را بیانکنم وکلام اللهu و کلام حبیب او پیامبر گرامی اسلام را بیان کنم.
همین طور هم شد به کمک اللهu بیان ام بسیار خوب و بسیار درست سپری شد.
با خود گفتم که چقدر ایمان من ضعیف است .
در کار و بار دنیا در دوکانداری انقدر لایق هستم که یک جنس بدل و خراب را انقدر صفت کرده و انقدر تعریف میکنم که هیچ اندازه ندارد و با هر نوع کلمه های چرب و نرم انرا بالای مشتری به فروش میرسانم ولی حالا در تعریف الله خود و در صفت کردن الله خود در بیان کردن بزرگی خداوند متعال خود چنان خاموش مانده ام گویا که این دین و این الله من نیست و هیچ نمیشناسم .
دلیل این است که ما کار دین را کار ندانسته ایم ولی دوکانداری را کار میدانیم اگر به من گفته شود که برای دو ساعت دوام دار به زبان انگلیسی صحبت کن میتوانم اگر بگوید که دو ساعت تعریف دوکان ؛خانه ؛ موتر ات را بکن به آسانی میتوانم ولی اگر گفته شودکه تعریف الله خود را  و پیامبر خود را برای پنج دقیقه بگو گفته نمیتوانم ومیگویم که من مولوی نیستم .
پس یکی از کار های دعوت و تبلیغ این است که درذهن مسلمانان این مفکوره را پیدا میکند که دین تنها مربوط مولوی مسجد  نیست بلکه من که دوکاندا هستم باید از دین خود معلومات داشته باشم و خدای خود را و پیامبر خود را به اندازه فهم خود تعریف کرده بتوانم و دوم این که کسی را که یک روزدر یک جماعت امده و صرف یک حدیث و یا یک کلمه از دین را آموخته او را چرا زود وظیفه داده و به مقابل همه نماز گذاران استاده میکنند اول نمیدانستم ولی بعدا متوجه شدم که اول اصول تعلیم و تعلم را عملا انجام میدهند .
یعنی کسی که یک حدیث شریف را آموخت همان لحظه به او موقع میدهند که انرا بیان کند و به دیگران برساند.
دوم این که به همه این ذهنیت را میدهند که در مسجد حرف زدن در امور دین  ایت و حدیث شریف را بیان کردن در مسجد زندگی کردن و در منبر حرف زدن از امور دین تنها وظیفه مولوی صاحب نیست که اول باید هشت سال و یا ده سال تعلیم آموخته بعدا میتواند که یک حدیث بیان کند بلکه مسجد منزل همه است مسجد جای همدلی تمام مسلمانان است مسجد ...
و هر کس بداند که مسجد بهترین جای نشستن و صحبت کردن در امور دین است مسجد خانه همه است.
دیگر این که رسانیدن احکام اللهu و احادیث پیامبرs تنها کار مولوی صاحب نیست که ده سال زحمت بکشد تحصیل دین را کند باز تنها روز جمعه برای نیم ساعت همه موضوعات مهم زندگی کردن در چار چوکات دین مبین اسلام را برای ما بیان کند و ما هم در نیم ساعت چندین بار ساعت خود را بیبینیم  و بگویم که مولوی صاحب بسیار گپ زد .
آیا مسجد و مولوی صاحب و عالم دین برای همین است و بس .
درحالیکه این وظیفه هر یک ازما است که یک ایت و یا یک حدیث شریف را آموختیم زود به دیگران برسانیم اگر چه هنوز خود ما به ان عمل نکرده باشیم زیرا مفهوم حدیث شریف است که
حضرت انسf می گویدما خدمت رسول اکرمs عرض کردیم یا رسول اللهs آیا ما  تا زمانی که به نیکیها عمل نکرده ایم به دیگران امرکنیم ؟ و تا زمانی که از بدیها اجتناب نکرده ایم دیگران را منع نکنیم ؟ رسول اکرمs فرمودهرگز اینطور نیست بلکه شما به نیکیها امر کنید گرچه خودتان به همه آن عامل نیستید و از بدیها منع کنید گرچه خودتان کاملا اجتناب نکرده اید.    فضایل اعمال ص ۷۸۸.
باز هم در حق کسانی که این شیوه دعوت و تبلیغ را بنیاد گذاشته اند و کسانی که آنرا با زحمات زیاد تا به ما رسانیدن دعا خیر کردم  که با این شیوه شان میخواهند کسانی را که در خواب غفلت هستند و مصروف دنیا هستند یعنی دوکاندار را از دوکان اش کراچی ران را از کراچی اش موتروان را از موتر اش و همه کسان را که در هر امور از دنیا مصروف هستند انها را به حرکت آورده و از کارشان به سوی مسجد بکشاند این مشکل ترین کار است در این زمانه آخر زمان .
زیرا علما کرام بسیار هستند و در راه اموزش دین زحمت زیاد میکشند و شب و روز در تعلیم و تربیه شاگردان شان هستند و انها را در مقصد شان یعنی در یاد گرفتن علوم دین کمک میکنند ولی مولوی صاحب ها و عالمان دین بیشتر کسانی را تربیه میکنند که انها خودشان عاشق سر سخت اموختن علم دین هستند .اگر انها را از خود برانند و یا با چوب لت و کوب شان کنند بازهم انها مشتاقانه کوشش  میکنند که علم دین را بیاموزند و از راه اموختن دل سرد نمیشوند و حتی با ذکاوت و هوشیاری بیشتر خود دین را می اموزند پس چون خود شاگردان طالب علم هستند بنا کار مولوی صاحب و عالمان  دین اسان تراست ولی کار جماعت دعوت و تبلیغ این است که در قدم اول یک دوکاندار را که بسیار سرگرم کار روز انه خود است خود دعوت گر با نرمی و با ذکر خداوند پیش دوکان او میرود و به او سلام میدهد دوکاندار در مقابل سلام اومجبور میشود که یک لحظه از کار دنیای دست بکشد و جواب سلام یک مسلمان را بدهد و با او دست بدهد که این خود یک ثواب به او است و هم او را یک قدم از کار دنیا کشیده و به کار دین نزدیک ساختن است بعد دعوت گر بسیار زود و با لب پر خنده برایش یک حدیث شریف را بیان میکند که شنیدن یک حدیث شریف خودش یک ثواب به اواست مثلا میگوید که برادر عزیز ملاقات ما به نسبت دین است مفهوم حدیث  شریف است که وقتی  دو مسلمان به رضای خداوند با هم دست میدهند قبل از اینکه دست شان از هم جدا شود خداوند متعال گناه های صغیره شان را معاف میکند و توفیق توبه از گناه های کبیره را برایشان میدهد .
به برکت این حدیث شنونده بیشتر شوق پیدا میکند و خودش دعوت گر را به نشستن دعوت میکند و خودش از کار دنیایی دست کشیده و با دقت بیشتر حرف های گوینده را گوش میکند .
بعد دعوت گر میگوید که .
خداوند کامیابی ما و شما و کامیابی تمام عالم بشریت را در دین گذاشته دین چی است ؟ هر حکم اللهuبه طریقه سنت پیامبرs دین استاین دین چطور در زندگی ما و شما و دیگران بیاید به این خاطر یک زحمت بکار است یعنی یک سعی و کوشش  در کار است پس به خاطر همین زحمت و کوشش  یک برادر در مسجد منطقه شما صحبت میکند اگر وقت داشته باشید چند دقیقه بیائید سخنان او را گوش کنید اللهu برای همه ما اجر و پاداش زیاد میدهد.
بعد از او خدا حافظی کرده و زیادتر او را از کارش نمیکشد حالا اگر هدایت اللهu شده باشد او حتما کسی را در دوکان و در کار و بار دنیایی خود شانده و خودش میاید و یا در نماز که به مسجد امد حتما چند دقیقه بیشتر نشسته و کمی بیشتر سخنان برادران دعوت و تبلیغ را گوش میکند.
بعد اگر سخن تمام شد  او هنوز وقت داشت یکی از برادران در پهلویش نشسته و به بسیار دوستی و صمیمیت صفت های دین اش را و زحمات صحابی را و جان فدای های صحابی را در رسانیدن این دین پاک را به پدران او بیان میکند و او را تشویق میکند که برای سه روز اراده کند یعنی تصمیم بگیرد که برای سه روز با انها باشد  (اراده کردن به این معنی است که اگر خداوند خواست و توفیق داد و امکانات مهیا بود یک زمان برای سه روز با جماعت دعوت و تبلیغ سپری خواهم کرد اراده کردن این معنی را دارد)
وقتیکه اراده کرد نام او را در یک صفحه از کتابچه یاد داشت میکنند .
او که دید نام او در لست اراده کننده ها نوشته شده به برکت خداوند همیشه در همین فکر میباشد که نام من در لست درج شده پس باید برای سه روزه بروم و اگر امروز نرفت یک هفته بعد یا یک ماه بعد یا یکسال بعد خواهد رفت.
برادران دعوت و تبلیغ این کار را با هزار ها نفر عملی میکنند تا که از جمله شاید سه نفر یا ده نفر و یاکمتر و بیشتر ان به کمک و هدایت خداوندی به مرکز امده و برای سه روزه یا بیشتر تشکیل کنند.
پس بیبینیم که کار دعوت و تبلیغ چی یک کار مهم و مشکل است زیرا یک بنده گم شده خداوند را  که یک عمر در کارهای دنیای غرق شده و راه اللهu را گم کرده دوباره به راه اللهu برابر ساختن است.
اگر طفل یک نفر سالها گم شده باشد یکروز دروازه شان زنگ زده شود و یک شخص  دست پسر او را گرفته و به دست پدرش بدهد ایا پدرش خوش نمیشود البته که میشود و دوم این که قبل از بوسیدن پسرش یا او را به خانه بردن اول قدر و عزت مردی که پسرش را آورده میکند و ان مرد هرچه که از پدرش بخواهد برایش به بسیار خوشی میدهد حتی جان خود را برایش میدهد که گم شده او را آورده پس کار دعوت و تبلیغ هم همینطور است بنده گمشده خداوند را البته به کمک و یاری خداوند متعال دوباره به راه اللهu آورده چی اجر و پاداش عظیم نزد پروردگار دارد.
امت های گذشته دو وظیفه داشتند دین را یاد گرفتن و در زندگی خود عملی کردن.
ولی امت پیامبرs سه وظیفه دارند دین را یاد گرفتن و در زندگی خود عملی کردن و دین را به دیگران رسانیدن.
بعضی از مردمان هستند که با دیدن جماعت دعوت و تبلیغ میگویند که ما بی دین شده ایم که اینها میایند به ما کلمه را تعریف میکنند و یا نماز را تکرار میکنند ولی وظیفه دعوت و تبلیغ این است که اول بعضی از امت پیامبرs را که آهسته آهسته از عملی کردن احکام دین دور شده اند و غیر مستقیم به شرک و کفر نزدیک شده اند و از دین صرف کلمه  ان هم در نوک زبان شان باقی مانده و بس اول انها را کمک میکنند که به ان کلمه که به زبان اقرار میکنند  باید در قلب خویش هم تصدیق کنند و در زندگی خود عملی کنند و به نماز خود پایبندی کنند و از گذاشتن ریش به طریقه سنت پیامبرs افتخار کنند نه این که خودش گدای میکند ولی ریش خود را هر روز میتراشد این از بی خبر بودن از دین خودش است.
کار دعوت و تبلیغ اول در بین خود یعنی در بین مسلمانان کار کردن است بسیار از مسلمانان میگویند که تبلیغی ها بروند کافران را دعوت بدهند درست است حرف خوبی است ولی ما مسلمانان که دین خود را گذاشته و ذره به ذره از کفار تقلید میکنیم چطور کفار را به دین پاک اسلام دعوت بدهیم اول خود را درست مطابق به دین برابر بسازیم بعد کفار خودشان آمده مسلمان میشوند البته با دیدن اعمال نیک ما . انگاه هیچ به دعوت ضرورت نیست.
حالا هم کفار با دیدن اعمال بعضی از برادران دعوت و تبلیغ و دیگر برادران مسلمان ما و شما گروه گروه به دین مبین اسلام مشرف میشوند حتی بدون این که گروهی  و کسی انها را دعوت داده باشد.
  جماعت های دعوت و تبلیغ که در اروپا میروند اکثرا کفار وقتی که چهره  های نورانی شانرا و اعمال نیک شان را و گفتار صادقانه شانرا و پایبندی  به احکام دین شانرا میبینند میگویند که ما هم مسلمان میشویم.
اگر تنها قصه های ایمان آوردن کفار را در کشور های اروپایی توسط جماعت دعوت و تبلیغ را بیان کنیم یک کتاب جدا گانه باید نوشت البته همه انها به تازه گی ایمان اورده اند  اکثر شان از کشور های چون امریکا کانادا  جرمنی  دنمارک استرالیا و دیگر کشور های اروپائی هستند انهم یک نفر دو نفر نه بلکه به هزار هزار نفر یکباره ایمان اورده اند صرف به دلیل دیدن برادران دعوت و تبلیغ در پایبندی  شان در احکام اللهu و به طریقه سنت پیامبرs ولی این رسانه ها است که مانع پخش و نشر چنین اخبار در جهان میشوندو نمیخواهند که جهان از این دین پاک مکمل آگاه شده و ایمان بیاورند بلکه بر عکس کوشش  دارند که بیشتر از پیش اسلام را و دین پاک الهی را به جهانیان یک چهره بسیار خراب و ظالم و عقب مانده نشان بدهند.
اما کفار نمیداند که حافظ و نگهدار این دین پاک اسلام خود اللهu است و به کمک جماعت دعوت و تبلیغ در تمام دنیا کار جریان دارد و کفار که از زندگی بی مقصد خود خسته شده و دست به خود کشی میزنند با کوچک ترین حرکت و با کمترین دعوت آنها ایمان آورده و مسلمان میشوند.
بجا است که یک کارگذاری قصه و سرگذشت واقعی یک دعوت گر  در جریان تشکیل را کارگذاری میگویند و یا یک داستان ازهمین جماعت دعوت وتبلیغ را بیان کنیم.
یک جماعت به جاپان رفته بودند و در آنجا یک جوان کافر را به دین مبین اسلام دعوت داده بودند و او مسلمان شده بود ودر ختم تشکیل با همین جماعت یکجا شده و برای آموختن طریق دعوت به مدت چهار ماه به پاکستان آمده بود.
وقتی که در مرکز عمومی دعوت و تبلیغ در رایوند آمد همه اورا احترام کردند و به او فرصت دادند تا به همه صحبت کند او در مقابل چندین هزار نفر از برادران مسلمان برادران دعوت و تبلیغ میدانید چی گفت؟
گفت که السلام علیک یا اهل الظالمین.
همه تعجب کردند که چرا چنین گفت بعد خودش تشریح کرد که شما بسیار ظالم هستید.
به خاطر که  تمام تولیدات مدرن جهان نزد ما است ولی از کوچکترین تولیدات خود تا بزرگترین تولیدات خود همه را برای شما در تمام دنیا میفرستیم تا شما هم از آن استفاده کنید و شما بی خبر نباشید ولی شما که خداوند دین پاک اسلام را به شما داده شما آنرا به ما نرسانیدید و ما را در بیخبری نگهداشتید . من یک پدر بسیار پیر و ناتوان داشتم و بسیار او را دوست داشتم یکسال  پیش بدون خواندن کلمه و در حالت کفر در مقابل چشمانم جان داد و من حالا میدانم که او در عذاب الهی است و در دوزخ برای همیشه است از دست شما است اگر دوسال قبل من را به دین اسلام آشنا میکردید من حتما پدرم را به دین اسلام دعوت میکردم و او حتما کلمه میخواند و حالا در بهشت میبود.
آیا شما ظالم نیستید ؟
همه مردم خاموش ماندند.
او اراده کرد که من باقی عمرم را فدای راه دعوت و تبلیغ میکنم و مانند شما ظالم نمیباشم من وظیفه دعوت را انجام میدهم و مسئولیت خود را ادا میکنم هدایت از جانب خداوند است.
از موضوع خود بیرون نشویم در مذاکره روز دوم هم بودیم بعد از دانستن  طریقه تیمم  هر کدام ما عملا انجام داديم بعد در مورد  طریق داخل شدن به تشناب  و دعا که باید قبل از داخل شدن به تشناب خوانده شود و طریق برآمدن از تشناب را و دعا بیرون شدن از تشناب را گفت یعنی وقتی که میخواهیم به تشناب برویم باید اول این دعا را بخوانیم اَللَّهُمَّ اِنِّىْ اَعُوْذُبِكَ مِنَ الْخُبْثِ وَالْخَبَائِثِو با پای چپ باید داخل شویم و وقتی که از تشناب بیرون میشویم باید با پای راست بیرون شویم و این دعا را بخوانیم (غُفْرَانَكَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِىْ اَذْهَبَ عَنِّىْ الْاَذَى وَعَافَانِىْ)
و نیز گفت که وقتی میخواهیم از منزل بیرون شویم باید این دعا را بخوانیم ( بِسْمِ اللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ لاَحَوْلاَ قُوَّه اِلاَبِااللّهِ )
دو فرشته می گویند  هدایت شدی حفظ شدی بی نیاز شدی.
در این هنگام شیطان می گوید چگونه می توانم در بنده ای که هدایت شده حفظ گردیده و بی نیاز شده است  نفوذ کنم.
و زمانی که میخواهیم که داخل منزل خود شویم این دعا را باید بخوانیم (اَللّهُمَ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ خَيْرَالْمَوْلَجِ وَ خَيْرَالْمَخْرَجِ بِسْمِ اللّهِ وَلَجْنَا وبِسْم اللّهِ خَرَجِنَا وَ عَلَي اللّهِ رَبِّنَا تَوَكَلْنَا)
 با خواندن این دعا در منزل خیر و برکت زیاد میشود .
و نزدیک به نماز دیگر همه ما برای نیم ساعت خوابیدیم و بعد از نیم ساعت خواب همه ما رفته وضو گرفتیم و نماز تحیته وضو و دورکعت نماز تحیته مسجد خواندیم و در صف ها نشستیم بعداز نماز عصر و اعلان عصر و ترغیب گشت .
امیر صاحب برای گشت دونفر را انتخاب کرد و چون من کار آشپزی خود را تمام کرده بودم من را هم انتخاب کرد که به گشت برویم .
بسیار خوش شدم چون تا حالا نمیدانستم که گشت کردن چی است .
ما چهار نفر از مسجد با پای چپ و با دعا بیرون شدن از مسجد بیرون شدیم امیر صاحب بود من و یک برادر دیگر ما و یک نفر جوان از خود محله بود به طور رهنما .
امیر صاحب گفت که همه حلقه شده و دعا میکنیم و چنین دعا کرد.
پیامبرs در مکه مکرمه هر روز گشت میکرد و بار بار کفار را دعوت میکرد.
یا الله ما برای زنده ساختن و عمل کردن یک سنت پیامبرs حرکت مکنیم یا اللهu به مردم این محله خیر  برکت  و دوستی ؛ اتفاق و اتحاد نصیب بکن و همه انها را به راه راست هدایت کن و .....
در اولین کوچه دست راست رفتیم کوچه خالی بود یک نفر در یک گوشه نشسته بودنزد او رفتیم و بعد از سلام و احوال پرسی برایش گفتیم .
 که ملاقات ما به نسبت دین است مفهوم حدیث شریف است که وقتی که دو مسلمان باهم دست میدهند خداوند تمام گناه های صغیره شان را میبخشد و توفیق توبه از گناه های کبیره را میدهدالحمد الله همه ما مسلمان  هستیم و اموختن احکام دین بر  همه ما فرض است به همین خاطر یک برادر در مسجد شما در مورد احکام دین صحبت میکند اگر وقت داشته باشید چند دقیقه به مسجد محله تان رفته و سخنان او را گوش کنید هم چیزی یاد میگیریم و هم ثواب بسیارزیاد دارد .
او هم با بسیار خوشی قبول کرد و به طرف مسجد روان شد ما به گشت خود ادامه دادیم و از این که یک مسلمان را به مسجد فرستادیم قلبا بسیار خوشحال شدیم.
در کوچه دوم دو جوان مصروف کاغذ پرانی بودند و چند پسر جوان دیگر هم سر گرم تماشاه انها بودند . به یاد مفهوم حدیث شریف شدم که پیامبرsفرموده اند که هرکس یک کار نیک را تهداب بگذارد هر قدر افراد که به ان پیروی کند و یا مصروف ان کار شود خداوند به همه انها ثواب میدهد و به شخص اول ثواب هر شخص را اضافه به او میدهد بدون اینکه از دیگران کم شود و بر عکس هر کس یک کار خراب و خلاف حکم اللهu و سنت پیامبرs را تهداب بگذارد هر قدر افراد که با ان پیروی کند و یا مصروف ان کار شود خداوند به همه انها جزا میدهد و به شخص اول بر علاوه گناه و جزا خودش گناه و جزا هر قدر افراد که به ان پیروی میکند اضافه به او میدهد بدون اینکه گناه و جزا دیگران کم شود .
اینجا هم دو جوان مصروف کار نادرست بودند و چندین جوان دیگر را هم مصروف کار نادرست خود ساخته بودند .
نزدشان رفتیم و سلام دادیم جوان بسیار مصروف کاغذ پرانی بود و درست جواب سلام ما را هم نداد  امیر ما برایش در مورد دین و وظیفه ما جوانان در امور دین برایش صحبت میکرد ولی جوان اصلا توجه نداشت و گاه گاه به پدر و مادر دوست صمیمی خود دشنام میداد و میگفت که درست چرخه بگیر.
با خود فکر کردم که این است جوان مسلمان ما و این است آینده نسل جوان ما که نه از دین خبر داریم و نی از دنیا .. این است نتیجه بی پروایی ما در امور دین و در امور جامعه اسلامی ما و این است نتیجه بی پروایی پدران و مادران ما در آموزش درست و اسلامی فرزندان شان .
 تمام ادب و اخلاق او در سر و صورت  شیک و لباس چسپناک  و چند کلمه از زبان انگلیسی او خاتمه میشد .
و گاه گاه با لسان انگلیسی به دوست اش دشنام میداد و به ما نشان میداد که چقدر درجه تحصیل اش از ما کرده بالاتر است .
امیر صاحب ما در ختم  گفتار خود خدا حافظی کرد و با بسیار خونسردی به راه خود ادامه داد دانستم که او در این کار دعوت و تبلیغ  چنان افرادی و موجودات عجیب و غریب را دیده که این بهترین شان بوده ولی من بسیار غمگین شدم ودر حال آینده این جوان درفکر آخرت این جوان شدم که فردا بعد از مرگ در قبر در میدان حشر در حضور اللهuچی جواب خواهد داد انجا جای دایمی است و جای نیست که انگلیسی دشنام  بدهد و یا انگلیسی جواب بدهد بلکه سوال از الله و از دین و از رسول او میشود که این جوان اصلا چیزی نمیدانست.
باز هم با خود در حق این جوان بسیار دعا خیر کردم که خداوند او را و فامیل او را هدایت کند که راه حق و راه کامیابی اصلی را شناخته و به کمک دین کامیاب دنیا و اخرت شوند.
چند نفر دیگر را هم دعوت دادیم و انها را تشویق کردیم که به مسجد بیایند و اکثر انها قبول کرده به مسجد رفتند و بعد به طرف مسجد بر گشتیم.
در بازگشت امیر گفت که استغفار گفته به طرف مسجد بر گردیم و دعا کنیم که یا اللهu این کار بسیار کار بزرگ است و از توان ما بالا است ولی همین چند قدم و چند حرف وکوشش ناچیز ما را تو در بارگاه خود قبول کن و از خطا های ما در گذر.
   به مسجد رسیدیم نزدیک نماز شام بود مانند دیروز بعد از نماز و بیان شام نان شب را خوردیم و بعد نماز خفتن و بعد مکمل مراحل که روز اول انجام داده بودیم امروز هم قدم به قدم عملی شد و در هر لحظه متوجه این بودیم که  باید یک سنت پیامبرs را زنده ساخته و به عمل کردن ان کوشش  کنیم.
از جمله نماز تهجد یک امر حتمی بود که باید همه نماز تهجد و نماز اشراق و نماز حاجات را بخوانند و دعا آفتاب برامد را همه یاد گرفتیم و باید با برامدن افتاب این دعا را میخواندیم  (آلْحَمْدُلِلّهِ الّذىْ اَقَالَنَايَوْمَنَاهذَاْوَلَمْ يُهْلِكُنَا بِذُنُوْبِنَا)‌.
روز سوم تمام ظروف را  پاک نموده و منظم کرده و همه را در یک گوشه گذاشته ودر مشوره نشستیم .
در مشوره که تمام مراحل و فضایل آن را قبلا بیان کردیم دو نفر دیگر برای خدمت تعین شد و ما پول باقی مانده را بدون حساب با خریطه ان به آنها تسلیم نمودیم و وظیفه خدمت کردن ما تمام شد.
روز سوم هم قدم به قدم مانند روز اول با انجام دادن کار های نیک فایده مند وبا اجر و ثواب به پایان رسید و فردا ان یعنی صبح روز چهارم بعد از خواندن نماز اشراق و دو رکعت نماز حاجات همه ما بستره های خود را جمع کرده و ظروف اشپزی را هم جمع کرده و اماده رفتن شدیم همه ما حلقه نشستیم و امیر صاحب گفت خداوند متعال را سپاس گذار هستیم که ما را توفیق داد که این سه روز را در راه خدا  و در خانه خودش سپری کنیم.
این کار بسیار یک کار بزرگ است که ما نتوانستیم ان را درست انجام بدهیم کمی و نواقص از ما بود.  از خداوند از تمام کمی ها و نواقص و ناتوانیهای خویش طلب مغفرت نمیایم. اگر درست عمل میکردیم و اعمال ما درست و خاص به خداوند و خالی از وسوسه های شیطان میبودحالا باید از این محله کم از کم ۱۰نفر برای سه روزه همرای ما بیرون میشد معلوم میشود که ما درست عبادت خداوند را نکردیم باز هم خداوند  ما را ببخشد .
من متوجه گفتار امیر صاحب بودم این سخنان را به خاطر این گفت که ما غرور پیدا نکنیم که ما بهترین کار را به شکل درست انجام دادیم  و ما دانسته شده ایم بلکه نواقص ما را به ما یاد اور شد تا بیشتر شکسته باشیم و در عوض غرور از خداوندطلب هدایت بیشتر و کمک بیشتر را کنیم.
او گفت : حالا که از این مسجد به مرکز میرویم اول مسجد را خوب پاک کرده جاروب میکنیم بعد با پای چپ از دروازه مسجد بیرون شده و دعا بیرون شدن مسجد را میخوانیم که (اَللّهُمَّ اِنِّىْ اَسْئَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ  )ودو دونفر در یک لین میرویم تا هم در راه باعث بند شدن راه نشویم و هم به نظم رفتن بهتر است و در سمت راست سرک میرویم به طریقه سنت و نظر خود را حفاظت میکنیم و در راه کلمه سوم رامیخوانیم .چیز مضر را از سر راه دور میکنیم و به هر مسلمان سلام میدهیم این پنج سنت راه رفتن است و بر علاوه در راه چیز های که یاد گرفته ایم به دوست خود تکرار میکنیم همه ما بیرون شدیم و در راه با یاد الله  ذکر الله تا به مرکز رسیدیم در مرکز هم نماز تحیته مسجد را خواندیم و نزد  یک  بزرگ مرکز پیش شدیم و همه ما به طور حلقه نشستیم و به حرف های اوگوش دادیم او گفت .
برادر ها بسیار خوشبخت هستید شما که در راه خدا سه روز را سپری کردید بیبینید سه روز بخیر تیر شد اگر در کار دنیا میبودید هم گذشت و حالا که در راه اللهu  بود هم گذشت ولی این سه روز ثواب که شما حاصل کردید و چیز های که اموختید در تمام عمرتان در کار و بار دنیا حاصل کرده نمیتوانستید یک تکبیر اولا از تمام دنیا و هر چیز که در بین ان است بهتر است پس شما تنها همین سه روز ۱۵ تکبیر اولا را ثواب حاصل کردید و کسی که در راه اللهu  یک افغانی برای خود مصرف میکند خداوند برایش در عوض یک افغانی ۷۰۰۰۰۰هفت لک اجر میدهداز هر کدام شما چند افغانی در این سه روز مصرف شده یکی گفت که ۱۵۰ افغانی او گفت که وعده خداوند حق است ۱۵۰ ضرب هفت لک میشود ۱۰۵۰۰۰۰۰۰شما کم از کم یک صدو پنج ملیون ثواب کمای کردید آیا این فایده اخرت کم است با شنیدن این فایده دانستم که چرا بعضی از برادر ها هر کدام شان از پول خود برای همه  میوه می اوردند و دیگر خوراکه می آوردند و بالای همه مصرف میکردند اصلا انها دانسته بودند یک افغانی در راه اللهu مصرف کردن اینقدر ثواب دارد .
بعد از هر کس یک سوال میکرد مثال از یکی سوال میکرد که دعا داخل شدن مسجد را بگواگر جواب میداد هم خوب اگر نمیتوانست هم مهم نبود با این کار خود هم میدید که امیر صاحب زحمت کشیده و یانه هم کسی که جواب میداد و یا نمیداد میفهمید که من چقدر یاد گرفته ام و چقدر اشتباه شد و این دعا را یاد نگرفته ام اگر چه امیر صاحب زحمت کشید ولی من کوشش  نکردم که یاد بگیریم .
از یکی سوال کرد که دوازده اصول را بگو او جواب داد از یکی دعا داخل شدن خانه راپرسید از یکی دعا داخل شدن به تشناب را پرسید از یکی دعا اخیر نان خوردن را پرسید بلاخره از همه یک سوال کرد و بعد دعا کرد و همه را به پایبندی به این دعا ها و پایبندی به آمدن به شب های جمعه در مرکز   و به ادامه دادن سه روزه در هر ماه تشویق کرد و بعد دعا کرد و همه ما از هم خدا حافظی کرده  و به طرف خانه های خود روان شدیم  .
حالا از آن روز چند ماه گذشته است ومن هر شب جمعه به خاطرشنیدن سخنان علما به مرکز رفته و هر ماه سه روز را دراین راه وقف کرده ام .
و الحمدالله در وجود خود  در زندگی خود  و در فامیل خود بسیار تغیرات مفید و ارزشمند را احساس کرده ام و متوجه شده ام .
اول این که درگذشته همیشه با دوستان نا اهل و بی ادب آشنا بودم و در هر ملاقات چند بار پدر و مادرم را دشنام میدادند و من هم به پدر مادر و حتی  به خواهر شان دشنام میدادم بعد با خنده و افتخار با هم احوالپرسی میکردیمولی از وقتی که  با جماعت دعوت و تبلیغ اشنا شدم ودر سه روزه ها بار بار این حدیث شریف را (رسول اللهs ارشاد فرمودند وقتی امت من دنیا را بزرگ پنداشت هیبت و عظمت اسلام از دلهایشان بیرون می رود و وقتی امر به معروف ونهی ازمنکر را ترک کنند از برکات وحی محروم می گردند  و هرگاه  فحش ودشنام گویی را اختیار کنند  از نظر رحمت اللهu می افتند فضایل اعمال صفحه .۷۲۹
 را شنیدم  عادت دشنام دادن را از زبان خود  دور کردم ورنه قبلا  حتی به سنگ و چوب  زمین و آسمان دشنام میدادم ولی حالا به کمک و یاری خداوند به برکت کار دعوت و تبلیغ این کار بسیار زشت را کنار گذاشته ام و توبه کرده ام و دوستان بد اخلاق خود را همه شان را رها کرده ام البته به کمک خداوند محبت شان آهسته آهسته از قلب ام بیرون شد و محبت من هم از قلب انها بیرون شد و باهم کمتر ملاقات میکنیم و در عوض با حافظان قرآن کریم که در مدرسه مسجد ما درس میخوانند آشنا شده ام و هر کدام شان را مانند برادر خود دوست دارم و از انها چیز خوب یاد میگیرم .
و من در خانه در پهلوی این که هر روز صبح وبعد از نماز خفتن تلاوت قرآن کریم میکنم و تسبیحات مسنونه را یعنی صد بار کلمه سوم را
(‌سُبْحنَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلَااِلهَ اِلَّااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ َ وَلَاحَوْلَ وَلَا قُوَّه اِلَّابِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظِيْمِ‌و صد بار استغفار و صد بار هم درود شریف را میخوانم بر علاوه هر روز چند دقیقه کتاب فضایل اعمال را گرفته در مقابل همه اعضای فامیل ام چند حدیث شریف را از ان میخوانم که این کار من باعث پیداشدن شوق بیشتر درانجام دادن کار نیک وعمل نیک در قلب خودم وهم در قلب تمام فامیل میشود و به فضل خداوند متعال تاثیرات مثبت آن در فامیل ام نیز پیدا شده است . قبلا پدرم بسیار تندخوی بود و با آمدن از دوکان به خانه دشنام دادن را شروع میکرد و زمین وآسمان را در و دیوار را دشنام  میداد و در هر  سخن اش یک دشنام بود .درست مانند من ولی حالا الحمد الله با شنیدن ایت ها و احادیث بسیار مهربان شده و با من با مادرم خواهران و برادرانم بسیار با مهربانی حرف میزند و دشنام دادن اش بسیار کم شده و با شنیدن اهمیت بسیار زیاد نماز و فرض بودن نماز وبا شنیدن فضایل زیاد نماز که من از کتاب فضایل اعمال برایش بار بار خوانده ام کم کم شوق نماز خواندن درقلب اش زیاد شده و مادرم نیز در نماز خواندن پایبندی میکند وخواهرم که یکسال از من بزرگتر است نیز همیشه با حجاب است و همیشه نماز خود را میخواند.
قبلا من با خواهرم در اموختن لسان انگلیسی رقابت داشتیم ولی حالا الحمدالله با هم در خواندن قرآن کریم و  حفظ کردن آن باهم رقابت داریم این همه از برکت کار دعوت و تبلیغ است.
خواهران و برادران کوچکم نیز همه شان به طرف ما دیده شوق دین و شوق خواندن قرآن و شوق خواندن نماز در قلب هایشان پیدا شده.
خداوند کامیابی همه انسانها را در دین مبین اسلام گذاشته است ولی انسان کامیابی دنیا و اخرت خود را در کار های دنیا جستجو میکند و کوشش داریم که کار دوکان ما زیادتر شود ما کامیاب میشویم وسایل و اسباب خانه ما جدید شود و رنگ دیوار ودروازه منزل ما جدید باشد و پرده های خانه جدید شود و ما کامیاب میشویم و لباس های جدید و قیمتی داشته باشیم کامیاب میشویم ویا پول زیاد جمع کنیم ما کامیاب میشویم .در حالیکه اگر تمام دنیا از یک نفر باشد ولی دین همرایش نباشد و زندگی خود را به حکم اللهu و به طریقه سنت پیامبرs سپری نکند او ناکام دنیا و آخرت است
و دین هم به آموختن و به زحمت کشیدن ضرورت دارد بگونه مثال اگر تمام دوکانهای شهر با تمام مواد آن از یک نفر باشد ولی دروازه های انها همه بسته باشد آن شخص فایده میکند ؟
از این همه سرمایه و این همه دوکانها چی سود که همه ان بسته باشد و هیچ عاید نداشته باشد .
و یا اگر تمام زمین های زراعتی یک منطقه از یک شخص باشد ولی او در آن  زحمت نکشد و کشت نکند آن شخص فایده میکند ؟
معلومدار است که همه زمین های زراعتی او تبدیل به صحرای خشک و خالی شده  و در ان خار میروید .
دین مبین اسلام هم همین گونه است بهترین کتاب الهی نزد ما است ولی نه در فکر ما نه در قلب ما و نه در زندگی ما بلکه صرف در دستمال پیچیده شده و در رفک های خانه های ما است بهترین کلمه توحید در نزد ما در سر زبان ما است ولی به آن زحمت نمیکشیم و عمل نمیکینم پس چی فایده .
همیشه در صحتمندی و جانجوری اللهu خود را یاد کنیم زیرا وقتی که همیشه درنعمت اللهu را یادکرده باشیم در رنج و غم وقتی که اللهu را یاد کردیم ملایکه ها در آسمان ها میگویند که یک صدای آشنا است .
ورنه اگر در صحتمندی و در وقت که جوان هستیم غرق در عیش و نوش باشیم و اللهu  را فراموش کنیم و هیچ اللهu  را یاد نکنیم ولی وقتی که پیر و نا توان شدیم انگاه هر قدر دعا کنیم فرشته ها میگویند که یک صدای نا آشنا است یعنی انگاه بسیار مشکل است که دعا قبول شود.
بعضی ها با دیدن گروه جماعت دعوت و تبلیغ چنین فکر میکنند که این گروه آمده که ما را اسلام و دین یاد بدهد و مارا مسلمان بسازدوبا خود میگویندکه ما از پدر و پدرکلان مسلمان هستیم اینها کدام دین نو را آورده اند و کوشش میکنند که هیچ حرف شان را گوش نکننددر حالیکه چنین نیست.
جماعت های دعوت و تبلیغ به هر مسجد به این خاطر میروند که این مرحله تمرین کردن است یعنی دوره یاد گرفتن است که اول با برادران مسلمان خود ملاقات ها میکنند از انها کم کم دین را یاد میگیرند و بعضی از احکام دین را به انها یاد میدهند و تمرین میکنند که چگونه دعوت بدهند و یاد میگیرند که چگونه اول دین را در وجود خود و در زندگی خود ودر زندگی  دیگر برادران مسلمان خود  زنده بسازند و هر حکم اللهu را به طریقه سنت پیامبرs در زندگی خود عملی کنند و اول از خود شروع کنند وقتی که خود و تمام مسلمانان به دین خود پایبند شدند آنگاه میتوانند که یک کافر را به دین اسلام دعوت بدهند .
امیر صاحب به ما میگفت که گفتار شما بالای دیگر برادران دیندار که در محله هستند تاثیر زیاد نمیکند بلکه اعمال شما رفتار شما وزندگی شما و اخلاق نیک و برابر به سنت پیامبرs شما و پایبندی بیشتر شما به زنده ساختن هر سنت پیامبرs بیشتر باعث تحریک ایمان انها شده و بیشتر به شما وبه دعوت و تبلیغ محبت پیدا میکنند حتی کفار هم وقتی که ما به دین مکمل به شکل که حکم اللهu است و به طریقه مکمل سنت پیامبرs زندگی خود را برابر کنیم کفار خود به خود با دیدن زندگی ارام و لذت بخش و آسوده ما به دین رو آورده و مسلمان میشوند .
بعد از چند بار سه روزه رفتن دانستم که درنماز مکمل صد موضوع است که باید بدانیم و  عملی شود تا نماز ما درست شود.
و در وضو بیش از ۳۶ مسایل دارد که انرا هر مومن باید بداند.
 در یکی از تشکیل ها با یک جوان آشنا شدم که همیشه قلم  و کتابچه در دست داشت و هر موضوع را نوشته میکرد و به گفته او تا حالا چندین کتاب نوشته کرده و چاپ شده بود از او در مورد راز موفقیت اش پرسیدم که در چی است او گفت که راز موفقیت من درگمراهی کاکایم است من تعجب کردم فکر کردم که شاید اشتباه شنیده ام باز تکرار کردم باز هم گفت که راز موفقیت من یکی از آنها در گمراهی کاکایم است پرسیدم که چطور گفت که کاکایم  بسیار ریش سفید است و سن زیاد دارد و احترام اش برای همه ما ضروری است .
ولی او تمام عمر دوکاندار بوده و سواد ندارد  از دوران جوانی با دوستان و (اندیوالاناشنا شده است که همه آنها پیرو حزب ماویستی بوده اند و این بیسواد بیچاره را وسیله دست خود ساخته و با شستشوی مغزی او را از تعلیم اسلامی دور ساخته و با وجود بی سواد بودنش او را یک ماویست سر سخت ساخته اند و از سادگی او و از قوت بازو و جوانی و موقعیت مهم دوکان او به نفع سیاسی و شخصی خود استفاده ها کرده اند و در اخیر بعد از قربانی های زیادی او باز هم او را رها کرده و همه پی کار خویش رفته اند ولی او هنوز فکر میکند که از اول هم رهبر بوده و حالا هم رهبر است و به گفته خودش که همیشه میگوید من همیشه چوپان بودیم هرگز رمه نبودیم یعنی اله دست کسی نبودیم در حالی که از رمه هم پاینتر از اواستفاده کرده اند و حالا هم درهرمجلس که نوبت سخن به او میرسد مستقیم بر دین مبین اسلام حمله میکند و با گفتن سخن های غیر اسلامی وتوهین امیز به اسلام باعث رنجش روحی من ودیگر دوستان میشود و اواز این کار خود کمی لذت میبرد  ولی نمیداند که با این کار خود باعث رنجش خداوند و پیامبرش هم شده است اما کسی به احترام ریش سفید اش برایش جواب نمیدهد .
مثال: میگوید که صبح وقت تازه خواب برده بودم که موذن شروع کرد ( ) ( )‌ زدنرا دیوانه ام  کرد. و یا میگوید  من کتاب زیاد خواندیم ولی شکر که کتاب اسلامی و دینی هیچ نخواندیم. و یا  میگوید این مولوی که در روز جمعه در مسجد صحبت میکند  شیطان است کافر است نمیداند که حالا وقت نان چاشت است زیاد گپ نزند دعا کند و بس است و .....
این سخنان او چنان در قلب من تاثیر میکند که کم میماند مانند  بمب انفجار کنم و او هم میداند واز این حالت من لذت میبرد ولی توان جواب دادن به او را نمیداشته باشم به احترام ریش سفیدی او است   بنا مجبورا صبر میکنم و خاموشی اختیار میکنم که این صبر من و این که خشم خود را در قلب خود پنهان میکنم و خداوند متعال همان صبر ام را در قلب ام تبدیل به یک بمب میسازد و آهسته آهسته بزرگ و بزرگ شده و یک روز تبدیل به یک انفجار قوی میشود و انوقت نا خود آگاه قلم در دست میگیرم و از قلب خود نوشته میکنم انقدر نوشته میکنم که تا قلبم کمی آرام میشود وقتی که آرام شدم میبینم که نوشته های من نزدیک است که به یک کتاب در بیاید من هم با کمی کوشش  دیگر آن را تبدیل به کتاب مفید نموده و به کمک خداوند متعال انرا چاپ میکنم که هم مطالب مفید و سودمند دارد و هم موضوع اسلامی است و هم سبب  صدقه جاریه به من میشود.
بنا من با دیدن اشتباه های زندگی  اودرس میگیرم میبینم که او عمر خود زندگی خود را حتی فامیل خود را فدای دوستان اندیوالان وکاکه ها کرد ولی چیزی حاصل اش نشد و هم دنیا و هم اخرت را نزدیک است که از دست بدهد و او صرف به خاطر جگر خون ساختن چند لحظه من و دیگر دوستان حتی خداوند و پیامبرs را ناراض میسازد ولی  من هم برخلاف او کوشش  میکنم که عمر خود را و بیشتر وقت خود را در مسجد در اموختن قران و احکام دین سپری کنم که هم کامیابی دنیا و کامیابی اخرت است.
با شنیدن این خیلی در فکر شدم و از خداوند برایش دعا کردم که خداوند همه ما را و او را هم هدایت و عمل نیک نصیب کند.
در یک تشکیل دیگر یک برادر  قصه دیگر را کرد که یک مسلمان با دریشی و نیکتایی در طیاره یک تبلیغی را دید که با لباس سنت محمدی به انگلستان میرود از او پرسید که چرا انگلستان میروی ؟  گفت: که برای دعوت دین مبین اسلام پرسید که ایا لسان انگلیسی یاد دارید ؟ گفت: که نی جوان دریشی پوش گفت که وقتی که لسان را نمیدانی ضرور نیست که مصرف کنی و بروی و زحمت بکشی چون کسی لسان تو را نمیداند هیچ فایده ندارد .
برادر تبلیغی در جواب گفت که آیا مردم انگلستان برایت امر کرده اند که باید دریشی بپوشی و نکتایی بزنی؟ گفت: نی گفت :میدانم ولی ماحول انگلستان و محیط انگلستان  بالای تو تاثیر کرده و خودت دریشی پوشیدی و نیکتایی زدی من هم اگر لسان انها را نمیدانم و درست حرف زده نمیتوانم برعکس اقلا با لباس سنتی خود انها را دعوت داده میتوانم و به کمک خداوند ج حتما اقلا لباس سنتی من بالای چند نفر تاثیر خواهد گذاشت و انها خود به خود به اسلام روی خواهند اورد .
ای خواننده عزیز این بود یک سیر و یک مرور بر سه روزه رفتن همرای گروه جماعت دعوت و تبلیغ که من بنده حقیر گوشه کمی از ان را برایتان یاد اور شدم ورنه اگر اللهu کمک تان کند و خود شما سه روز را با جماعت دعوت و تبلیغ سپری کنید  کار های نیک و دینی بیشتری را شاهد خواهید بود که من ناتوان از درک و از یاد اوری ان عاجز مانده ام و از شما خواننده گان محترم ارزو دارم که حالا که کمی معلومات در مورد این جماعت برایتان بیان شد پس باید کوشش  کنیم که اگر به این جماعت ها رفته نتوانستیم اقلا صفت و خوبی انها را با دیگر برادران مسلمان خود یاد اور شویم که تا به این طریق ذهن دیگر مسلمانان که هنوز از این گروه هیچ معلومات نداردند روشن شده و انها هم بدانند که برای اموختن دین و برای خدمت به دین  با وجود راه های زیاد یکی هم جماعت دعوت و تبلیغ است .
در اخیر باز هم عجز و نا توانی خویش را اقرار کرده و در صورت هر گونه اشتباه در املا و انشا و دیگر موضوعات  کتاب دست داشته تان لطف نموده در عوض انگشت انتقاد  دست کمک و همکاری را با بنده دراز کرده و من را کمک و یاری رسانید.
 بقلم
محمد احسان مهیا




کتاب دوم











مشخصات:

نــام کـتاب: بعضی از عنعنات ما بالاتر از دین ماست
مولـــــــف: محمد احسان «مهیا»
به کوشــش: استاد محب الله
چـــــــــاپ: اول
ســـال چاپ: 1392
محــل چاپ: شرکت اعلانات و تبلیغات فیصل (0775566043)
تعـــــــــداد: 1000 جلد
شماره تماس: 0777865076
ویب سـایت: www.moahaia.blogspot.com
www.mohaya.blogspot.com
ایــمیــــــل: just2you_2@hotmail.com



پیشگفتار
حمد و سپاس خاص الله را است، که خالق و آفریده گار تمام عالم است، یکتای تواناست، آن ذات بی همتا که از او کمک و طلب هدایت می نماییم، از شر نفس و اعمال بد به او پناه می بریم، هر کسی را که خدا هدایتش دهد هیچ کس توانایی گمراهی او را ندارد، و هر کس که گمراه شود هیچ کسی توانا یی هدایت او را ندارد، هر که را خواهد عزت میدهد، هر که را خواهد ذلت میدهد، اوست که آورنده شب و روز است، شهادت می دهیم جز الله معبودی بحق نیست، تنها و بدون شریک است، گواهی می دهیم که محمد فرستاده و بنده اوست.
برادران و خواهران عزیز خداوند متعال برای ما و شما مهربانی نموده بزرگترین و کاملترین کتاب آسمانی یعنی قرآنکریم را جهت رهنمایی ما فرستاده است. ولی افسوس و صد افسوس که ما از این کتاب گهربار خویش هیچ آگاهی نداریم و همیشه در پی تقلید از دیگران هستیم.
برادران و خواهران مسلمان بیاید گوهر تقوی را به دامان گرفته سعی نمایم که از این خواب غفلت بیدار شویم، برای پسران خود هنگام که مانند شاخه درخت نو رسیده تر و تازه هستند که به هر طرف پیچ و تاب بدهیم، پیچ و تاب میخورند. درس توحید بیاموزانیم و آنها را شامل مکتب قرآن نموده تا باشد، پیش از این که بطرف تقلید از دشمنان اسلام بروند از فرهنگ و تمدن عالی اسلامی خویش آگاهی داشته باشند تا اینکه هنگام جوانی که بهار زنده گی انسان است بطرف خزان نروند.
جای بسی تأسف است شمار از جوانان را می بینیم که راه و روش غربی ها را در پیش میگیرند وعادات و رسوم اجتماعی خود را شبیه زنان و مردان غربی میسازند. که این خود گواهی بر آن است که ما از فرهنگ اسلامی خویش آگاهی نداریم و همه وقت خود را صرف مطالعه کتابهایی نمودیم که اصلاً نه سبب پیشرفت و ترقی دنیایی ما بوده و نه جهت فلاح و رستگاری آخرت ما خواهد گردیده. در خاتمه از خداوند بخشاینده میخواهیم که ما را توفیق اعمال شایسته و فرمانبرداری از امر بالمعروف نهی از منکر را عطا فرماید تا باشد که به پیروزی و کامیابی های بزرگ دست یافته و تمام کارهایی خویش را به اخلاص انجام دهیم.
محمد زبیر «ابراهیمی»
از دیر زمانی با دیدن بعضی از مراسم و محافل که تجلیل آن منجر به مصارف خیلی زیاد پول گردیده و صاحب معامله با تمام امکانات مادی خویش بازهم تاب برداشت این مصارف زیاد را نداشته و اکثرا قرضدار شده و سالها با رنج و جگر خونی زنده گی خود را به پیش میبرند خیلی جگر خون میشدم و رنج میبردم که چرا ما این چنین مراسم داریم و چرا چنین باید باشد در ختم هر محفل صاحب محفل باید جگر خون پریشان و زرد و زار باشد سالها پیش دلیل آنرا نمیدانستم همیشه در تلاش و جستجو و پیدا کردن علل این گونه کارها بودم  بعد از مدت زمانی زیادی به کمک و نصرت خداوند متعال متوجه شدم که اصل مشکلات در جای دیگری است.
وقتی که در مورد هر مراسم چه خوشی و چه غم به قرآن و سنت پیامبر رجوع کردم دریافتم که اکثر مراسم که ما به آن عمل میکنیم اصلا در قرآن که کتاب ما است و به آن ایمان داریم و تمام زنده گی خود را در پرتو احکام آن به پیش میبریم ذکر نشده است و درسنت پیامبر نیز نه خودش اکثر آنها را انجام داده و نه دیگران را به انجام دادن آن امر نموده است و در چندین جای قرآن ذکر شده که دین اسلام دین فلاح و رستگاری است این راه نجات است راه پیشرفت دنیا و اخرت است. و پیامبر  گرامی تمام امور زنده گی شان خیلی ساده خیلی آسان و هر امور را به وجه خیلی اسان و ساده و بدون مصارف اضافی و کمر شکن انجام داده اند و مفهوم حدیث شریف است که پیامبر فرموده اند: (یعنی آسانی کنید و سختی نکنید و بشارت بدهید و مردم را از دین متنفر نسازید)  ولی ما که از پدر و پدر کلان مسلمان و پیروی حکم قرآن و سنت پیامبر هستیم همزمان که میگویم مسلمان هستیم ولی از دین خود درست معلومات نداریم و روز به روز رسوم و عنعنات غـیر دینی و غـیر اسلامی را آهسته آهسته در زنده گی خود شامل ساخته و به نام حکم دین به آنها عمل میکنیم. و آنقدر این رسوم و عنعنات باطل و نا روا  در جامعه ما زیاد شده که حکم اصلی قرآن و سنت را در میان این همه رواج ها گم کرده ایم و هر کار را که انجام میدهیم در زیر پوشش دین و سنت انجام میدهیم و خودما هم به خود زحمت نمیدهیم که قرآن ویا حدیث و سنت پیامبر را باز نموده نظر اندازی کنیم که آیا در قرآن و سنت پیامبر در مورد این چنینی مراسم و رواج های فعلی چه حکم کرده و چه رهنمایی کرده بلکه  قرآن را پوش کرده  و در رفک سر دروازۀ خانه خود گذاشته در عوض به دنبال چند ریش سفید قوم خود  که واقعاً بسیار محترم هستند و قابل قدر و احترام اند ولی از امور دین چیزی را ندانسته و یا از دین معلومات کامل ندارند، رفته و هر چیز که آنها گفتند همان را قبول کرده و عملی نموده که این کار ما باعث شده که مراسم های گوناگون به نام های مختلف در محیط ما رواج پیدا کرده و همه این رواج ها ما مسلمانان را به تباهی و نیستی میکشا ند.
بعد از درک و رد یابی اصل مطلب در فکر این شدم که دریابم که چرا و چگونه این عنعنات غلط در دین پاک ما رخنه کرده است که در پهلوی هزار ها دلایل دیگر یکی هم این است.
در جریان چند دهه اخیر تمام بزرگان و رهبران کشور ما همیشه مصروف موضوعات سیاسی مناقشات منطقوی و مبارزه با بیگانه گان و یا با دشمنان سیاسی خود بوده اند و گاه گاه امور رهبری بدست افرادی رسیده که از همین سر زمین مسلمان بوده ولی از نگاه عقیده کاملاً خلاف دین اسلام بوده اند و یگانه راه پایدار بودن خود و قدرت خود را در نابودی اسلام و در ضعیف ساختن دین و مسلمانان در میان مردم سنجیده اند و به خاطر چند روز دوام قدرت شان به هزار ها هزار علمای دین اسلام را مبلغین، ملا امامان، دانشمندان و آگاهان اسلام را به شهادت رسانیدن و در عوض افراد بی علم و خود فروخته و بی خبر از اسلام را در مساجد به صفت ملا امام گماشتند. که بازهم به حکم خداوند قدرت شان و خودشان پایدار نماند. ولی ضربه یی که به دین وارد نمودن به قرنها اثرات خود را در بر داشته و تا هنوز هم دارد. زیرا در اکثر ولایات و مناطق دور در تمام منطقه صرف یک ملا و یا دو ملا امام وجود داشت که آنها صرف چند ایت و یا چند سورهء از قرآن را یاد داشتند و بس، همانقدر که میتوانستند که نماز جماعت بدهند وقتی که در مورد کدام حکم فقی از ایشان سوال میشد نا خود آگاه نظریه های فکری خود را بیان میکردند و در کدام عمل که به نفع خود شان میبود همان را نظر میداند در حالی که در دین و در قرآن چنان نبود و صرف به عنوان اینکه ثواب دارد این کار را کنید ثواب دارد اینکار را کنید ثواب دارد...
و مردم هم بدون کوشش و بدون مطالعه صرف گفتار آنها را قبول کرده و به آن عمل میکردند که همینطور نسل به نسل انتقال یافته و اضافه تر شده تا به عصر کنونی که حالا آنقدر بدعت ها و ناروا ها در دین اسلام زیاد شده که
اگر به بزرگان بگویم که پدر بزرگوار و ای برادر مسلمانم این کار تو خلاف دین است فورا  تاپه کافری را و هزار ها عنوان دیگر را بالایت میزنند که ما از پدر و پدر کلان ها همین طور رواج ها را عملی کردیم! تو اکنون از کجا آمده ای که ما را درس میدهی  و همین اعمال و بدعت های ما باعث شده که دشمنان اسلام با جرعت انگشت انتقاد بالای دین پاک اسلام دراز میکنند و ما جواب داده نمیتوانیم و یا حتی با آنها هم صدا و هم دست میشویم.
در حالی که حکم قرآن پاک بدون کوچکترین تغییر پابر جا بوده است چنانچه در این 1400 سال هیچ کمی در ان پیدا نشده باز هم  به قدرت خداوند متعال تا قیامت پابرجا میباشد وهیچ کمی در آن پیدا نمیشود و جواب گوی تمام مشکلات ما در هر عصر میباشد .
دلیل دوم  افراط و تفریط در احکام دین میباشد.
در اکثر امور طوری که خداوند و پیامبر گرامی امر فرموده اند درست همانند ان عمل نمیکنیم بلکه اکثراً همرای افراط وتفریط انجام میدهیم در حالیکه خداوند متعال میگوید که:
ترجمه: (اى كسانى كه ايمان آورديد! در آييد به اسلام، بطور کامل. و پيروى مكنيد گام‌هاى شيطان را، هرآیينه او شما را دشمن آشكار هست).
یعنی بدون قید و شرط و بدون افراط و تفریط.


افراط و تفریط را با یک مثال بیان میداریم:
نماز عصر 4 رکعت فرض است اگر ما در عوض 4 رکعت 5 رکعت و یا 20 رکعت بخوانیم در فکر خود بسیار خوشحال هم میشویم که ما 20 رکعت نماز خواندیم و حمد و ثنا خداوند را زیادتر گفتیم ولی این عمل ما افراط است و حکم نماز از حالت اولی آن بیرون شده است و نماز ما قبول نمیشود اگر چه که به عقل خود و به نظر ما کار خوب انجام دادیم ولی بر علاوه که ثواب ندارد گناه هم دارد چون به میل خود بر خلاف حکم 20 رکعت نماز خواندیم همینطور اگر نماز عصر را 3 رکعت بخوانیم یعنی صرف 1 رکعت آنرا کم کنیم این عمل را تفریط میگویند، یعنی در حکم الله کمی وارد نمودیم بازهم بر علاوه که ثواب ندارد گناه هم دارد و ان 3 رکعت هم قبول نمیشود چون خلاف حکم الله عمل نمودیم.
با در نظر گرفتن همین مثال درهر امور و احکام دین میتوان مقایسه کرد که اگر کمی اضافه تر از حکم عمل کنیم به امید اینکه هنوز ثواب بیشتر دارد بلکه ثواب همه را از بین برده و همه عمل خود را به گناه تبدیل نموده ایم و همینطور اگر کمی سستی کنیم و بی توجه یی کنیم بازهم چون حکم الله را درست انجام نداده ایم و عمل نیمه و ناقص ما نمیتواند که مایه اجر و ثواب به ما شود.
به همین گونه ما در اکثر موارد حکم الله را یا به میل خود کمتر ساخته و از حالت اولی آن بیرون ساختیم و بازهم امید اجر و ثواب را هم داریم و یا به میل خود انقدر اضافه ها به ان افزوده ایم که از حالت اولی آن بیرون شده که بازهم به جز گناه هیچ ثواب نصیب ما نمیشود.
که یکی از این موارد افراط و تفریط علاوه نمودن و سهم دادن رسوم و عنعنات محیطی، قومی، فامیلی و عادات خویش را در پهلوی حکم الله متعال  و حتی بالاتر از حکم الله قرار دادن است
که چون در حالت اصلی حکم تغییر آمد نتیجه همان باعث بدبختی خودما میشود.در حالیکه اگر در دنیا کسی صلاحیت گرفتن دست انسان حیرت‌زده بین افراط و تفریط را داشته باشد و بتواند او را به صراط مستقیم و راه راست هدایت کند، قطعاً همین مسلمان خواهد بود؛ زیرا مسلمان تنها کسی است که کلیدهای حل تمام مشکلات را الله متعال در دست او گذاشته است، ولی با کمال تأسف و از بخت بد، آن کسی که چراغ را در دست دارد، خود در تاریکی و ظلمت به سر می‌برد و در آن تاریکی بر زمین افتاده است و بی‌هدف دست و پا می‌زند و به جای این که دیگر بنده گان خدا را راهنمایی و هدایت کند خودش دنباله‌رو هر گمراهی و تباهی است.
اين مطلب در بر گيرنده موضوعاتي است كه هر يك از مايان در بسياري از كار ها و امور زنده گي خود بار ها با آن مواجه شده و خود ما بار، بار آنرا انجام داده ايم و همه ما ميدانيم و قلب ما تصديق ميكند و به زبان اقرار ميكنيم كه اين كارها يك كار غلط است و نادرست و خلاف عقل، خلاف فهم و دانش، خلاف دين و خلاف تمام احكام اسلامي است
اما براي جلو گيري آن و يا اصلاح آن يا كم كردن و رد كردن آن هيچ گونه اقدام نميكنيم.
حتماً در ذهن ما سوال پيدا ميشود كه اين كدام عمل است كه خود ما به آن عمل ميكنيم و خود ما ميدانيم كه نادرست و خلاف عقايد اسلامي است ولي بازهم پايبند به عمل كردن آنها هستيم.
آري همينگونه است!
بعضي از آن كار ها را از روي بي خبري و نا فهمي ما از دين و احكام الهي انجام ميدهيم ولي اكثراً آنرا با وجود غلط دانستن آن از روي عقايد غلط خويش رسم و عنعنات قبيلوي و قومي خويش، از روي شرم زمانه و شرم قوم و يا سيالي و همچشمي انجام ميدهيم. و عملا نشان ميدهيم كه آزرده شدن و رنجيده خاطر شدن چند شخص، مهمتر از قهر شدن و نا رضائي شدن خداوند متعال و پيامبر گرامي حضرت محمد نزد ما است.
و یا رسم و رواج و عنعنات باطل و غلط قومي ما مهمتر و با ارزشتر از احكام خداوندي و سنت پيامبر گرامي در نزد ما است.
و آنقدر بخاطر آنها مهم جلوه ميدهيم كه اصلاً از خود نميپرسيم كه آيا اين كار هاي ما حكم خداوند متعال است كه اينقدر مهم و پايبند به اجراي آنها هستيم و آيا اين گفتار و كردار پيامبر گرامي است كه اينقدر براي عملي كردن ان كوشش ميكنيم كه حتي شايد نماز ما قضا شود چند حكم خداوند كه فرض است بالاي ما از ما قضا شود و به آن پايبندي و توجه نميكنيم ولي اين عنعنات غلط ما اين مراسم سنتي قومي ما و اين رواجهاي پوچ و بي بنياد ما نبايد قضا شود زيرا بسيار ننگ است بسيار شرم است و بسيار كار نادرست است اگر عنعنات ما درست عملي نشود باز چگونه به طرف قوم خود و بزرگان خود كه بسيار پايند اينگونه عنعنات غلط هستند چگونه چشم به چشم شويم اگر چه باعث قهر خداوند و حبيب اش تمام شود.
زيرا هر قدر كه به يك كار توجه شود آن كار اگر حكم خداوند و سنت پيامبر باشد هر روز مهمتر شده و اثرات نيك آن در جسم انسان در روح انسان در محيط و خانواده انسان و در اقتصاد انسان تاثير مثبت وارد ميكند ولي اگر آن كار خلاف حكم خداوند باشد و يا خلاف سنت پيامبر گرامي باشد كه آن حضرت نه آنرا انجام داده باشد و نه دستور داده باشد، هر قدر كه به آن عمل كنيم آن كار بيشتر شده و به افراط و به بيراه و به گمراهي منتهي ميشود و اثرات منفي آن در جسم انسان در روح انسان در محيط و جامعه و در اقتصاد انسان باقي ميماند و حتي باعث قهر و غضب خداوند متعال ميشود و در نتيجه نهاي خود ما با دست خود آتش دوزخ را با پول خود و با جان و مال خود خريده ايم.
دين اسلام ديني است كه در تمام امور و در تمام مسايل سهولت مياورد و مشكلات را در هر موضوعي كه باشد از سر راه مردم دور كرده و مردم را به زنده گي راحت و بدون كدام تشويش دعوت ميكند اين دين يك هديه بي نهايت گرانبها ي خداوندي است كه به حبيب خود و امت وي اعطا نموده است
دين اسلام كاملترين دين در تمام جهان است چنانچه  خداوند متعال مفرماید ترجمه: (امروز تکمیل کردم دین شما را و تمام ساختم بر شما نعمت خود را (عبارت از ایمان و اسلام ) و پسندیدم برای شما دین اسلام را).
 حضرت محمد در آخرين خطبه خويش ميگويد: كه (با تكميل شدن قرآن مجيد و با اعطا كردن دين اسلام وظيفه خويش را به پايان رسانيده ام تا زماني كه به كتاب خداوندي و احاديث من چنگ بزنيد هرگز گمرا نميشويد).
در اين حديث حضرت پيامبر صرف به دو چيز مهم و حياتي امر نموده اند كه تمام فلاح و رستگاري عالم بشريت تابه قيامت در دنيا و آخرت تنها چنگ زدن و آموختن و عملي كردن به قرآن عظيم شان كه كلام خداوند متعال است و سنت پيامبر ص كه گفتار و كردار آن حضرت  است اشاره نموده اند و بس.
آن حضرت در اين حديث به عنعنات قومها و يا رسوم زمان جاهليت و يا اعمال اقوام پيش اشاره ننموده بلكه از اولين روز بعثت خويش خلاف تمام مراسم و عنعنات غلط قبيله وي بوده و با تكميل شدن دين مبين اسلام كه كامل ترين دين است ديگر هيچ ضرورت به كدام عمل و يا فعل زمان جاهليت باقي نميماند چنانچه خداوند متعال ميفرمايد:
ترجمه (امروز تکمیل کردم دین شما را و تمام ساختم بر شما نعمت خود را (عبارت از ایمان و اسلام) و پسندیدم برای شما دین اسلام را) پس وقتي كه ما مسلمان هستيم و ايمان داريم كه دين اسلام كامترين دين است پس چرا به طور كامل و مكمل از دين اسلام پيروي نميكنيم بلكه گاه گاه در بعضي از امور دانسته و يا نادانسته ميخواهيم كه چند تربوز را در يك دست بگيريم. يعني ميخواهيم كه مسلمان كامل هم باشيم ولي هم از بعضي عنعنات سابقه و جديد خويش كه خلاف اسلام است و يا از زمان پيش از اسلام در قوم هاي ما رواج داشته پيروي كنيم كه در اين صورت نه از دنيا ميشوم و نه از آخرت زيرا خداوند متعال فرموده:
ترجمه: (اى كسانى كه ايمان آورديد! در آييد به اسلام، بطور کامل. و پيروى مكنيد گام‌هاى شيطان را، هرآیينه او شما را دشمن آشكار هست).
منظور از كامل يعني چي ؟
يعني اي مسلمانان وقتي كه اسلام را قبول كرديد و به خداوند و حبيب او  ايمان آورديد  پس بايد به تمام كار هاي غلط و عنعنات غلط قبلي خويش كه خود را با دست خود به هلاكت رسانيده بوديد پشت نموده و به همه آنها خط بطلان كشيده و تمام امور زنده گی خويش را مطابق به احكام الهي و به طريقه سنت پيامبر برابر بسازيد نه اينكه در ظاهر مسلمان باشيد ولي در عمل گاه گاه خلاف حکم اسلام به  عنعنات زمان جاهليت عمل نمايد.
اصحاب گرامي و تابعين و تبع تابعين و ديگر مردمان نيك و مومن كه از هيچ به همه جا رسيدن و از دل و جان اسلام را قبول كردند آنها واقعاً به فرموده خداوند:
ترجمه: (اى كسانى كه ايمان آورديد! در آييد به اسلام، همه يكجا و پيروى مكنيد گام‌هاى شيطان را، هرآیينه او شما را دشمن آشكار هست)
بطور درست و با يقين كامل به اسلام داخل شدند و به آن عمل نمودند آنگاه در هر قدم خويش و در هر كار از امور زنده گی خويش ميديدن كه در اين مورد حكم خداوند چيست تا همانطور عمل كنيم و يا طريقه سنت پيامبر در مورد چيست تا به آن طريق عمل كنيم نه اينكه از ميل و خواهش نفساني خويش و قومي خويش عملي كنند.
چنانچه ميگويند كه شخصي به يك صحابي يك خربوزه هديه آورد صحابي آنرا پذيرفت و در يك گوشه گذاشت ولي از آن استفاده نكرد چند  روز سپري شد آن شخص هر روز ميديد كه صحابي خربوزه را همانجا گذاشته و نخورده است بلاخره بعد از چند روز از صحابي پرسيد كه آيا خربوزه را خوش نداريد كه تا حال آنرا نخورده ايد؟ صحابي در جواب گفت: كه چرا من خربوزه را خوش دارم ولي من هرگز نديديم كه آن حضرت چگونه خربوزه را توته نموده اند و چگونه آنرا خورده اند تا من هم مانند آن حضرت با طريقه سنت او خربوزه را بخورم پس بناً تاكه طريقه سنت آن حضرت را در مورد خوردن خربوزه ندانم من هرگز خربوزه نخواهم خورد.
ببينيد كه دوستان خداوند و مسلمانان راستين كه به دين اسلام توجه داشتند كه هيچ عمل خويش را خلاف حكم خداوند و سنت پيامبر انجام نميدادند ولي در عصر كنوني كه مشكلات از هر جهت به سوي مسلمانان حمله ور شده است و مسلمانان روز به روز ناتوان شده ميروند در پهلوي هزار ها هزار دليل يكي هم بي علمي و بي دانشي آنها و پيروي كردن به بعضي از عنعنات قومي و ترجيع دادن آن عنعنات نسبت به حكم الله و سنت پيامبر است.
ملت افغانستان از اوايل دوران ظهور اسلام به اين دين پاك رو آورده و به خاطر حاكميت همين دين پاك ميليونها شهيد داده و باز هم حاضر به شهادت هستند.
اما گاه گاه بعضي از مشكلات كه در زنده گی خانواده محيط و جامعه ما به وجود ميايد از نادار شدن و قرضدار شدن گرفته تابه قتل و كشتار خاتمه ميابد همه و همه از جهل ما و بي خبر بودن ما از دين اسلام و از بيسوادي خود ما و پيروي از عنعنات خرافي قديمي و قومي ما بجاي پيروي درست از دين اسلام سر چشمه ميگيرد كه از جمله صرف چند نمونه آنها را ياد آور ميشويم.
گرفتن جبري بيوه برادر خود را:
در دين اسلام در اين مورد خداوند متعال حكم نموده است كه:  
ترجمه: و كساني كه بميرند از شما و بگذارند زنان را، بايد كه انتظار كنند اين زنان، خويشتن را چهار ماه و ده روز؛ پس چون رسيدند به ميعاد خويش، پس گناه نيست بر شما در آنچه كردند در حقّ خويشتن به وجه پسنديده (يعنى نكاح به طور شرعی)، و خدا به آنچه ميكنيد آگاه‏ است.
یعنی حكم شده است وقتي كه يك زن بيوه ميشود شوهرش وفات ميكند او بايد مدت  4 ماه و 10 روز در خانه شوهر خود بايد باشد. و يا هر جاي كه عده خود را سپري ميكند ميتواند.
ولي در اين مدت 4 ماه و 10روز حق ازدواج را ندارد  بعد از مكمل شدن 4 ماه و10 روز آزاد است  و ميتواند كه به طریقه شرعی و اسلامی  ازدواج نمايد حتي پدر و مادرش بالايش حق ندارد که مانع ازدواج اش شود اگر او بخواهد که ازدواج کند اين قانون اسلام و حكم خداوند متعال است و طريقه سنت پيامبر گرامي نيز چنين است اما بعضي از مردمان با تمام ايمان و تقوا كه دارند و با تمام مقام و عزت كه در منطقه و ساحه بود و باش خود دارند و با بوجود كه از دين مبين اسلام مكمل آگاه هستند ولي وقتي كه به اين مشكل رو به رو ميشود حكم خداوند منان و حكم پيامبر بزرگوار را ناديده گرفته، آنگاه غيرت زمان جاهليت اش به جوش مي آيد و با زبان نه، بلكه با زبان عمل خويش علان ميكند و نشان ميدهد كه من اين آيت و اين حكم خداوند را و سنت پيامبر را قبول ندارم اين زن غيرت من است اگر از دين و از اسلام خارج شوم باز هم نميگزارم كه اين بيوه برادرم از خانه ما بيرون شود يا بايد با من و يا با يكي از برادران غيرتي من ازدواج كند ديگر كدام راه نيست  اینجا است که حکم خداوند مطابقت میکند که میفرماید:
ترجمه: آيا ايمان مى‏آريد به پاره [ای] از كتاب و كافر مى‏شويد به پاره [ای]؟! پس چيست جزاى آن كه چنين كند از شما، مگر خوارى در زنده گانى دنيا و روز قيامت گردانيده شوند به سوى سخت‏ترين عذاب، و نيست خدا بى‌خبر از آنچه میكنيد.
كه نمونه هاي از اين داستان را بارها شنيده ايم و حتي به چشم ديده ايم.
پس آيا بعضي از عنعنات ما بالا تر از دين ما نيست ؟
مثال ديگر گرفتن شير بها و يا طويانه هاي بي نهايت زياداست.
در هر محيط و جامعه كه ازدواج گران و مشكل شود زنا و بي حيائي ارزان و آسان ميشود. اين را همه ما ميدانيم و ميفهميم و اثرات و نمونه هاي آنرا در محيط فعلي خويش به چشم ميبينيم ولي وقتي كه محفل عروسي از خودما باشد همه را فراموش كرده و تا ميتوانيم مصارف بي مورد را انجام ميدهيم.
(در زمان حضرت محمد و در زمان صحابي آسان ترين و ساده ترين عمل ازدواج كردن بود و مشكل ترين و سخت ترين عمل زنا بود كه هيچ كس جرعت زنا كردن را نداشت و ازدواج را با مصرف بسيار اندك با  حق مهر خيلي ارزان و اسلامي  و با صميمت و دوستي واقعي كه يكي از نمونه هاي آن ازدواج دختر خود حضرت محمد بي بي فاطمه با حضرت علي  است.
ویا زمانی که همسر بی بی حفصه دختر حضرت عمر شهید شد حضرت عمر خودش به حضرت عثمان پیشنهاد نمود که اگر خواسته باشی دخترم را به عقد تو در میاورم و بعد از چند روز چون جواب نگرفت نزد حضرت ابوبکر صدیق رفت و پیشنهاد نمود که اگر خواسته باشد دخترام را به عقد ات در بیاورم او هم جواب نداد زیرا آن حضرات شنیده بودند که حضرت محمد در مورد بی بی حفصه تصمیمی دارند تا اینکه حضرت محمد بی بی حفصه را از حضرت عمر خواستگار شد و به عقد خویش در اورد.
این است یکی از نمونه های ازدواج نمودن در دین اسلام و به طریقه سنت که هدف شان تنها رضایتمندی الله و بجا نمودن سنت و پاک نگهداشتن خویش از زنا بود ولی بیاید رواج های عصر کنونی را با آن زمان به مقایسه بنشنیم حالا عصر کنونی میبینیم که جوانان ما سن شان از 20 به 25-30-تا به 40 میرسد ولی توان ازدواج را ندارند، زیرا پسران و دختران آماده ازدواج هستند و از نگاه دین مبین اسلام هیچ مشکل وجود ندارد دختر هم جوان است و پسر هم باید با یک عقد نکاح شرعی و اسلامی و با حق مهر بسیار کم باید باهم ازدواج نموده و از آغاز جوانی باهم زنده گی کنند و دوران جوانی را باهم یکجا در محبت و صمیمیت اسلامی بگذرانند و اطفال نیک صالح و دیندار به جامعه تقدیم نمایند اما رواج های غلط و عنعنات قومی ما مانع عروسی شان میشود زیرا پول هنگفت دوران نامزدی و پول هنگفت شیر بها و طویانه را ندارد بناً پسر جوان باید سالها به دیگر ممالک رفته و تمام جوانی خود را صرف کار های شاقه و طاقت فرسا نماید تا پول طویانه و پول عروسی های غیر اسلامی را پیداکنند وقتی که همه شرایط را برای عروسی کردن مهیا میسازد انگاه سن شان به پیری نزدیک شده است و زمان جوانی شان نشاط شان گذشته است همه این جفا ها بر این نسل جوان کنونی ما از خاطر رسم و عنعنات غلط ما است که خود ما در دین و در اسلام داخل نموده ایم چون شیر بها و طویانه و غیره و به عمل کردن آنها خیلی اساس  هستیم و حتی در بعضی از مناطق اگر کسی از دخترش طویانه نگیرد و دختر خویش را بدون گرفتن طویانه به شوهر بدهد همه قوم با او مخالف شده و او را مرد بی غیرت مینامند.
ایا همین است برداشت ما از دین مبین اسلام.
 ولي بيايد محفل عروسي درست اسلامي را با محفل عروسي فعلي ما به مقايسه بنشينيم.
از زمان آغاز نامزدي كه خلاف حكم اسلام است تا به اخير محفل عروسي در زمان نامزدي در كدام قسمت از دين و سنت در مورد عيدي براتي و نوروزي بردن ذكر است اگر است در كجا اگر نيست پس چرا ما بالاتر از فرض به آن عمل ميكنيم. ما ميخواهيم مسلمان هم باشيم و هم عادات و عنعنات غلط زمان جاهليت زمان بوداهي زمان زردشتي و زمان هندوي را كه همه خلاف احكام خداوندي است و خلاف اسلام و بر ضرر مسلمانان است به ان پايبندي و عمل كنيم. چرا بايد در روز نوروز كه در اسلام هيچ حكم شرعي ندارد و حتي تجليل كردن از آن روز حرام است بايد جشن گرفته شود و هفت ميوه و سبزي آماده شود و نامزدان براي فاميل نامزدش كم از كم مبلغ هنگفتي را به نام اين و آن و يا لباس نو ماهي و جلبي بخرد و به خانه انها بفرستد، اين مطالب را براي لبخند زدن و يا خنديدن شما ياد آور نميشوم كه صرف بخنيديد و بگويد راستي هم چي مطالب ناچيز را یاد آورد شده و بعد فراموش اش كنيد. بلكه اين يكي از بدبختي هاي محيطي ما است و يكي از سر آغاز تباهي دوخانواده است و شروع يكي از بدعت ها است كه ختم آن انسان را از اسلام و از زنده گی راحت و از پيشرفت و ترقي بيرون كرده و قرضداري و تباهي را بار مي آورد.
پس لطفا با اين مثالها پيش پا افتاده به نظر كم نبينيد بلكه مفهوم حديث شريف است كه  هر عملي كه در اسلام نبوده تازه آورده شود و يا اضافه شود بدعت است. وهر بدعت باعث مرگ يك سنت ميشود.
پس اي برادر مسلمان همان ماهي و جلبي ناچيز كه صرف يك روز خواهي خورد در عوض  به طرف مقابل  ضربه اقصادي وارد نموده و پول هنگفتي از او را در راه بدعت و راه غلط به مصرف رسانيده اي و یا براتي و يا عيدي همه اينها خلاف اسلام است و رسوم جاهليت است كه ما مسلمانان ميخواهم هم مسلمان كامل باشيم و هم كار هاي جاهليت را به طور مكمل انجام بدهيم.
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست ؟
در محفل عروسي بدبختانه آنقدر  بدعت و كار ناروا و  اعمال زشت و كفر آميز رواج داده ايم كه صرف در مورد محفل عروسي و بدعت هاي آن ميتوان كتاب جداگانه نوشت اما با تاسف كجا است چشم بينا و گوش شنوا و عقل سليم.
آيا در اسلام نشستن زنان با مردان نامحرم جايز است كه در محفل عروسي همه با هم یکجا ميشوند و با افتخار ميگويند كه محفل (میكس) است
آيا اواز خوان محرم تمام زنان است كه چند مرد موزيك بنوازند و يك مرد آواز بخواند و دختران و زنان با لباس هاي نيمه برهنه در مقابل شان برقصند چون محفل ميكس است و با اين عمل گويا كه ما روشن فكر هستيم  آيا فلم بردار محرم است كه در ميان زنان داخل شده و فلم برداري كند؟ در حالي كه همه اين اعمال خلاف  دين  اسلام و احکام خداوندي است ولي چون رسم و رواج و عنعنات ما است بايد عملي شود يعني در عمل نشان ميدهيم كه عنعنات ما بالاتر از دين ما است. قرآن دو شكل دارد.
شكل ظاهري كه ساخته بشر است كه از كاغذ و رنگ و غيره ساخته شده كه براي زينت آن روز به روز كوشش شده ميرود.
و شكل دوم آن شكل معنوي آن است كه همانا كلام خداوند است كه آن حكم خداوند ميباشد كه هيچ گاه تغير پذير نيست و هر بار كه آنرا بخوانيم گويا كه خداوند متعال با ما در صحبت باشد.
ولي با تاسف كه ما به شكل ظاهري قرآن خيلي توجه داريم آنرا با كاغذ هاي بسيار گرانبها چاپ ميكنيم با رنگ هاي بسيار زيبا و با صحافي بسيار خوب با پوش ضخيم و بادوام ميسازيم آنرا در چند پوش از تكه هاي خوب ميپوشانيم كه همه اينها به شكل ظاهر قران ارتباط دارد و ما به شكل ظاهر قرآن احترام بسيار زياد داريم ولي در مورد شكل باطن قرآن كه همانا عمل كردن به كلام خداوندي است توجه كمتر داريم و به خلاف حكم قرآن بيشتر عمل ميكنيم
ظاهر قرآن را در رفك هاي بالا با احترام زياد ميگذاريم ولي باطن قرآن را در جاهاي بسيار پاين و بسيار خراب ميگذاريم كه يكي از نمونه هاي ان در محفل عروسي غير اسلامي ميتوان ديد كه در محفل عروسي زن و مرد با لباس هاي نيمه برهنه باهم ميرقصند و همه اعمال مكمل خلاف حكم قرآن است ولي وقتي كه عروس ميايد با وجود كه لباس بسيار برهنه بر تن دارد حجاب وجود ندارد و همه مردان نامحرم به او نگاه ميكنند ولي يك جلد قرآن را در بالاي سر او گرفته ايم آیا این احترام به قرآن است یا بی احترامی به قرآن در همان قرآن که بالای سر عروس نیمه برهنه گرفته ایم حکم میکند: 
ترجمه: (بگو به مردان مسلمانان كه: فرو اندازند چشم های خود را و نگاه دارند شرمگاه‌های خود را، اين پاكيزه‏تر است ايشان را. هرآیينه خدا خبردار است به آنچه ميكنند. ﴿30﴾ و بگو زنان مسلمانان را كه:فرو اندازند چشم های خود را و نگاه دارند شرمگاه های خود را و آشكارا نكند آرائش خود را، الاّ آنچه ظاهر است از آن و بايد كه فرو اندازند چادر های ایشانرا بر گريبان‌هاى خود و ننمايند آرايش خود رامگر به شوهران خويش يا پدران خويش يا پدران شوهران خويش يا پسران خويش يا پسران شوهران خويش يا برادران خويش يا پسران برادران خويش يا پسران خواهران خويش يا زنان خويش يا آنچه مالك ان است دستِ های ايشان (يعنى غلامان) يا طفلان كه صاحب شهوت نباشند از مردان يا طفلان كه هنوز مطلع نشده‏اند بر شرمگاه های زنان. و نزنند پاهای خويش راتا دانسته شود آنچه پنهان ‌كردند از آرایش خويش. و رجوع كنيد به سوى خدا همه يكجا اى مسلمانان تاكه رستگار شويد. 
یعنی خداوند متعال در همین قران حکم کرده که زن باید با حجاب باشد ولی ما عروس را نیمه برهنه نموده ایم و انگاه قرآن را بالای سرش میگیریم. یعنی چه ؟
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست ؟
در تمام محفل عروسي سر تا پا حرام بدعت و نارواست صرف در قسمت عقد نكاح در ان وقت هم همه جوانان مسلمان ما غرق در رقص و پايكوبي هستند چند ريش سفيد از ميان آنها بر خواسته و در يك اطاق جمع ميشوند تا در حظور ملا امام شاهد عقد نكاح باشند كه آنهم با حق مهر هاي بسيار گزاف و پول هنگفت حق مهر را وکیل عروس چنان قیمت گزاف تعین میکند که غیر قابل تصور. گویا با اینکار قدر و قیمت عروس را بلند برده است. و بعد از یک ساعت دعوا و گفت وگو ها که حتی به جنگ لفظی هم می انجامد تا ا ینکه وکیل صاحب کمی قیمت را پاین می آورد و در اخیر این همه دعوا ها میگویند که ( برو برادر کی داد ؟ کی گرفت  یک گپ و یک رواج است.) یعنی حق مهر که امر حتمی است انرا یک رواج و یک کار بسیار بی ارزش جلوه میدهیم و بعد از یک ساعت دعوا بالا خره با گفتن اینکه کی داد ؟ کی گرفت مراسم نکاح را خاتمه میبخشیم  ویا با  شرط هاي غير شرعي ختم ميشود و به ملا امام كه حكم شرعي را انجام داده و عقد نكاح را انجام داده به بسيار مشكل و با نارضايتي يك پول نا چيز خواهند داد ولي در همان محفل به آواز خوان پول بي نهايت زياد داده ميشود كه بيايد و محفل گناه و بي حيایي را گرم بسازد ولي به يك عالم دين هيچ ارزشي قايل نيستيم.
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست؟
در حالي كه زنده گی در پرتو دین اسلام چنان پاک و روشن است كه شب آن از روز روشنتر است.
و در دين  اسلام آنقدرحلال براي ما  زياد است كه هيچ گاه كمبودي احساس نميكنيم و ضرورت به هيچ حرامي پيدا نميشود.
بشرطي كه ما به شكل درست و كامل در دين اسلام داخل شويم. هر شخصي كه ايمان مياورد و مسلمان ميشود بعد از مسلمان شدن هيچ ازادي بي قيد و شرط از خود ندارد بلكه هر ثانيه از زنده گی خود را بايد مطابق به حكم الله و به طريقه سنت پيامبر بايد به پيش ببرد از خواب برخواستن به طريقه درست و به شيوه سنت غذا خوردن لباس پوشيدن حرف زدن كار كردن خواب كردن همه و همه بايد به طريقه كه خداوند حكم نموده و به طريقه سنت حبيب اش  باید انجام داده شود.در هر حكم الله كه حلال گفته هزار ها هزار حكمت نهفته است و يا اگر حرام گفته هزار ها هزار حكمت نهفته است.
پس بايد هر حكم آنرا مو به مو بر خويش بر فاميل و در جامعه خويش عملي نمايم و در هيچ موردي به خواهشات نفساني خويش توجه ننموده و به آن عمل نكنيم و خود را اسير خواهشات نفساني خويش نسازيم و در هر كار بايد ببينيم كه حكم خداوند و سنت پيامبر چي است كه بدون شك آن كار به خير و فلاح و رستگاري و كاميابي دنيا و آخرت ما تمام ميشود ولي اگر در بعضي امور حكم الله و سنت پيامبر را كنار گذاشته و عقل ناقص خويش، نظريه و يا خواهش خويش را در آن داخل نموده و آنرا عملي نمايم پس به يقين كه آن كار باعث هلاكت بربادي و رسواي و ناكامي خود، فاميل، جامعه ما و باعث ناكامي ما در دنيا و آخرت ميشود.
يا ما كه مسلمان هستيم و ميدانيم كه تجارت ما و دوكانداري ما خير و بركت همه از جانب خداوند است. ولي در اكثر دوكانها ميبينيم كه صاحب دوكان مسلمان است نماز ميخواند با تقوا هستند ولي در بالاي سر دوكان اش يك نعل اسپ را نسب كرده گويا كه اين نعل كثيف يك حيوان در دوكان اش خير و بركت مي آورد، نظر بد را دفع ميكند و مشتري را اين نعل حيوان به دوكان مي آورد و فروشات دوكانش زيادتر ميشود.با این گونه عقاید که ما باشیم از زمان جاهلیت قبل از اسلام هم پاینتر محسوب خواهیم شد زیرا آنها بت ها را میپرستیدن ولی ما به یک نعل پای یک حیوان عقیده راسخ داریم.
آيا بعضي از عنعنات ما بالا تر از دين ما نيست ؟
و يا اگر كمي در فروشات شان كمي پيدا شود بسيار زود نزد جادوگران که اکثراً به نام های مقدس و نام های محترم چون (به اصطلاح فلان آغا صاحب،  فلان ملا صاحب )و حتي  فلان هندو مشهور است میرویم  نزد یک هندو تعويذ نويس كه همه شان براي گمراهي مردم كمر بسته اند ميرویم  و به او رجوع ميكنیم  كه يك تعويذ بدهد كه كارم بهتر شود آيا جاهليت و ناداني ما  از اين بيشتر ميشود كه يک مسلمان بخاطر آينده نا معلوم خويش كه خودش مسلمان است و مسلمان كسي را گويند كه در هر نماز در هر رکت از نماز خویش سوره فاتحه را میخوانیم و با زبان اقرار میکنیم که (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) خداوندا! خاص ترا میپرستیم و خاص از تو مدد میخواهیم و در عوض که در هر  امور به خداوند رجوع كند و تنها و تنها خداوند را پرستيش كند و تنها و تنها از او كمك و مدت بخواهد و ايمان داشته باشد كه غيب را به غير از خداوند ديگر هيچ كسي نميداند حتي پيامبران خداوند نميدانند ولي همين مسلمان ميرود نزد يك هندو كافر كه از خداوند منكر است زانو زده و با تضروع و با دادن پول هنگفت از او ميخواهد كه برايش يك تعويذ بدهد كه آينده اش به ميل خودش درست شود و يا در مورد آينده دور و نزديك اش برايش پيش گوي كند. و اگر آن كار اش با سحر و جادو آن جادوگر به ميل او انجام نشودجادوگر و يا افراد شيطان صفت هستند كه ميگويند كه از دل يقين نكردي به اين خاطر كارات درست نشد بايد از صدق دل و ايمان كامل  يقين كنيد كه از همين جادوگر ميشود و بس كه آنوقت است كه نادانسته كاملا از دين اسلام خارج شده كافر ميشوي. در حالي كه مفهوم حديث شريف است كه اگر كسي حتي براي استهزا و يا تمسخر نزديك جادوگر (به اصطلاح  آغا صاحب. فال بين تعويذ نويس) ميرود كه برايش روي طالح اش را باز كند  ايمانش از سرش ميرود و بايد عاجل كليمه بخواند  و توبه كند چه رسد كه با صدق دل و يقين نزد يك هندو جادوگر زانو بزند و با صدق دل به او يقين كند آيا مسلمان گفته ميشود  در حالي كه دين مبين اسلام سحر و جادو را كاملا حرام گردانيده ولي باز هم ما عنعنات زمان جاهليت را نسبت به حكم الله سنت حبيب اش بيشتر ارزش ميدهيم و به ان عمل ميكنيم. 
آيا بعضي از عنعنات ما بالا تر از دين ما نيست ؟
مثال ديگر:
در دين مبين اسلام طريقه سنت پيامبر چنين است كه اگر در خانه كسي طفل پيدا شود در صورت امكان براي پسر دوگوسفند ذبح كند به نام عقيقه  و براي دختر يك گوسفند عقيقه كند كه تعداد بسيار كمي از مسلمانان ما به آن عمل ميكنند ولي ما كه به ظاهر مسلمان هستيم چي ميكنيم.
اگر طفل نوزاد ما دختر باشد خوش نميشويم و اگر اين چندمين دختر باشد كه خداوند به ما عنايت فرموده با ديدن آن قهر ميشویم با همسر خود زشت رفتار ميكنيم كه چرا دختر به دنيا آورده گويا در دست او بوده همرايش صحبت نميكنيم حتي به خوراك و پوشاك، صحت، دارو و درمان آنها توجه نميكنيم و حتي قهر نموده و همسر خود را همراي آن دخترك معصوم كه رحمت خداوندي است به خانه خود راه نداده و آنها را به خانه پدرش ميفرستيم درست مانند عنعنات زمان جاهليت.
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست؟
اگر خداوند به ما طفل پسر عنايت فرمايد چطور شكرانگي آنرا به صفت يك مسلمان ومومن ادا ميكنيم. آيا عقيقه ميكنيم ؟ نه. آيا سر به سجده ميگذاريم و شكر ميگويم؟ نه آيا دوركت نماز شكرانه خوانده و از خداوند سپاس گذاري ميكنيم؟ نه آيا.....؟  نه. بلكه به خود ميباليم كه از من پسر تولد شده اين كار خودم است در عوض اول برای او اسم نا آشنا و غير اسلامي و بي معني و بي بركت را برايش انتخاب ميكنيم كه نه در فرهنگ اسلامي است و نه در فرهنگ وطن ما بلكه تقليد از كافران ميكنيم و نام يك كافر را بالاي پسر خود ميگذاريم و بعدا در روز ششم به نام شب شش تمام دوستان و بخصوص رقيبان خود و همسسر خود را با كارت هاي دعوت بسيار گرانبها به يك تالار دعوت نموده و به اندازه يك عروسي مصرف مينمايم و مادر طفل كه در حالت بسيار خراب و با درد و مشكلات زايمان است اما بخاطرديگران در روز ششم زايمانش لباس هاي نيمه برهنه را به تن كرده با آرايش هاي بسيار زشت و لباس هاي تنگ تر از پوست بدن از سر شب تا به نيمه هاي شب در مقابل آواز خوان نا محرم، تصویر بردار نا محرم و ديگر مردان و زنان نا محرم ميرقصد و ميخنند و بدن نيمه عريان خويش را به نمايش ميگذارد درست همانند عنعنات زمان جاهليت.
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست؟
آيا باز هم از خداوند انتظار مهرباني داشته باشيم با اين اعمال زشت خويش آيا هنوز كه خداوند مارا عذاب نكرده و در زمين فرو نبرده از مهرباني او نيست؟ آيا هنوز كه ما را روزي ميدهد نفس ميدهد و زنده گی ميدهد هنوز هم از مهربانيش نيست؟
يك نكته را بايد ياد آور شد كه اكثر كارهاي كفر آميز و خلاف حكم خداوند و خلاف سنت پيامبر را به زبان نميگويم كه من خلاف حكم خداوند و سنت پيامبر هستم و به آن توجه ندارم و باور ندارم بلكه به زبان عمل ظاهراً و آشكارا اعلان ميكنيم.
ما ميخواهيم كه مسلمان هم باشيم و هم از عنعنات غير اسلامي و كفر ي نيز تقليد كنيم و اگر كسي به ما بگويد كه برادر عزيز اين عمل تو خلاف اسلام است. انگاه غيرت ما به جوش ميايد و يا اورا خواهيم كشت يا خود را. چون بي غيرت هم نيستيم كه كسي برما و بر مسلمان بودن ما انتقاد كند و ما آرام بنشينيم. زيرا به نظر خودما صرف ما مسلمان كامل هستيم و بس، با همين اعمال ما و با همين شكل ظاهر ما كه کاملا مطابق به غربي ها و كافرها است
بعضی برادران وطن مسلمان ما كه نسل جوان دين و آينده بدوش آنها است دیده میشود ریش خود را مكمل تراشيده است و يا ريش خويش را به شكل هاي در آورده كه اصلا با عقل و با منطق برابر نيست يعني چه؟ ولي نميداند كه با يك عمل كوچك خود چي ضرر جبران نا پذير به بدنه دين خويش وارد نموده است زيرا اگر يك سنت پيامبر را بجا كرده نميتواني خوب ميتواني ريش خود را بتراشي اما اينكه ريش ات را به شكل هاي عجيب و غريب و خيلي زشت درمي آوري بايد بداني كه به زبان ظاهر خود به پيامبر خود توهين و اهانت ميكنيد كه به خداوند پناه ميجويم از اين عمل شان.
بازهم وقتي به مسجد ميايند كه نماز بخوانند با يك بلوز خيلي چسپ و كوتاه و با تصوير هاي گوناگون و با پطلون خيلي چسپ كوتاه و با علايم گوناگون كه هيچ به يك مسلمان جايز نيست كه اين چنين لباس را به تن كند زيرا وقتي به ركوع و يا سجده ميرود يا در حالت نشستن ستر عورت آنها اشكار ميشود ستر عورت يك مرد كه از زير ناف تابه زير عينك زانو است اشكار شدن آن گناه كبيره و شكننده نماز است واضع تر بگويم كه از كمر اش پاينتر حتي نيم از شرم گاه اش آشكار ميشود و خودش هم ميداند، اما كجا غيرت و ابرو كه احساس شرم كند خودش ميداند نيمي از شرم گاه اش آشكار شده ولي به آن افتخار ميكند كه لباس جديدي غربي را به تن نموده و مسلمان هم است و نماز هم ميخواند. حتي در بعضي از مساجد ديده ام كه مانند سلماني خانه در ديوار مسجد چند دانه چپن و يا پيراهن دراز را در طاق گذاشته اند تا اگر همچنين شخصي كه با پطلون كوتاه ميايد و نماز ميخواند بايد اول ان چپن را بپوشد تا هم ستر عورت خودش حفظ باشد و هم نماز ديگر نماز گذاران را خراب نكند. بيبنيد كه تفاوت راه زه كجا تا به كجا ست.
آيا بعضي از عنعنات ما بالاتر از دين ما نيست؟
و یا در مورد برادر خوانده گی:
در زمان قبل از اسلام در میان مردم این رواج بود که شخصی را به پسر خوانده گی و یا برادر خوانده گی میگرفتند و همه او را بنام پسر همان شخص یاد میکردند و حتی از او میراث هم میبرد و حضرت محمد نیز ( ذید بن حارث ) را پسر خوانده خویش گرفته بود و همه او را ( ذید  بن محمد ) یاد میکردند ولی بعد از نازل شدن این ایت:
(نساخته است پسر خواندگان شما را پسران شما، اين سخن شما است  به دهان خويش و خدا مي‌گويد سخن راست  را و او رهنمائی ميكند بر راه راست)
نسبت كنيد ایشان را به پدران ايشان، اين راست‏تر است نزد خدا پس اگر ندانيد پدران ايشان را، پس برادران شمایند در دين و آزاد كردگان شمایند(دوستان شما اند) 
حضرت محمد فرمودند: که در دین اسلام پسر خوانده گی و برادر خوانده گی و خواهر خوانده گی اجازه نیست و خداوند متعال بخاطر که همین عنعنات نادرست و غلط را کاملا از بین ببرد به آنحضرت هدایت فرمودند که با زن طلاق شده پسر خوانده اش ازدواج کند تا این رسم کاملا از بین برود.
صرف با گفتن اینکه این برادر خوانده من است هرگز محرم او و خانه او نمیشود اگر چی انسان نیک و پاک و خیر اندیش باشد ولی اگر مسلمان هستیم باید حکم خداوند متعال را قبول کنیم و از همچنین برادرخوانده گی ها و خواهر خوانده گی های غیر شرعیی و خلاف اسلام  صرف نظر کنیم ولی بیبینیم که عمل کرد ما در مقابل این حکم الله چیست.
بار ها میبینم که در خانه پدر نیست شوهر نیست ولی یک مرد جوان همرای خواهر ما و یا همسر ما نشسته است و میگویند و میخندند اگر پرسیده شود که این جوان کیست میگوید که این در زمان طفلیت با هم برادر واری بودیم و برادر خوانده من است و اگر گفته شود که خواهر عزیز همین جوان برادر تو شده نمیتواند و برایت کاملا نامحرم است میگوید که چرا ما کدام کار غلط نکردیم این بارها به ما کمک کرده از سر و مال خود بخاطر ما گذشته است هر حکم خداوند را که انسان نادیده بگیرد حتما در انتظار عواقب بسیار سخت ان باشد که خداوند نه همزمان بلکه بعد از مدتی کوتاه و یا بعد از مدت زمانی طولانی اکثرا در همین دنیا نشانه از رسوایی و خواری اورا آشکار میسازد و نتیجه بی اهمیت شمردن حکم الله را میبیند و آخرت یک امر حتمی است.
 چنانچه خود ما بار ها دیده ایم که در فامیل ها که خلاف حکم خداوند پسر بچه را به پسر خوانده گی گرفته اند بدون اینکه کودکی را که زیر سن 2 ساله باشد  به او شیر داده و او پسر درست و برابر حکم دین شود و او پسر رضای آنها شود.
زیرا در شیر دادن به یک طفل خداوند حکمت های زیادی گذاشته و اگر زنی به طفل دیگر شیر خود را میدهد او پسر و یا دختر رضائی زن میشود و او زن مادر طفل شده و خود زن شوهر او پسران و دختران اصلی زن خواهر زن و خواهر زاده برادر و برادر زاده های زن همه به طفل برای همیشه حرام میشود و نکاح با انها نمیشود و در این مورد خداوند متعال در قران کریم در سوره نسا ایت 23 میفرماید خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادران تان، دختران تان، خواهران تان، عمه های تان، خاله هایتان، برادر زاده گان، خواهر زاده گانتان، مادرانی که به شما شیر داده اند. خواهران رضاعی تان. مادران همسران تان. دختران همسرانتان از مردان دیگر که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته و با مادرانشان همبستر شده اید. ولی اگر با مادرانشان همبستر نشده باشید. گناهی بر شما نیست. همسران پسران خود. این که دو خواهر را باهم جمع آورید مگر انچه در گذشته بود. بیگمان خداوند بسی آمرزنده است و مهربان. 
از ام المومنین عایشه (رضی الله عنها) روایت شده است که گفت. عموی رضاعی ام آمد اجازه خواست که وارد خانه شود به وی اجازه ندادم تا اینکه از پیامبر سوال نمایم. پیامبر آمد و من از وی پرسیدم فرمود: (او عمویت میباشد وی را اجازه دهید). عایشه(رضی الله عنها)  میگوید: گفتم ای رسول خدا همانا زن مرا شیر داده است  و مرد مرا شیر نداده است پیامبر فرمود: او عمویت میباشد باید وارد شود. عایشه(رضی الله عنها)  میگوید همانا این جریان بعد از نزول حجاب بود. و عایشه(رضی الله عنها)  گفت: هر آنچه از طریق نسب حرام شده است از طریق رضاعی نیز حرام میباشد. 
روایت فوق بیانگر این امر هستند که رضاع با شروط معروف آن بچهء شیر خوار را پسر شیرده نموده و او را نیز برادر شریک شیری وی مینماید و خویشاوندی رضاعی ثابت و قابل انتقال است در پرتو یافته های جدید که علم ژنتیک – که تازه ترین یافته های پزشکی میباشد – ذکر کرده است تاکید میورزد که رضاعت برخی ژنها را از شیرده به شیرخوار انتقال میدهد.
و این خویشاوندی که پیامبر در سنت آن را همچون نزدیکی و قرابت نسبی و قرآن نیز چنین قرار داده است به سبب انتقال ژنها از شیر مادر ( شیرده ) به شیرخوار می باشد این ژن ها سلول های شیر خوار را شکافته و با ان مخلوط شده و به وارثان وی نیز انتقال می یابند.
پزشکان میگویند: شیر بیش از یک نوع سلول را در بر میگیرد. و دستگاه ژنتیکی شیر خوار ژن های نا آشنا را انتقال داده و چون خودنارس میباشد آنها را می پذیرد.
هرگاه زنی کودکی را شیر دهد ژن های موجود در شیر او سلول های جنین را شکافته و در ان جای می گیرند و به دستگاه ژنتیکی وی می رسند لذا پیامبر فرموده است: (یحرم من الرضاعه ما یحرم من الولاده ) 
پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی گوید سخنان وی وحی است که به وی به صورت تشریعی الهام میگردد پس هر آنچه که در قرآن و سنت صحیح میباشد دارای اصل و پایه ای علمی است و دانشمندان کنونی ژنتیک کشف نموده اندکه شیر تشکیل یافته از مجموعه ای سلول ها بافت های جنین را به طرف ژن های اصلی شکافته و در آن فرو میروند و دستگاه ژنتیکی جنین هر چیز غریبی را تا جزئی از خود شود می پزیرد.

پس بناءً حکم خداوند ی و سنت پیامبر طفلی شیرخوار که به او شیر داده شود او میتواند که برادر رضاعی یک فامیل شود و برایش هیچ گناه نیست که با آن فامیل رفت و آمد شرعی داشته باشد. 
بکله اکثراً طفل بزرگ را  و یا حتی مرد بزرگ را گرفته اند و صرف به نام پسر گفتن همه خانواده خویش را برایش محرم قرار داده و بدون قید و شرط برایش محرم قرار داده و بدون قید و شرط برایش اجازه دخول و خروج و بودن در بین نا محرم ها را برایش داده اند و بلاخره یعنی آن چیز را که خداوند منع فرموده اند، مابر خلاف آن عمل میکنیم و میگویم که نه این پسر را که من تربیه نموده ام استثنا از حکم الله است این یکی که تربیه شده دست من است بالاتر از حکم خداوند است و حکم خداوندی این پسر را در بر نمیگیرد.
و بعد از مدتی چنان محبت در میان او و دختران ما در میان او و همسر ما و خواهران ما پیدا میشود که از برادر و شوهر و پدر اصلی ما هم مهربانتر و هم نیکو تر و هم غم اندیشتر و غمخوار تر و دوستداشتنی تر میشود. زیرا این کار شیطان است که حرام را چنان زیبا و پاک جلوه میدهد که هزار حلال را فدای یک حرام میکنیم. ولی در نهایت بارها دیده ایم که همان پسر خوانده های به جان برابر شان یا با همسر او و یا با دختر اش و یا با خواهرش ارتباط نامشرع پیدا نموده است و آنگاه یا خواهر و یا دختر خویش را با سر افگنده گی به عقد او در آورده اند و یا موضوع به قتل و کشتن و و دشمنی های دوام دار ختم شده است.
در حالی که دین مبین اسلام تخم هر فتنه و فساد را در نطفه میخواهد که ازبین ببرد و میفرماید: که گرفتن پسر خوانده گی حرام است وقتی که ما حرام را از روی عنعنات قومی و عنعنات غلط خویش حلال میسازیم پس این هم نتیجه آنچه  در مدت زمان دور و یا نزدیک این نتیجه را دارد. به هردو جانب در حالی که خودما به خواهر و برادر خویش رسیده گی کرده نمیتوانیم به بر خلاف حکم الله که فرموده: 
ترجمه: آنانکه كه مى‏شكنند پيمان خدا را بعدِ  ازبستن آن، و قطع میکنند آنچه خدا فرموده است به ان و فساد میكنند به زمين، ايشانند زيان كاران. 
و قطع میکنند ان چیز را خداوند امر نموده ایشان را به اینکه وصل شود (که منظور از دوستی برادر و صمیمت در میان یکدیگر است) در حالی که ما با برادر اصلی  خویش جنگی هستیم و دشمنی داریم و به سالها از همدیگر احوال نداریم و وقت و نا وقت نمیتوانیم به خدمت پدر خود و مادر خود و خواهر خود و برادر اصلی خود برسیم و در خدمت شان باشیم پس خدمات بیش از حد یک برادر خوانده دوروزه را و غیر شرعی غیر اسلامی خود را چگونه تعبیر مینمایم؟ برادر خوانده ام است و اورا در تمام محارم خویش نشان میدهیم و تمام زنان فامیل ما را هر لحظه که بخواهد دیده میتواند ولی تا هنوز خواهر خود اورا مادر او را و خانم اورا ما به چشم ندیده ایم و اگر پرسیده شود که ای برادر این پسر خوانده همسرت و یا این برادر خوانده همسرت که هر لحظه در خانه شما است و همه زنان تو را میبیند تا حالا چند بار مادر او را خواهر اورا و همسر او را تو دیده ای چند بار احوال زن او را و مادر و خواهر او را تو هم گرفتیه ای  تو هم که محرم او و خانواده او هم باشی در جواب یا خاموش میماند و یا میگوید ( والله فامیل شان چندان مردمی نیست ) چی جواب دور از عقل. یعنی  تمام فامیل شان که فامیل خوب نیست پس خودیش چی خوبی دارد که مورد قبول ات قرار گرفته و بخاطر او حکم خداوند و سنت پیامبر کریم را نادیده میگیری و یا اینکه او غیرت دارد و اجازه نمیدهد که مادر و خواهر و زن او را دیگران بیبیند و یا ما بی غیرت هستیم که به نام برادر خوانده گی هر نامحرم اجازه دارد با زن ما بنشیند.
آیا بعضی از عنعنات ما بالا تر از دین ما نیست ؟
باز هم تکرار مینمایم که یاد آوری این مطالب صرف جهت تلف وقت و یا یک سر جنباندن نیست بلکه برای بیدار شدن و متوجه شدن و به حد وتوان به آن عمل کردن است زیرا مکمل انجام دادن به این کارها و مانع شدن به آنها در حال حاضر نظر به ایمانهای ضعیف که ما داریم ناممکن است ولی اگر کوشش به کم انجام دادن آنها کنیم خداوند متعال خود به خود به ما کمک غیبی میکند و توان آنرا میدهد که کاملاً این عنعنات و رسم و رواج های غلط را از بین ببریم بشرطی که اول حرکت از جانب خود ما باشد تا خداوند برکت بیندازد.
مثال دیگر در مورد قتل و قصاص:
در مورد قصاص  خداوند متعال میفرماید: ترجمه: ازاده به عوض ازاده غلام به عوض غلام زن به عوض زن.......  هر آینه در قصاص زندگانی است برایتان.
یعنی اگر شخصی یک مسلمان را به قتل میرساند باید خود همان شخص به عوض او به قتل برسد و این کار هم عدالت است هم مساوات و هم حقوق است و هم ارامش و امنیت است تا در اینده همه بدانند که اگر قتل نمایند خودش نیز به قتل میرسد و هیچ وقت دست به این کار نمیزند ولی ما در عوض عملی نمودن این حکم خداوندی چی میکنیم؟
ما به جرگه های قومی و قبیلوی روی آورده و فیصله قومی را بر فیصله خداوندی برتر میدانیم و با آن پایبندی میکنیم. زیرا از اول ما نمیخواهیم که این فیصله به طور درست و عادلانه باشد اگر میخواستیم در یک لحظه بدون کدام مشکلی خداوند فیصله نموده است در قرآن کریم ولی ما میخواهم که قاتل زنده بماند به هر قیمت و هر نیرنگی که شود. بناءً فیصله جرگه های قومی اکثرا اینطور است که این مقدار پول هنگفت و این مقدار مال و یک دختر هم به طور ( بد) به طرف مقابل داده شود. خود شما به عواقب بعدی آن و زنده گی آن دختر در فامیل دشمن و غیره و غیره خودتان بی اندیشید. که این فیصله ها خلاف دین خودما و خلاف حکم خداوند ا ست ولی همه ما به این فیصله قومی احترام قایل هستیم و آنرا قبول میکنیم.
ایا بعضی از عنعنات ما بالاتر از دین ما نیست؟
در اسلام حکم چنین است که هر مسلمان به شخص مسلمان دیگر اولتر از همه باید سلام بدهد زیرا کلمه سلام یعنی سلامتی از جانب خداوند متعال بر تو باد و این کلمه است که صمیمیت و دوستی را در یک جامعه و در یک فامیل اضافه میکند و سنت پیامبر هم این است که همیشه به همه سلام میدادندو هیچ کس بزرگ و کوچک از حضرت محمد زودتر سلام داده نمیتوانستند یعنی ان حضرت با هرکس که مقابل میشد اولتر او سلام میداد. و سلام دادن یکی از جمله حقوق یک مومن بالای مومن دیگر است و با یک سلام دادن خداوند متعال در عوض از ده تا سی ثواب برایش در اعمال نامه سلام دهنده مینویسد. 
سلام دادن حتی در بهشت نیز رواج دارد :
سلام دادن یکی از علامات بسیار مشخص و بارز یک مسلمان است و با سلام دادن به یک شخص و یا با سلام دادن یک شخص به ما معلوم میشود که او از هم کیش و هم مذهب و هم دین و یک برادر مسلمان است.
اما ما که به نام مسلمان هستیم در هر کار و در هر عمل بر ضد اسلام و بر ضد دین و بر ضد حکم خداوند خود و سنت پیامبر خود آستین بر زده ایم  و همیشه بهشت مفت و رایگان را نگرفته ایم ولی دوزخ و آتش دوزخ را با پول خود خریده ایم 
زیرا نماز که هیچ مصرف پولی ندارد و به نفع جسمی خودما هم است و به وسیله آن بهشت جاویدان خداوندی رایگان نصیب ما میشود آنرا ادعا نمیکنیم ولی شراب که مصرف زیاد پولی دارد و ضربه اقتصادی و جسمی به خود ما و هم به فامیل ما دارد به وسیله آن دوزخ سوزان خداوند را با پول خود خرید و نصیب خویش میسازیم. 
روزه که هیچ مصرف ندارد و فایده آن به جسم خود ما بیشتر است و بهشت خداوند با روزه گرفتن رایگان نصیب ما میشود آنرا نمیگیریم ولی قمار که مکمل خود، چه حتی فامیل مارا تباه میکند و آتش دوزخ نصیب ما میشود آنرا با پول خود میخریم همانطور که در اکثر امور که مصرف مالی هم در بر داشت بدعت ها را اضافه نموده بودیم به همین گونه در اکثر کارهای که هیچ مصرف ندارد و مفت و رایگان خداوند با انجام دادن آن به ما اجر و ثواب میدهد و به نفع خودما و جامعه ما تمام میشود. برعکس همان عمل نیک را که با یک سلام دادن خداوند به ما ثواب و اجر زیاد میدهد ما برعکس در عوض که به یک دوست خود اول سلام بدهیم تا صمیمیت و دوستی ما بیشتر شود در عوض با دیدن دوست بسیار صمیمی خویش اول او را چند دشنام میدهیم و میخندیم واضع تر بگویم هر قدر که با هم نزدیک تر باشیم به همانقدر دشنام های خیلی زشت و خیلی بد اخلاقی را نثارش میکنیم و او هم خوش میشود و میخندد.
ببین که تفاوت از کجا تا به کجا است:
در حالی که مفهوم حدیث شریف است که هر زمانی که امت من دشنام دادن و بوچ گوی را رواج بدهند از نظر رحمت خداوندی محروم میشوند و ما عمداً میخواهم که خود را شامل این حدیث نمایم و از نظر رحمت خداوند خودرا محروم سازیم که بدبختانه این گونه دشنام دادن ها خلاف ادب، اخلاق و خلاف دین و اسلام نه تنها در میان چند پسر بچه رواج است بلکه در میان فامیل ها رواج پیدا کرده و ما آنقدر بی ننگ و بی غیرت و بی همت شده ایم که در مقابل همه به خواهرما و به همسر ما و به مادر ما دشنام داده میشود آنهم ازطرف صمیمی ترین دوست مان و ما میخندیم و افتخار میکنیم که اینقدر صمیمیت در میان ما محکم است.
آیا بعضی از عنعنات ما بالاتر از دین ما نیست؟
این مثالها از عنعنات ما بود خیلی بجا خواهد بود اگر از تقلید های بی قید و شرط و کور کورانه خویش از کشور های غیر اسلامی نیز چند مثال بیان کنیم در مورد تقلید از کشور های غیر اسلامی یکی هم تجلیل از تاریخ 18 حوت است.
حتماً همه در ذهن تان سوال پیدا میشود که 18 حوت که هیچ کدام موضوعی نیست که تجلیل شود و تجلیل از 18 حوت را بار اول است که میشنویم.
بلی فکر شما و گفته شما درست است تجلیل از 18 حوت هیچ نیست و هیچ کس این چنین تاریخ را به یاد ندارد اما تاریخ 8 مارچ را همه میدانند که درست در روز18 حوت  مصادف است و از آن روز یعنی از روز 8 مارچ در تاریخ 18 حوت هر سال تجلیل میکنیم.
اگر هرقدر گفته شود که امروز روز 18 حوت است کسی متوجه نمیشود اما همینکه گفته شود که امروز 8 مارچ است همزمان همه میگویند که امروز روز زن است درحالی که نه در تقویم ما و نه در تاریخ ماه های ما کدام  ماهء به نام مارچ نداریم اما آنقدر کور کورانه از جهان غرب تقلید کرده ایم که با گفتن 8 مارچ در ذهن ما خطور میکند که روز زن است. در این مورد مدت ها قبل یک چند سطری بطور مقاله کوتاه نوشته بودم تحت عنوان (هشت مارچ را چرا روز زن مینامند)

بجا خواهد بود اگر ان نوشته خویش را مکمل به عنوان یک مثال  از تقلید های کور کورانه در چند سطر زیر بیان کنیم.
 از سالیان درازی به این سو در اکثر یت دوران ها و حکومت های قبلی و حکومت  فعلی هر سال تاریخ هشت مارچ را به نام روز جهانی زن نامیده و از ان روز به نام یک روز مقدس و تاریخی تجلیل به عمل میاید و گویا که هشت مارچ هر قدر پر مصرف تر و مجلل  تر تجلیل شود گویا همانقدر حقوق زن بجا شده است و مردها خواسته و ناخواسته باید به زن ها چه مادر است چه همسر است و یا اقارب و نزدیکان باید ان روز را تبریک گفته و حتی تحفه ها نیز باید بدهند ولی اگر از اکثر زنها پرسیده شود که خواهر مسلمانم این روز را چرا تجلیل میکنید و چرا به نام روز زن این روز را انتخاب کرده اید ؟ در جواب میگویند نمیدانم.
واقعا جای تاسف است.
نظر به گفته های بعضی ها که آنهم موثق و ثابت شده نیست میگویند که تقریبا پیش از صد سال قبل در امریکا یک تعداد زنها بخاطر بعضی از حقوق شخصی شان بر ضد دولت وقت قیام کردند ولی توسط حکومت همان وقت سرکوب شد و حکومت بعدی بخاطر بدنام کردن حکومت قبلی و نیک نام جلوه دادن خود در نظر مردم همان منطقه از روی سیاست همان تاریخ هشت مارچ را که آن زن ها در آن روز سرکوب شده بودندهر سال تجلیل کرده و آهسته آهسته تجلیل کردن از روز هشت مارچ شکل عمومی به خود گرفت و ما مردم افغانستان بدون کدام اگاهی به تقلید از هشت مارچ را تجلیل میکنیم. 
در آن روز محفل ها گرفته میشود مصارف هنگفتی صورت میگیرد  و از زن تقدیر میشود و فردای ان روز همه پی کار خود میروند تا سال بعدی. 
گویا حقوق زن  در همان یک روز اداشد و با آواز خوانی چند زن و دختران جوان مسلمان ما و یا با نمایش دادن چند زن و دختران بدون حجاب و بدون مراعات نمودن قوانین اسلامی، نشان میدهند که حقوق زن یعنی این آزادی زن یعنی این، یعنی هر قدر که قوانین اسلامی و حجاب اسلامی را یک زن مسلمان زیر پا کند همانقدر از او تقدیر میشود و همانقدر زن آزاد گفته میشود و دشمنان دین مبین اسلام نیز با هزار ها هزار وسایل و امکانات دست داشته خویش در تلاش این هستند که دیگر زنان مسلمان و دیندار کشور اسلامی ما را نیز از کانون گرم خانواده های شان به بازار های بی حیایی، رسوایی و بد اخلاقی بکشانند به نام حقوق زن، آزادی زن و تحت دیگر عنوان های نیک اما اهداف بد و شوم.
در حالی که ما افغانها ی مسلمان به هزار ها هزار زن مسلمان خود را در راه اسلام از دست دادیم و نه یک بار بلکه بارها مرد ها و زنها و حتی اطفال مسلمان و هموطن ما بخاطر حفظ حقوق نسل خویش و حقوق کشور و ملت و دین خویش سرکوب شده و به خاک و خون کشانیده شد اند ولی تو ای خواهر مسلمان و افغان چرا یکی از آن روز ها را به نام روز زن تجلیل نمیکنید؟ چرا روزی را که ملالی قهرمان در میدان نبرد در میوند  به ضد انگلیس ها مبارزه کرد  چرا آنروز را به نام روز زن تجلیل نمیکنید و چرا ملالی قهرمان را الگو به خود قرار نمیدهید اگر افغان و اگر ملت دوست هستید.
اگر از اسلام بگویم  و بر گردیم به 1400  سال قبل در آن زمان فامیلها تولد شدن دختر را در خانه شان شرم و ننگ میپنداشتن و دختر خود را با دست خود زنده بگور میکردند تا از بدنامی و سر خمی و شرمساری زمانه رهایی یابند در آن زمان زن آنقدر پست و مرتبه پاین داشت که حتی پدر ان دختر از شرم روی خودرا از دیگران پنهان میکرد. ولی زمانی که حضرت محمد به پیامبری مبعوث شد و خداوند این آیت: 
ترجمه: وقتى که از دختران زنده به گور شده پرسان شود. ﴿8﴾ به كدام گناه كشته شد؟.
بعد از ان حقوق واقعی و عزت وحرمت و کرامت و مقام اصلی زن به او داده شد چرا ای خواهر مسلمان من انروزی که این ایت خداوندی به خاطر حفظ مقام و حرمت تو ای خواهر مسلمان نازل شد چرا انروز را به نام روز زن تجلیل نمیکنید؟ در حقیقت انروز روز زن باید باشد که تو را از زنده بگور شدن نجات داد و مقام برابری با یک مرد را  در چوکات شریعت  داد ان روز روز جهانی زن باید باشد و زن های قهرمان دین اسلام چون بی بی خدیجه بی بی عایشه و................  آنها باید یک الگو به شما زنهای مسلمان باشد نه یک زن بدکاره کافر امریکائی و نه یک روز تاریخی عیسوی. تاکی و تا چه وقت باید از عادات و رسوم غیر اسلامی دیگران تقلید کنیم در حالی که ما هر چیز داریم دین کامل داریم رسم و عنعنات اسلامی کامل داریم و خداوند هیچ کمبودی در این دین نگذاشته که ما کمبودی احساس کنیم و ناچار به رسم و عنعنات و مذاهب و ادیان دیگر رجوع کنیم و گاهی هشت مارچ را جشن بگیریم و گاهی سال نو عیسوی را جشن بگیریم. ولی این کمبود و نادانی از خود ما است که در عوض راه اسلام را پیش گیریم بر عکس چشم و گوش ما بطرف کشورهای اروپایی و امریکایی است تا ببینیم که آنها بما چی یاد میدهند تا ما همان را عمل کنیم و مهم نیست که با دین ما و با ایمان ما در تضاد باشد یا نه.
ای خواهر مسلمان ام تجلیل از هشت مارچ و بر گذاری محافل در ان روز هیچ سودی به مقام تو و عزت و حرمت تو ندارد بلکه اگر خواهان حقوق خود و عزت خویش وحرمت خویش در جامعه باشید صرف از طریق ستر و حجاب اسلامی امکان پذیر است و بس نه اینکه تا توانی سر برهنه و نیمه برهنه به بازار گردش کنید و بگوید که این است حقوق یک زن نه اینکه چسپ ترین و کوتاه ترین لباس را بتن کرده و در میان جوانان بگردی و بگوی که حقوق  زن داده شد بلکه این حقوق  زن نیست بلکه  این شیوه و طریقه خاص کفار است تا به اینطریق بتوانند زنان با حجاب و با ستر مسلمان را از دایره اسلام خارج کرده و چون بازیچه در دست گرفته و از انها لذت ببرند و دروازه های فحشاه را برایشان باز کنند ولی  نه بنام یک زن بدکاره بلکه بنام یک زن ازاد و یک زن دموکرات و یک زن کامل چنانچه ملت ما شاهید چنین چالیش ها و انجام های حقوق زن بوده و هستند.
 پس ای خواهر مسلمان بیاید بیشتر از این فریب بیگانه گان را نخورده و نگذازیم که آنها به بهانه حقوق زن ازادی زن و دموکراسی زن در میان فامیل ها و خانواده ها درز ها ایجاد کنند و دختران ساده و پاک مارا به این نام ها به فحشاه بکشانند.
ولی ما باز هم تمام فرامین دین خویش را رهنمای قرآن خویش را و گفتار و کردار پیامبر عزیز خویش را به گوشه فراموشی گذاشته و دیوانه وار مصروف تجلیل کردن از هشت مارچ هستیم. 
چرا با خود فکر نمیکنیم که 8 مارچ در کجائی قرآن و احادیث پیامبر ما است که حتما آنرا تجلیل کنیم و چرا ما باید روزی به نام 8 مارچ را تجلیل کنیم 
آیا بعضی از عنعنات و عادات ما بالاتر از دین ما نیست ؟
مثال دیگر که بسیار مهم است و بسیار بدعت ها در آن است و بسیار ضربه بزرگی به جامعه ما وارد نموده در مورد وفات نمودن  یک شخص و مرده داری است.
چنانچه که یاد اور شدیم که در محفل عروسی آنقدر سر تا با مکمل بدعت و ناروا و اعمال غیر اسلامی و غیر اخلاقی و غیر شرعی است که صرف در ان مورد میتوان یک کتاب نوشت در مورد مراسم جنازه و مراسم مرده داری هم آنقدر بدعت ها آنقدر نارواها و اعمال غیر  اسلامی و غیر شرعی است که در این مورد هم میتوان کتابی نوشت که واقعا جای شرم جای تاسف جای گریه و جای تفکر نمودن و جای بیدار شدن است.
ما و شما در هر مورد از امور زنده گی خود چه خوشی و چه در امور مرده داری باشد همه کار خویش را به طریقه که در صدر اسلام زمان خود ان حضرت بوده به همان طریقه باید پیش ببریم که به یقین بهترین طریقه مفید ترین طریقه و پاک ترین طریقه است. مرده داری و تکفین و جنازه و مراسم عزا داری همه و همه را انطور که در زمان آن حضرت عملی شده و آن حضرت حکم فرموده اند باید انجام بدهیم و هیچ گاه نه  کمتر انجام بدهیم و نه زیاتر از آن که از سنت بیرون شده به بدعت شامل نشود..
ولی ما اکثر انچیز را که آن حضرت حکم نموده اند و خودشان انگونه عمل نموده اند ما انجام نمیدهیم و انچه که منع نموده اند و امر فرموده اند که نباید انجام بدهیم آنرا انجام میدهیم.
آن حضرت فرموده اند که نزدیکان میت ضرور نیست که گریه کنند باید صبر را پیشه کنند چون این حکم الله است ولی اگر بازهم نمیتوانند اهسته گریه کنند و بس.
به سر و روی خویش مانند زمان جاهلیت نباید بزنند و روی خودرا خراش نکنند موی های خودرا نکنند اواز نه اندازند و صدای خود را بلند نکنند و حرف های کفر امیز نباید بزنند و هرکس که باشد چه پدر مادر خواهر برادر فرزند و دیگر دوستان اضافه از 3 روز بیشتر در غم و ماتم بودن اجازه نیست به هیچ کس مگر صرف زن که با مرگ شوهراش میتواند تا مدت 4 ماه و 10 روز سوگوار باشد و بس که در ان هم حکمت های زیادی خداوند کریم است.
چون در طی این 4 ماه و 10 روز که سوگوار است هیچ کس حق خواستگاری مستقیم از او را ندارد و او هم نمیتواند که تا قبل از 4 ماه و 10 روز با کسی ازدواج کند و در همین مدت اگر نطفة در رحم اش باشد در این مدت معین حتما ظاهر و اشکار میشود و اگر نطفهء هم نباشد در این مدت معین کاملا پاک میشود و هیچ جای شک و شبع باقی نمیماند که کدام نطفه در رحم زن است.
اگر چنین حکم نمیبود و زن زودتر ازدواج میکرد اگر چه نطفة در رحم نمیداشت ولی باز هم باعث پیدا شدن شک ها میشد و شوهر دومی شاید از قبولی طفل شانه خالی میکرد و هزار ها طفل بی نام و بی نشان و بی سر پرست میماندن زیرا نه فامیل شوهر اولی انرا قبول میکرد که این از اولاد ما نیست و شوهر دومی هم میگفت که این طفل از من نیست اما حکمت خداوندی چقدر درست است که  زن تا 4 ماه و 10 روز حق ازدواج را ندارد و بعد از ان اگر ازدواج میکند هیچ کسی نمیتواند بگوید که طفل از شوهر اولی او است.
چنانچه یکی از زنان صحابی پسرش فوت نمود و سه روز در غم و سوگواری اش بود و روز چهارم خینه خواست و دستان خویش را خینه نمود و گفت که من به ارایش و خینه کردن هیچ علاقه مندی ندارم ولی صرف بخاطر  اینکه از خود آن حضرت شنیده ایم که اضافه از سه روز سوگواری بر هیچ کسی اجازه نیست به جز از سوگواری یک زن که شوهرش وفات کند که آن هم 4 ماه و 10 روز است و من بخاطر که  یک سنت را بجا کنم و نشان بدهم که دیگر غمگین و سوگوار نیستم به این خاطر دستان خود را خینه نمودم یعنی بعد از 3 روز همه باید زنده گی عادی خویش را شورع کنیم ولی بیاید عمل کرد فعلی خود را با حکم الله و حبیب اش را به مقایسه بنشنیم.
وقتی که یک مریض در حال نزع باشد همه خاموش میمانند و عوض که بر ایش کلیمه شهادت را تلقین کنند همه حرف های از امور دنیا گفته میشود و یا ناله و فغان را راه می اندازند که میت بیشتر در عذاب و تکلیف میشود و بعد از وفات کردن.
آنکس که بیشتر نزدیک تر به میت است باید بیشتر و بلندتر اواز انداخته و موهای خود را بکند سرو روی خود را خراش میکنند و بار بار بیهوش میشوند که اکثر آنها از روی ریا و ساختگی و صرف بخاطر نمایش دادن است. و تا زمان بیرون کردن جنازه نباید خاموش شوند و به نوبت باید بدعت ها را مو به مو انجام بدهند نهره ها بزنند و صدقه و قربان میت میشوند.
در عوض دعا کردن نماز خواندن آهسته گریه کردن و قرآن خواندن بر عکس یک درامه مکمل را به نمایش میگذاریم تا همه بیبنند و یاد بگیرند که نتیجه این همه کار ها بجز رنج و عذاب به میت دیگر هیچ سودی ندارد و در وقت بیرون کشیدن جنازه که در بیرون هزار ها مرد در انتظار جنازه هستند باید از کنار جنازه محکم بگیریم و نهره ها بزنیم که وای پدرم را مادرم را برادرم را خواهرم را فرزندم را کجا میبرید و.... و نهره و فغان زنان نا محرم را تمام مردها نا محرم بشنوند و حتی در همان وقت شروع به گفتن حرف های کفر امیز میکنند که ای خدا یا تو چطور خدا هستی تنها ما بیچاره هارا رنج میدهی ما را چرا یتیم ساختی چرا چنین کردی مگر این طفل کوچک اش را ندیدی...... که کاملا کفر و خود را از دایره اسلام بیرون میکنند ولی مهم نیست باش که مردم خننده نکنند و نگویند که در مرگ فلانی هیچ کس اواز نه انداخت.
برای غسل دادن میت هیچ کس حاضر نمیشود پسر میت پدر میت برادر میت و اگر میت زن باشد خواهر مادر و دختر میت خود را کنار کشیده و این کار را به یک بیگانه واگذار میکنند در حالی که غسل دادن میت اولتر از همه بردوش اقارب ان است نه اینکه باید یک مرده شوی باشد که او هم مانند اجاره کار در فکر پول خود باشد در فکر جنازه دیگر باشد که از دست اش خطا نخورد و غسل درست  و یا نا درست داده مهم نیست.
در حالی که پیامبر محبوب ما چندین جنازه را با دست های مبارک خود شان غسل داده اند. پس ما از ان حضرت چی برتری داریم که از غسل دادن میت شرم میکنیم و ننگ میشماریم و یاد نداریم. برای چند امور مهم میت که غسل دادن میت. کفن پوشاندن میت جنازه خواندن میت و دفن کردن میت که کار های حتمی و فرض کفایی است هیچ کس یاد ندارد و هیچ کس پیش قدم نمیشود و کمک نمیکنند ولی به غیر از این چند امر مهم دیگر کار ها که بیشتر آنها غیر اسلامی و غیر دینی و حتی خلاف دین و اسلام است و همه بدعت است هرکس یاد دارد و هرکس نظریه ها میدهد و جرعت به عمل کردن و کمک کردن بخاطر انجام دادن ان وقت دارند و با چنان پایبندی و مهم جلوه دادن به ان عمل میکنیم  گوی که از حکم فرض هم بالاتر است.
به گونه مثال هفت جلد قرآن را با تکه کفن پیچانیده و همرای میت به سر قبر بردن که هیچ حکم شرعی ندارد دادن اسقاط در حالی که میت وصیت هم نکرده و چندین طفل یتیم از میت باقی است ولی کسی اصلا معنی اسقاط را نمیدانند در حالی که بدعت است. و یا هنوز میت از خانه به طرف قبرستان برده نشده ولی حلوا پیش از جنازه باید اماده شود. در حالی که کاملا بدعت است.

در حالی که آن حضرت هیچگاه این کار ها را نه انجام داده اند و نه امر فرموده اند حتی آن حضرت بعضی اوقات نماز های سنت و نفل را عمدا ترک میکردند تا مبادا مردم به آن سنت و نفل مانند فرض پایبند شوند و همیشه به آن عمل کنند ولی ما بدعت ها را بالاتر از سنت و فرض آنجام میدهیم و اگر یکی از این بدعت ها ترک شود همه مردم فورا یک تابه به نام این و ان را بر ان شخص زده و حتی او را کافر میگویند.
آیا شما کدام جنازه را  دیده اید که اسقاط نداشته است و یا حلوا پیش جنازه نداشته است و یا نهره ها و یا گریه ها و دیگر کار های بدعت در ان نبوده باشد و یا روز سه و شب جمعه گی و روز چهل نداشته است ؟ هیچگاه چرا زیرا این کار ها همه عمل بدعت است و خلاف همین دین ما است اما شیطان انقدر ما را غافل نموده که به همین کار های غلط و ناروا خویش بیشتر از فرض و سنت پابندی و توجه داریم. مراسم فاتحه خوانی روز سوم که اکثرا در مساجد گرفته میشود اکثر دوستان حتمی خود را به مسجد میرسانند با تمام مشکلات از راه دور باید حاضر شوند تمام کار های خود را باید گذاشته باید حاضر شویم ولی نه بخاطر خشنودی روح متوفا نه بخاطر شنیدن ایات چند از قرآن و در ثواب شامل شدن بلکه بخاطر اینکه خودرا به چشم دوستان و اقارب نزدیک متوفا نشان بدهیم که بعدا از ما گله مند بناشد که چرا در فاتحه نیامدی و باز او هم در روز غم و روز فاتحه اقارب نزدیک ما هم تمام کار خود را گذاشته و باید در فاتحه حاضر شود که باز سرم بلند شود.

همه روز در گناه باشم و شـــــب حفظ قرآن ام
مصطفی در حیرت ماند به این دینی که من دارم
همـــــه قرآن به حفـــظ دارم معنی اش نمیدانم
به خــــــود شیطان ببالد به ایـن علم که من دارم
بعد از دفن جنازه همه به طرف منزل مرحوم میروند و در منزل باید برای همه مردم و اقارب غذا مکمل تهیه شده باشد.
درست مانند غذای که در محفل عروسی. همه آینها برای اقارب و بخصوص برای پولداران و ثروتمندان تهیه میشود و اگر فقیری در را بزند که خیرات بدهید  با قهر و پیشانی ترشی میگویم که برو در یک گوشه از کوچه انتظار بکش اگر از دستخورده ثروتمندان و پسمانده شان چیزی باقی ماند آنرا برایش خواهیم داد.
در حالی که مرده دار بیچاره که پول نان خشک فامیل خود را ندارد و شاید همین شخص که وفات کرده یگانه نان آور شان بوده باشد باید در همان لحظات اول تمام اقارب را دعوت کند و آمادگی غذا مکمل برای همه را بگیرد بعد حلوا پیش جنازه پول اسقاط اسپند بعد از جنازه. و یا گذاشتن سنگ در منزل و در بستر خواب شخص مرده. دادن انگشتر طلا و یک جوره لباس نو برای مرده شوی. دادن هفت جوره لباس زنانه هفت بسته تار و سوزن هفت انگشتانه و هفت شانه به دیگران.مدت سه روز به تمام اقارب غذای مکمل دادن. بعدا مدت چهل روز در هر روز پنجشنبه تمام اقارب باید جمع شوند و چندین نوع غذا برایشان تهیه شود که ثواب دارد و در روز چهل ام که آن هم از طرف چند شخص بزرگ فامیل از روی تعداد پسران و دختران متوفا تعین میشود که نمیدانم این فورمول ریاضی را از کجا و چطور پیدا کرده اند تعین میشود که نظر به تعداد پسر ها باید این قدر روز و نظر به تعداد دختران باید اینقدر روز کمتر و یا زیادتر باید روز چهل گرفته شود و در ان روز  نسبت به دیگر روز ها کرده بیشتر باید مصرف کند چون  ( هلاک ) مرده خوانده میشود.
که اصلا هیچ جنبه دینی نداشته و خلاف حکم خداوند و سنت پیامبر است و در روز چهل که ( هلاک ) مرده خوانده میشود یعنی چه؟ در روز هلاک یک کاسه حلوا را نزد یک ریش سفید یا بزرگ قوم میگذاریم و او انگشت شهادت خود را در حلوا داخل کرده و چهل بار سوره ( الهاک تکاثر ) را میخواند و بعدا همه به این باور میشوند که حالا هلاک مرده خوانده شد و مرده در قبر آرام شد در حالیکه کس که چهل بار سوره را خوانده اصلاً معنی آنرا نمیداند که این ایت در چی مورد نازل شده و چی معنی میدهد. 
آیا این کار را پیامبر ماکرده است ؟ نه 

خــواجه میگویــد که عبادت میکند      بی خبر زه اینکه خود را لعنت میکند

این رواج غلط و خلاف دین اسلام انقدر نزد مردم مهم و حتمی است که اصلاً امکان ندارد که ترک شود یعنی در روز چهل اگر کسی روز چهل را یعنی (پلو خوری. مهمانوازی. میله. و گیر و گرفت. زود شو زود یک غوری برنج بیاور. سبزی نیست. چپس بیاور پیپسی کم شده. میوه بیاور.........) اگر نکند گناه بزرگی انجام داده و مرده بیچاره نارام میباشد و همه مردم او را تحنه ها میدهند در حالیکه در روز چهل اگر هزار نفر را دعوت کرده باشیم به غیر از چند نفر ریش سفیدان و چند نفر قاری که از مسجد آمده اند که قرآن بخوانند بقیه اکثرا مصروف سگرت کشیدن مصروف غیبت کردن هستند و یا دسته دسته شده در مورد کار و بار روز و سیاست روز و غیره موضوعات بی مورد گفت و گو دارند و می گویند و میخندند و شوخی میکنند و در انتظار پلو خوردن هستند و بس. 
ای کاش بدعت ها در مراسم مرده داری در اینجا ختم میشد بلکه بازهم بعد از چهل روز با انجام دادن آینقدر بدعت ها و کار های خلاف دین و با وجود اینکه بلاخره در روز چهل هلاک مرده هم بخیر خوانده شد و گویا که مرده در قبر آرام شد بازهم چندین بدعت های دیگر نیز در پیشرو است.
مثالاً: بعد از روز چهل تا یکسال هر روز خوشی که در جریان یکسال است چون عید رمضان عید قربان و غیره در هر  روز خوشی همه به خانه همان مرده دار که هنوز سال اش پوره نشده رفته و خوشی شانرا به غم تبدیل میکنند  و زمانی که سال شد بازهم محفل سال بری است و درست مانند مصرف یک محفل عروسی مصرف نمودن است ختم یعنی درست مانند ختم روز چهل (پلو خوردن میهمانداری هم چشمی قصه ها و خندیدن ها) است.
آیا در دین مبین اسلام همین کارها است و یا ما خود به جان خود ظلم میکنیم و هم ضربه بزرگ اقتصادی به خود و پییکر جامعه فقیر خود میزنیم و هم خود را نا دانسته از دایره اسلام بیرون میسازیم. 



آیا بعضی از عنعنات و عادات ما بالاتر از دین ما نیست؟
 بردن میوه بالای قبر بعد از روز چهل و در سر قبر خوردن ان بعدا در هر عید و برات و دیگر روزها خوشی همه اولا به خانه انها رفته و بنام فاتحه زخم شان را تازه کرده و خوشی شان را به غم بدل نمایند.
دین اسلام که بی شک دین پاک مکمل و راحت و آسوده گی است پس اینها در کجای قرآن و حدیث پیامبر ذکر شده است ؟ که ما بالاتر از فرض به انها عمل میکنیم پس میبینیم که راه ما و عمل ما تا راه اسلام چقدر فاصله دارد و ما بسوی ترکستان روان هستیم. اکثرا این شیوه های غلط و این طریقه های نا درست از طریق بعضی از افراد  بی علم به خاطر منفعت شخصی خویش و با گفتن اینکه ثواب دارد پایه گذاری شده است. ولی ما باید صرف و صرف به قرآن پاک و احادیث پیامبر بزرگوار مان حضرت محمد رجوع کرده و مطالعه دقیق نمایم.
و بیبینیم که به کدام راه باید برویم و به این رسم و عنعنات غلط خویش که خود ما شامل دین و اسلام کرده ایم خاتمه داده و اضافه از این به خویش ظلم را روا نداریم.
ای برادر مسلمان اگر در محفل عروسی فعلا نمیتوانیم مصارف را کم کنیم و بدعت ها را جلوگیری کنیم اقلا در قدم اول در محفل مرده داری خود که غم دار هستیم مصارف آنرا کم کنیم بدعت ها را کم کنیم و اقتصاد خود را ضربه نزنیم زیرا ضربه زدن به اقتصاد خود ضربه زدن به اقتصاد جامعه اسلامی ما است اقلا در وقت غم داری خود همچشمی. رقابت  و نمایش های باطل و غلط را کنار گذاشته و پیروی درست از حکم الله و سنت پیامبر خود را در مورد مرده داری کنیم، آیا همین است نتیجه جان فدایی های پیامبر بزرگوار ما که بخاطر رسیدن دین پاک به ما بار ها سنگ را در شکم مبارک شان بسته میکردند  از گرسنگی و در رسانیدن دین یک لحظه غفلت نمیکردند و ما اینگونه غافلانه برای بد نام ساختن دین پاک خداوندی دست و آستین بر زده ایم. چقدر  زیبا  گفته اند که
 دشمن دانا بهتر از دوست نادان است.
این گفتار در شرایط کنونی جامعه ما بسیار مطابقت دارد زیرا میبینیم که کفار که دشمن دین ما هستند با تمام کوشش شان انقدر به دین ما ضربه وارد ساخته نمیتوانند نسبت به ان چیز های که خود ما به دست خود دین خود را ضربه میزنیم.
زیرا در شرایط کنونی هر مسلمان که بخاطر دین اسلام بخاطر ادای فریضه دینی خود با قدمی با درهمی با قلمی یا سخنی کوشش  کند که مردم جامعه را بیدار بسازند و مرم مسلمان را از غرق شدن در گرداب تقلید کور کورانه و بدعت ها نجات بدهند همین جامعه که همه مسلمان هستیم در کوشش  اصلاح خود نمیشویم در کوشش  این نمی شویم که این برادر ما آیا واقعا به نفع ما و مطابق به قرآن و سنت میگوید و باید به عمل کردن ان کوشش  کنیم  برعکس فورا با تاپه های مختلف چون (این وهابی شده این پنج پیره شده این یهودی شده این کافر شده و این..... ) بدنام ساخته و نه تنها مانع خدمت کردن او وما نع بیدار شدن و متوجه شدن مردم میشوند بلکه مردم بی خبر را بر ضد  او تحریک میکنند 
و یا به یک نکته دیگر نیز اشاره میکنیم که در این اواخر بر علاوه اینکه تا حال در پهلوی اصول و فرامین دین مبین اسلام از رسوم و عنعنات غلط قومی و گذشته های خویش عمل میکردیم حالا چشم و گوشمان متوجه رسوم و عنعنات غربی ها متوجه شده و هر آنچه غربی های کافر انجام میدهند همان کار را بدون درک کردن ان بدون دانستن اینکه به یک مسلمان جایز است یا نه و بدون اینکه بیبینیم که با محیط و شرایط زنده گی اسلامی ما موافق است یا نه بدون کمی و کاستی آنرا عمل میکنیم و به ان افتخار میکنیم و به دیگران فخر میفروشیم. و غربی ها نیز با تمام امکانات و با شرایط که برایشان مساعد شده چنان تهاجم فرهنگی را آغاز نموده اند که این تهاجم به مراتب خطرناک تر از تهاجم نظامی است و تمام مردم مسلمان ما را غرق تماشاه برنامه های بد اخلاقی و بی حیایی در چینل های تلویزیون ساخته اند، در حالیکه در کشور های خودشان بیش از 2 و یا 3 چینل رسمی ندارند ولی در کشور بیچاره ما عمدا بیش از 56 چینل  تلویزیونی و بیش از 100 دستگاه رادیو فعالیت دارد و اکثر چینل ها مصروف یاد دادن کار های ناشایسته بی حیائی بوده و به دختر و پسر جوان مسلمان ما یاد میدهد که چگونه با یکدیگر در عوض ازدواج قانونی و اسلامی روابط نا مشروع داشته باشند. و ما هم از روی نادانی و بی عقلی و جهالت میگویم که سریال ها اموزیشی است در حالیکه سریال های تلویزیون ها مانند حکایت پند امیز زیر است که  شخصی طوطی خرید و به خانه آورد پسرش به او حرف های زشت و دشنام ها را یاد میداد روزی پدرش متوجه شد و گفت که پسرم این چه حرف ها است که به طوطی یاد میدهی در عوض باید حرف های خوب و مفید را یاد بدهی پسر در جواب گفت که من این حرف ها را برایش یاد میدهم که بداند که این حرف ها بد است و نباید بگوید.
این تلویزیون ها با این سریالهای آموزی شان به جوانان پاک دامن ما به جوانان با حیا ما و مومن ما که هیچ گونه دروغ چال و فریب و بی حیایی و دیگر کار های بد خلاقی را اصلان نمیدانند و به انها توسط سریالها می آموزاند و یاد میدهد که چگونه با یک پسر و یا با یک دختر پاک دامن دیگر ارتباط نا مشروعی پیدا کنندویا چگونه از خانه فرار کنند و چگونه کار های دیگر بد اخلاقی را انجام بدهند و در اخیر هم میگویند این سریالها برای این است که ما این کار های خراب و بد اخلاقی را انجام ندهیم  
در حالیکه ما غافل هستیم با گفتن اینکه سریال ها آموزشی هستند چنان غرق شده ایم که هر روز خبر میشویم که دختری از خانهء فرار کرده زنی از خانه فرار کرده پسری تجاوز جنسی نموده و غیره و زندانها لبریز شده است ولی همه مسلمانان غرق دیدن همین سریال های اموزشی هستند پس منتظر یک انفجار قوی تر انرا در بین فامیل خود داشته باشیم. بجا است که بگویم ای برادر اگر به زن به خواهر و به دختر و به کانون گرم اسلامی خانوادگی خود علاقه مند هستید این تلویزیون را از خانه ات بیرون کن  در غیر آن بسیار زود همین تلویزیون ابرو و عزت  همسر و خواهر و دختر تورا از خانه ات بیرون نموده و به هزار ها بی ابروهی تورا سر دچار خواهد کرد اگر درست عقل کنید و دشمن اصلی ابرو و عزت ات را بشناس. 
در اخیر یاد آور میشویم که ای برادران مسلمان بیاید در هر امور از زنده گی خویش اول به قرآن و سنت پیامبر گرامی چنگ بزنیم و به آن عمل کنیم و رضایت خداوند منان و پیامبر او محمد را حاصل کنیم و هم زنده گی خود را بشکل درست و انسانی برابر کنیم.
بگذار جاهلان و بی خبر از دین بالای ما حرف های بزنند و طعنه ها بدهند و یا تاپه های گوناگون بالای ما بگذارند ولی ما به غیر از طریقهء سنت نه از آن کمتر عمل کنیم و نه زیادتر که خشنودی الله و حبیب اش در ان است و به یقین کامیابی دنیا و اخرت را در بر دارد.
به قلم
محمد احسان مهیا





my 2 book





علت و انگيزه نوشتن اين كتاب در چي بود؟ از دير زماني در هر مجلس كه با دوستان به صحبت مينشستم و به سخنان شان  گوش ميــدادم، متــوجه ميشدم كه تمــام صحبت ها  در هر مجلس سياست موضوع داغ روز بوده و غير از حرف هاي بي ارزش و بي مورد كه جز ضياع وقت ديگر كدام فايده نداشــته در بر ميگــيرفت. هـر شخـص دانسته و نادانسـته؛ با سـواد و بــي سواد؛ ثروتمند و فقير در هـــر گونه؛ محفل. چــه محفل عــروسي يا در محفل ختم؛ در خـوشي و غم، در هر جا همين صحبت ها بود و بس.
  ولي در بعضي از محافل متوجه ميشدم كه بعضي از افراد اين گونه بحث ها را آهسته آهسته به موضوع دين و اسلام ميكشاندند. و تمـام رنج هاي فعلـي، مشكلات روز و عقـب ماندگــي روزگار را به دين ارتباط ميداند.  وتنــي چندي از هوا داران شان با آنها هم نظر شده و ديگران خاموشي را اختيار مينمودند. و آنقدر دراين  مورد پيش ميرفتند تا همه سخنان شان را تصـديق نموده و محافل به پايان ميرسيد.
من از اين امر سخت اندوهگين ميشدم ولي چون دانش و فهم ديني من به آن درجه نبود كه با آنها  مقابله كنم از سوي ديگر به احتـــرام بزرگ سالى وجايــگاه اجتـماعــي شان وخامـــوش بودن ديگربزرگان، استادان و عالمان هم در امــور دين وهم در ديگر علوم-  باعث ميشد كه بنده نيز خاموش باشم و جز جنگيدن با درون خود ديگر چارة نداشتم با خود فكر كردم و خواستم علت و دليل موجوديت اين گونه افراد را در جامعه كه روز به روز به شمار آنها افزوده ميشود ريشه يابي نمايم.
با امكانات كم و مصروفيت هاي زياد به لطف خداوند متعال به اين نتيجه رسيدم كه در پهلوي هزار ها هزار دلايل ديگر يكي هم مطالعه هاي منفي و خواندن كتاب هاي حرام پيش از خواندن كتابهاي حلال ميباشد و زماني كه زنده گي شماري از آنها را به بررسي قرار دادم ديدم كه از كودكي از راه دين  از رفتن به مسجد از آموختن قاعده بغدادي و از آموختن قرآن و حديث به دور بوده و بر عكس از همان آوان جواني در پي آموختن موضوعات داغ روز موضوعات سياسي ويا  سهيم بودن در حلقه هاي سياسي و مصروف ياد كردن مرام نامه هاي احزاب سياسي بوده و بيشتر كتاب هاي ماويستي،(چپي نويسنده گان طرزديد كمونستي) كتاب گاندي، كتاب لينن و... . را بار بار خوانده و بخشهاي از آنهارا ياد نموده و از آنها در مجالس استفاده ميكردند و همين گونه در چنين حالت رشد نموده جوان شده و به پيري رسيده اند و اكنون در هر مجلس كه اين چنين اشخاص رشته سخن را به دست ميگيرند همه به احترام بزرگ سالى و ريش سفيدي شان به آنها گوش ميدهند و آنها هم از اين احترام استفادء سوه نموده و گويا كه صرف آنها ميداند و بس! و همه گفته هايش درست است كه همه خاموش اند. چنان ميدان جنگ و تعرض بر ضد دين و اسلام را داغ ميسازند كه حتي مستقيم به دين و اسلام و پيروان عاليقدر دين مبين اسلام تاخت وتاز نموده و خاموش بودن ديگران را ثبوتي به ادعاي گفتار خويش ميپندارند.
سرانجام اين رنج و غـم و اندوه درونـي من از نوك قلـم نا چيزم فرياد برآورد و بر چند برگ به گونه مقـاله اي تحت عنوان(كتاب ها هم حلال وهم حرام دارند) به رشته تحرير در آمد.
اكثر دوستان با خواندن اين نبشته بنده را تشويق نمودند و حتي شماري متوجه اشتباهاي خود هم شدند و بنده شاهد مؤثر بودن اين نبشته در چندين مجلس بودم. ولي اين نبشته كه در چند صفحه محدود بود با كوشش وتلاش فراوان صرف در دسترس بعضى از دوستان قرار گرفت و از دايره دوستان نزديك من و چند دوست كه از طريق انترنيت و ايميل به آنها رسيد بيرون نرفت. و همين طور مدت زمان زيادي به فراموشي سپرده شد. ولـي چندي پيش يكـي از دوستان خيلي عـزيزو محترم استاد محب الله كه خيلي به ايشان احترام و اخلاص دارم و همچنان بنده را در بخش تفسير قرآن كريم درس ميدهد با خواندن اين مقاله دست داشته آنرا خيلي پسند كرد و بنده را تشويق نمود تا اين نبشته را اندكي گسـترده تر ساخته و به گونه يك رساله و يا  كتاب در بياورم تا همه افراد جامعــه كه علاقه به مطالعـه كتابهاي ديني دارند از آن استفاده نمايند و به توفيق خداوند متعــال باشد اين چند ســطر نا چــيز بنده سبب رضامندي حضرت تعالى قرار گرفته واين بنده عاصي و پر از گناه را توفيق عمل نيك عطـا فـرموده و مورد مغـفــرت خويش قرار دهد. 
كتاب:
مغز و ذهن  يك كودك، مانند يك ورق سفيد است؛ هر چيز را كه در آن نوشته شود براي هميشه در  آن باقي ميماند و يا مانند يك CD سفيد است هرچيز يكه درآن ثبت گردد، براي هميشه در آن باقي ميماند. فكر و ذهن انسان نيز همانند آن است  تا سن بلوغ هر چيزيكه به آن آموختانده شود و هر آن چيزي را كه او مطالعه كند  مفكوره همان دانش و همان فهم در ذهن و فكرش براي هميشه ميماند و هر لحظه يي كه بخواهد كاري كند و يا در مورد چيزي سخن گويد نظر به فهم و مفكوره شخصي خويش صحبت مينمايد. 
پس به اين خاطر خواندن كتاب هاي ديني و اسلامي براي هر فرد مسلمان در گام نخست امر مهم و فرضي است و هر مسلمان بايد اولتر كتاب قرآنكريم را درست و دقيق بخواند و بعدآ در مورد دين و پيامبر خود و كتاب پيامبر و سنت آن آگاهـي حاصل نمايد تا كتاب  خود و پيامبر خود را گونه كامل بشناسد و بعداً ميتواند كه ديگر دين ها، آئين ها و زندگينامه اشخاص مشهور اديان ديگر را و مفكوره هاي دانشمندان و سياستمداران غير مسلم را مطالعه نمايد. اگر يك مسلمان پيش از خواندن و فهميدن قرآن كريم و قبل از شناخت كامل پيامبر خود و خواندن زندگيـنامه پيامبر و اصحاب كرام كتابهاي چون زندگينامه  گاندي، لينين، ماركس...  و يا كتاب چون كتاب آياتي شيطاني را ميخواند بايد بداند كه خواندن اين گونه كتابها برايش حرام است. حرام يعني اجازه نيست. يعني كار نادرست و اشتباه بزرگ است. يعني جفا به خود است، و خود را به گمراهي سوق دادن است.  
دين مبين اسلام ديني است كه در هر مورد و هر چيز و براي هر دوره از زنده گي  انسانها داراي احكام برابر به شرايط زمان و مكان اجتماعي، اقتصادي را دارا ميباشد.  
و هيچ چيز نيست كه در چار چوكات دين مبين اسلام داراي حد و اندازه نباشد . از پيدايش انسان تامرگ او از كار انسان تا خواب او از گفتار انسان تا كردار او از نيت انسان تا عمل او از خوراك انسان تا پوشاك او از تعليم انسان تا تعلم او. براي هر قدم اينها رهنما ميباشد و انسان را به سوي فلاح و رستگاري سوق داده و از غرق شدن در گردآب گناه و بدبختيها نگهميدارد و دين مبين اسلام به جز احكام الهي هيچ قانون ديگر را كه در تضاد با قرآن باشد  قبول ندارد.  
چنانچه در زمان حضرت محمد يك شخصي نزد آن حضرت آمد و گفت: يا رسول الله! من به تو ايمان مي آورم و به خداوند متعال ايمان مي آورم  و تمام احكام الهي را از دل و جان قبول ميدارم ولي يك شرط دارم كه من در گذشته ها قسم ياد كرده ام كه تا مرگ از گوشت شتر استفاده نكنم و گوشت شتر را براي خود حرام قرار داده ام ميخواهم در اسلام هم گوشت شتر براي من حرام باشد يعني صرف يك حلال خداوندي را براي خود حرام مي ساخت. حضرت محمد قبول نكردند.
زيرا؛ زماني كه انسان در دين مبين اسلام شامل شد بايد تمام قوانين و احكام الهــي را از دل و جان قبول كند و هيچ عمل و رواج را كه در زمان جاهليت به آن پايبند بود در اسلام به آن عمل ننموده بلكه از آنها دوري كند و دين مبين اسلام هيچ قيد و شرط را در داخل دين نمي پذيرد و انسان در دين اسلام كاملاً داخل شود نه اين كه دين را به ميل و سليقه خود در وجود خوش داخل كند و هر حكمي را كه خوشش  آمد به آن عمل كند و هر حكم كه  با سليقه اش ساز گار نبود به آن عمل نكند.
در زمان حضرت محمد اصحاب كرام آنچنان به قـرآن پايبند بودند زماني كه يك آيت نازل ميشد كوشش ميكردند كه آنرا حفظ نموده و همزمان در زنده گي خود عملي مينمودند. چنانچه يك مشرك از يك صحابي در مورد قرآن پرسيد كه كتاب  شما قرآنكريم چگونه كتابي است؟ او در پاسخ صحابي ديگر را نشان داد كه قرآن اين گونه است. مشرك ميگويد: كه من از كتاب تان پرسش ميكنم و تو شخص را نشان ميدهي؟  صحابي در جواب ميگويد: كه هر آن چيزيرا كه خداوند در كتاب خود حكم نموده در وجود اين صحابي عملاً ديده ميتواني. يعني تمام زنده گي وي مطابق به قانون و حكم قرآن كريم است. 
پس دين مبين اســلام كاملــترين دين؛ كاملترين قانون، كاملترين علم و دانش براي تمام انسانهاي روي زمين از ابتداي اسلام تا به قيامت بوده و ميباشد. الهذا ضرورتي به ديگر قانونها و مقرره ها پيدا نميشود.
چنانچــه خداوند متعال ميـفرمايد:[ذٰلِكَ الْكِتٰبُ لَا رَيْبَۛۖۚ فِيْهِۛۚ هُدًى لِّلْمُتَّقِيْنَ] (اين است همان كتابي كه قبلاً بشارت آن در ديگر كتاب هاي آسماني(تورات– زبور– انجيل) داده شده بود و هيچ شك و ترديدى در آن نيست).
پس وقتي كه خداوند كتابش را تصديق نموده و بگويد كه هيچ شك و ترديدي در آن نيست آن كتاب مقدس ترين و كاملترين كتاب است.
كتاب خداوند چنان بحري از علوم است كه از هر آيت آن ميتوان هزار ها معني و مفهوم استخراج كرد. 
 قرآن كريم، در مورد علم طبابت، ساينس و تمام علـوم بحث نموده و آگاهيهاي لازم داده؛ اما به شكل مجمل و بسيار فشرده و خلص. اين جا پرسش پيدا ميشود كه چرا هر موضوع در قرآن به گونه فشرده و مجمل بيان شده؟ در جواب بايد گفت: كه در اين يك حكمت خداوندي است كه حضرت محمد نه از روي اجتهاد خويش از وحي الهي هيچ گونه تفسيري از آيات بيان ننموده است زيرا اگر بعضي از اين آيات را نظر به زمان و محيط، فهم و دانش آن زمان تفسير ميكردند پس با گذشت زمان و با پيشرفت هاي علم و دانش آن تفسيرخاصيت و ارزش خود را از دست داده و براي سده هاي بعدي غير قابل قبول مي بود و اگر نظر به فهم و دانش نسل ها و قرنهاي بعدي مانند عصر كنوني تفسير ميكـردند پس فهـم و درك آن براي افـراد پيرامونش در محيط و شرايط آن زمان دشوار و غير ممكن بود.
به همين دليل تفسير آيت به سطع فهم و درك خاص هر عصر مؤكول شده است. و هركس كه بخواهد درهر آيتي از قرآن مجيد پژوهش نموده نتيجـه سالها تحقيـق و سالهــا مطالعــه او را خــداوند متعال در چند سطر كوتاه در كــتابش به دسترس مسلمانان قـرار داده است در صورت كه ما مسلمانان در عوض كه در پي كتابهاي غير اسلامي براييم بايد اول كتابهاي ديني خود را با دقت و غور كامل مطالعه كنيم كه بحري از علوم است ولـي با تأسف كه ما بحر علم را گذاشته در پي قطره هاي باران سرگردان هستيم و با حاصل كردن يك قطره بسيار خوشحال ميشويم در حالي كه بحري از علم در نزد ما است اما آگاه نيستيم و قدر آن را نميدانيم.
اين گفتار براي آناني كه هميشه به بي راهه رفته اند و از دين و قرآنكريم هيچ آگاهي ندارند بسيار مشكل و غير قابل باور است بناً در اينجــا، بجا است تا چنــد نمــونه زنده از شمـاري دانشمندان غير مسلمان  كه تمام عمر خود را در مطالعه و تحقيق پيرامون امور دنيائي نموده اند و حتي به ستاره ها و ديگر سياره ها دسترسي پيدا كرده اند ولي چون به قرآن متوجه شده اند به آن زانو زده و تسليم شده اند و به دين مبين اسلام و قرآن پاك ايمان آورده اند. به گونه مثال:
در يكــي از دانشـگاهاي بسـيار مشهور اروپايـي يك پروفيسور فرانسوي، در رشته طب با بسيار غـرور و شادي به صنف داخل شده و به تمام دانشجويان ميگويد: كه من بعد از سالها پژوهش،  مطـالعـه و كوشش تمام مراحل پيدايش نوزاد را در بطن مادر از زمان آغاز نطفه تا به زمان تولد مرحله به مرحله تحقيق و نتيجه گيري نموده ام كه اين پژوهش با وسايل بسيار پيشرفته امروزي و كمپيوتر صورت گرفته است. نتيجه اين همه تحقيقات را در چند كتاب به نشر رسانيده ام و فشرده آن اين است كه اول نطفه در رحم مادر تا چهل روز به شكل نطفه ميباشد بعداً تا چهل روز به شكل لخته خون ميشود و بعداً.... در اين هنگام يكي از محصلان همان صنف كه مسلمــان و از كشور الجــزاير  بود برخاســـته و ميگويد: استاد اين تمام مراحل را در كتاب ديني ما 1400 سال پيش ذكر شده است. 
استاد با شنـيدن اين حرف تكـان ميخــورد و ميگويد: چگونه تعريف شده؟ شاگــرد آيات 12-13-14- سـوره المـؤمنـــــون  [وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ مِنْ سُلٰلَةٍ مِّنْ طِيْنٍۚ   ثُمَّ جَعَلْنٰهُ نُطْفَةً فِيْ قَرَارٍ مَّكِيْنٍ۪ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظٰمًا فَكَسَوْنَا الْعِظٰمَ لَحْمًاۗ ثُمَّ اَنْشَاْنٰهُ خَلْقًا اٰخَر فَتَبٰرَكَ اللّٰهُ اَحْسَنُ الْخٰلِقِيْن]
ترجمه(هر آئينه ما آدمي را از چكيده از گل آفريديم سپس او را نطفه اي ساختيم در قرارگاهـي اســتوار(رحم مادر) آنگاه نطـفه را خـون بسته اي ساختـيم و آن خون بسته را پاره گوشتي كرديــم و آن پاره گـوشت را استخــوان هـا گـردانيــــديــم و بـر آن استخــوانهــا گــوشت پوشانديم سپس اورا به آفرينشي ديگر باز آفريديم پس بزرگ است خداي يكتا كه نيكو ترين آفريننده گان است). را برايش تلاوت و ترجمه ميكند استاد با شنيدن تمام آيت به حقيقت بودن اين دين تصديق ميكند و ميگويد كه1400 سال پيش نه برق بود  نه لابـراتوار هاي مجهــز و نه كمپيوتر، هيچ چيز نبود چگونه اين تعريف دقيق و مكمل در كتاب قرآن ثبت است پس به يقين كه اين دين و اين كتاب بر حق بوده و از جانب خداوند آفريدگار بر پيغمـبر اسلام نازل شده است، ايمان مى آورد و به دين مقدس اسلام مشرف گرديده، مسلمان ميشود. 
به همين گونه در امريكاه يك موسيقي دان بسيار مشهور كه  تمام عمـر خود را در ثبت آواز هـا، شناخت آواز و تنظـيم آواز ها صرف نموده بود ودر اين رشته دكتورا داشت باز هم تحقيق بيشتر ميكند تا دريابد كه چگونه آواز مركب را كه تا حال نتوانسته ثبت كند. روزي در فكرغرق ميباشد كه يك دوست مسلمان اش او را ديده و با او هم صحبت شده و دليل فكر و انديشه او را جويا ميشود. وي ميگويد كه من تمام آواز هارا از هر گونه حيوانات را تنظيم كرده توانستم ولي آواز خر  بسيار مشكل است و من هيچ نميتوانم آنرا در كمپيوتر تنظيم كنم. دوست اش ميگويد: كه اين يك امر واضح است. دانشمند ميگويد: كه تو از كجا ميداني كه ميگوي كه يك امر واضع است؟. مسلمان ميگويد: كه پيش از1400 سال قبل، خداوند در كتاب خود مهرباني نموده ميفرمايد كه: [اِنَّ اَنْكَرَ الْاَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيْرِ] (همانا زشت ترين آواز ها، آواز  مركب«خر» است) دانشمند با شنيدن اين آيت با خود فكر ميكند كه من در اين عصر كمپيوتر با هزار ها نوع ماشينها و امكانات هنوز به اين موضوع دست رسي نيافته ام ولي در كتاب مسلمانان1400 سال پيش اين نكته را برايشان بيان كرده  همزمان به برحق بودن كتاب قرآن و دين اسلام ايمان آورده و مسلمان ميشود.
و يا مثال ديگر كه در قـرآن گفــته شده كه[وَ اِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت] (و هنگامي كه دريا ها بر افروخته شوند) يعني آتش بگيرند.  سالها  زيادي مردم به حقيقت اين امر متوجه نشده بودند كه دريا چگونه آتش گرفته ميتواند. ولـي در اين اواخــر دانشمندان ساينس  به اين نتيجــه رسيده اند كه آب متشكل از آكسيجن و هايدروجن ميباشد كه هـردو عنصر قابل احتراق يعني قابل سوختن و آتش گرفتن است. كه اين خود يك معجزه بزرگ كتاب الهي است و مثال زنده آنرا در حادثه(سونامي) در سال 2004 همه مردم به چشم ديدند كه آب بحر بلند شده چندين كيلومتر مساحت زمين را زير آب كرد و با آب آتش هم همراه بود و بسياري از اجساد را در حالي يافتند كه در ميان آب كاملا سوخته بودند.
و يا در قسمتي از قرآن كـريم در مورد باد هاي بارور  ياد آوري شده  ولي مردم به معني اصلي آن پي نميبردند و تحقيق و توجه نميكردند ولي اكنون در عصر كمپيوتر بعد از سالها تحقيق به اين نتيجه رسيده اند كه درختان شاخه هاي مونث و مذكر  دارند و چون حركت كرده نميتوانند و مونث از مذكر دور ميباشد پس درخت مذكر يك موادي مخصوصي از خود توليد ميكند و آن را به دست باد هاي بهاري سپرده و باد ها مواد مخصوص را به شاخه هاي مونث ميرسانند و القا صورت ميگيرد.
و يك مثال ديگر كه آن را در يك سايت انترنيتي خواندم تحت عنوان(جسد فرعون باعث مسلمان شدن يك پروفيسور شد)، كه بسيار برايم جالب بود و در ضمن بسيار يك پند، عبرت و ثبوت بركامل بودن دين مبين اسلام ميباشد، مطلب از اين قرار است. 
هنگامـي كه فرانسوا ميـتـران در سال 1981ميــلادي زمام امور فرانسه را در دست گرفت از مصر تقاضا كرد، تا جسد موميائي شده فرعون براي برخي آزمايش ها و تحقيقات به فرانسه بفرستد.
هنگامـي كه هواپيــماي حامل بزرگترين طاغوت تاريخ در فرانسه به زمين نشت جسد فرعــون به مكاني با شرايط خاص در مركــز آثار فــرانسه انتقال داده شد. تا بزرگترين دانشمـندان، باستان شناسان، همراه با بهترين جراحان وكالبد شكافان فرانسه آزمايش هايي خود را روي جسد و كشف اسرار متعلق به آن شروع كنند.
رييس اين گروه تحقيق وترميم جسد يكي از بزرگترين دانشمندان فرانسه بنام پروفيسور موريس بوكاي بود.

پروفيسور موريس بوكاى



موريس بوكايي بر خلاف سايرمحققان، كه قصد ترميم جسد را داشتند او در صدد كشف راز و چگونگي مرگ  فرعون بود. 
تحقيقات پروفيسور بوكاي، همچنان ادامه داشت تا اين كه ساعت هاي پاياني شب نتايج نهايي ظاهـر شد. پس از ساعت ها پژوهش بر جسد فروعون بقاياي نمكي كشف شد كه دليل بر اين بود كه او در دريا غـرق شده و مـرده است و پس از خارج كـردن جسد او از دريا براي حفظ جسد آن را موميايي كرده اند. اما مسأله اي شگفت انگيزآن وآنچه باعث تعجب بيش از حد پروفيسور بوكاي شده بود اين مسله بود كه چگونه اين جسد سالم تر از ساير اجساد باقي مانده در حالي كه اين جسد از دريا بيرون كشيده شده است. 
پروفيسور موريس بوكاي، در حال آماده كردن گزارش نهايي در مورد كشف جديد(مرگ فرعون بوسيله غرق شدن در دريا و موميايي جسد او بلافاصله پس از بيرون شدن از دريا) بود كه يكي از حضار در گوشش ياد آور شد كه براي انتشار نتيجه تحقيق عجله نكند چرا كه نتيجه تحقيق كاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است. 
ولي موريس بوكاي، به شدت اين خبر را رد كرده و آن را بعيد از حقيقت دانست. او بر اين عقيده بود كه رسيدن به چنين نتيجه ي بزرگ ممكن نيست مگر با پيشرفت علم و با استفاده از امكانات دقيق و پيشرفته كمپيوتري، در جواب او يكـي از حضار بيان كـرد كه قرآني كه مسلمانان به آن ايمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جسد  او بعد از مرگ را خبر داده است. 
حيرت و سر درگمي پروفيسور دو چنـدان شد و از خـود پرسش نمود كه چگونه اين امر ممكـن است با توجـه به اينكه اين موميايي در سال 1898 ميلادي كشف شده است در حالي كه قـرآن مسلمانان قبل از 1400 سال نازل شده است!
چگونه با عقل جور در مي آيد در حالي كه نه عرب و نه هيچ انسان ديگري از موميايي شدن فرعون توسط مصريان قديم آگاهي نداشته و زمان زيادي از كشف اين مسأله نمي گذرد؟
موريس بوكاي تمام شب به جسد موميايي شده نگاه ميكرد و در مورد سخن دوستش فكر مي كرد كه چگونه قرآن كتاب مسلمانان در مورد نجات جسد بعد از غرق شدن سخن مي گويد در حالي كه كتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال كردن موسي سخن ميگويد اما از  نجات جسد هيچ سخني بميان نمي آورد و با خود مي گفت آياي امكان دارد اين موميايي همان فرعوني باشد كه موسي را دنبال ميكرد؟ او در همان شب تورات و انجيل را بررسي كرد اما هيچ ذكري از نجات جسد فرعون به ميان نيامده بود پس از اتمام تحقيق و ترميم جسد فرعون آن را به مصر باز گرداندند ولي روان موريس بوكاي آرام نگرفت تا اين كه تصميم گرفت به كشور هاي اسلامي سفر كند تا از صحت خبر در مورد ذكر نجات جسد فرعون توسط قرآن كريم اطمينان حاصل نمايد. 
 يكـي از مسلمانان قـرآن را باز كـرد و اين آيه را براي او تـلاوت نمود: 
[فَالْيَوْمَ نُنَجِّيْكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُوْنَ لِمَنْ خَلْفَكَ اٰيَةً وَ اِنَّ كَثِيْرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ اٰيٰتِنَا لَغٰفِلُوْنَ] {يونس آيه: 19}
(ما امروز پيــكرت را (از آب) نجــات مي دهيــم تا عبرت آيندگان شوي و همانا بسياري از مردم از آيتهاي ما بي خبر ند). 

اين آيه او را بسيار تحت تاثير قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صداي بلند فرياد زد. 
«من به اسلام داخل شدم و به اين قرآن ايمان آوردم ».
موريس بوكاي، با تغييرات بسياري در فكر و انديشه و آيين به فرانسه باز گشت و دهها سال در مورد تطابق حقايق علمي كشف شده در عصر جديد با آيه هاي قرآن تحقيق كرد و حتي يك مورد از آيات قرآن را نيافت كه با حقايق ثابت علمي تناقض داشته باشد. 
اين چنـد مثال بيانگـر آن است كه كشور هاي پيشرفـته كه تمام امكانات و وسايل پژوهشي در دسترس آنها است بعد از سالها تحقيق وكوشش به يك نتيجه بسيار مهم و جديد دست مي يابند كه برايشان بسيار با ارزش و مهم و يك كشف جديد ميباشد اما وقتي به قرآن كريم رجوع ميكنند مي بينندكه نتيجه همان تحقيقات چندين ساله شان در چند سطر خلص در قرآن عظيم الشان بيان شده است واين است كه  در مقابل قرآن كريم به زانو در مي آيند. اما بخاطرگمراه شدن و سنگ بودن دلهايشان چنانچه خداوند متعال ميفرمايد[خَتَمَ اللّٰهُ عَلٰى قُلُوْبِهِمْ وَ عَلٰى سَمْعِهِمْ ...]  بازهم از قبول نمودن قرآن و دين مبين اسلام سرباز زده و آنرا پنهان ميكـنند و كوشش  مينمايند كه ديگران و بخصوص مسمانان را مانند خود از راه حق دور ساخته و مصروف زندگي چند روزه دنيا بسازند.
بعد از كتاب خداوند متعال كه قرآن كريم است؛ احاديث و سنت پيامبر با ارزش و داراي مقام والا ميباشد كه همه گفتار حضرت محمد است در حقيقت شرح، تشريح، تعريف و واضع كننده كلام الهي است و هر حديث دريائي از علم و فهم و دانش است هر قدر كه در مورد گفتار آن حضرت  غــور، فكــر و تحقيق شود باز هـم به نقطه پاياني نميرسيم و خود به خود نزديكي پيدا مينمايـد و راجع ميشود به يكي از آيات قرآن مجيد. كه انسانها در هر زمان، در هـر وقت و در هر عصر كلام مجيد را به زبان خود به وقت و زمان خود و به فهم خود تحقيق نموده اند هر آيت از كتاب پاك در زمان خودشان مطابقت داشته و تا قيامت هيچ  وقت كهنه گي ندارد و نقطه انجام ندارد.
چنانچه حضرت محمد در حجـة الـوداع زماني كه آخرين بار مراسم حج را ادا ميكردند تمام مردم را جمع نموده و حكم خداوند را برايشان ارشاد فرمودند كه[اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِيْنَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِيْ وَ رَضِيْتُ لَكُمُ الْاِسْلَامَ دِيْنًا] (يعني امروز دين شما را برايتان به كمال رسانيدم و نعمت خويش را بر شما تما م كردم و اسلام را دين شما پسنديدم). {المائده آيه: 3}
 و آن حضرت گفتند كه براي شما دو چيز را گذاشته ام تا زماني كه به اين دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نميشويد. كه يكي كتاب الله است و دوم سنت پيامبر.
بعد از آن حضرت تمام اصحاب كرام در هر لحــظه از لحظات زنده گي شان اول به كتاب قرآن و احـكام الهي  رجوع ميكردند و بعدا به سنت پيامبر مراجعه مينودند و تمام مشكلات شان را از همين دو كتاب حل ميكردند و همين دو كتاب بود كه اصحاب كرام را به راه پيشرفت، ترقي، نام و نشان آبرومند، عزت، قدرت، پادشاهي، كاميابي فردي و اجتماعي سوق نموده بود و تا قرنهاي متمادي فتوحات و پيشرفت هاي چشمگـيري نصيب مسلمانان و جهان اسلام گرديده بود، و هيچ گاه نياز به ديگر كتابها و قوانين پيدا نميشد، ويقيناً قرآن هدايت كننده انسانها در هر عصر و زمان است.
اما بعد از قرنهاي متمادي بر اثر غفلت بعضي از مسلمانان و پيروي بيجاي آنها از ديگر ملت هاي غير اسلامي مردم مسلمانان از خيــرو بركات، نور و روشنائي كتاب الهــي و احاديث نبوي محروم گرديده در تاريكي هاي تقليد و پيروي از خرافات ديگر ملت ها غرق شده و نور هدايت را گذاشته به سوي چاه بدبختي رهسپار شدند.
همين كجروي ها و غفلت هاي نادانسته آهسته، آهسته اهل اسلام را از فهم قرآن و حديث دور ساخته و همزمان با دست بكار شدن دشمنان ديرينه اسلام كه سالها و قرنها در انتظار چنين فرصت بودند دست بكار شده در لباسهاي گوناگون نزديك شده و در پهلوي هزار ها هزار پلان ها، برنامه ها و مقاصد شوم  شان يكي از اهداف شان دور ساختن مسلمانان از خواندن كتاب الهي و ديگر كتابهاي ديني شان بود و برعكس هزار ها نوع كتاب غير ديني را تحت عنوان هاي مختلف به دســترس مسلمانان بخصوص نسل جـوان قـرار داده تا آنها با مطالعه چنين كتابهاي پوچ و بي معني در بحر گمراهي غرق گرديده  و از راه راست دور بمانند. 
   یکی از دوستانم همیشه میگفت که همان طور در هر چیز حلال و حرام وجود دارد و قوانین خود را دارد، در خواندن کتاب نيز هم حلال و حرام وجود دارد.
آن زمان مفهوم اصلی آن را درک کرده نمیتوانستم و با خود میگفتم که کتاب خواندن چگونه حرام بوده میتواند بلکه دانشمندان گفته اند که هر کتاب اقلا باید یکبار خوانده شود. اما اکنون گفته دوستم را تصدیق میکنم زیرا در جامعه اسلامی خود بسیار ی از اشخاص را دیده ام و شاید شما هم دیده باشید که آموزش ديده و تحصیل کرده و هر نوع کتاب را خوانده و از تاریخ تا فلسفه وغیره را میدانند و در مورد بسیار از اشخاص مشهور چون  لنین، گاندی)، ماهو، تارچر و یا سلمان رشدی. و دیگر دانشمندان معروف جهان آگاهي کامل با تاریخ، محل تولد، تاریخ وفات و محل آنرا در حافظه دارند و با زبانهايي مختلف تسلط کامل دارند، امااز قرآن کریم هيچ نميدانند و حتی معنی کلمه طيبه را هم نمي فهمند  و از مفهوم دین و اسلام اصلاً چیزی نشنیده و در مورد  پیامبربزرگوار اسلام هیچ معلومات ندارد ونمیداند که او چي زماني تولدشده وچي جان فدایي هاي کرده و حديث اين کتاب ناب و مؤثر كه ناجی به تمام عالم بشریت است بجا گذاشته و چي زماني وفات کرده است.
   آيا معقول خواهد بود مسلمانى را كه تمام عمر خود را زیر بیرق اسلام و تحت نام اسلام سپری کرده ولی هیچ گاه به مسجد نرفته باشد و از قرآن و اسلام چیزی را نداند وخود ش نخواهد که بداند ولی همان شخص به قیمت جان خود کتاب آیات شیطانی(اثر سلمان رشدی) را خریده و به خانه آورده و آنرا با بسیار دقت مطالعه نمايد و یا کتاب مأویستی را و یا کتاب لنین، گاندی و غیره را با بسیار دلچسپی و افتخار مطالعه کرده باشد و در اکثر مجالس به نام یک مسلمان صحبت کند ولی بیشتر و زشتتر از یک کافر به دین اسلام توهین و اهانت کند چون مطالعه منفی و فهم منفی او همین را برایش اجازه میدهد.
آیا صحبت با چنین شخصی و پیروی کردن از او یا هم فکر شدن با او کار درست خواهد بود او را چگونه مسلمان نامید و چگونه به گفتار او گوش داد. اگر در صحبت با ایشان بنشنید در چند دقیقه چنـدین گفـتار گاندی را یاد آور میشود که دانشمـند بزرگ جهـان گاندی... در این مورد چنین گفته است و یا انقــلابـی بزرگ توده ها چنین گفته و یا فلان شخص تا سرحد مرگ از مبارزه و از راه سیاست خود بر نگشت و حتی گاه گاه خود را نزدیک به کفر ساخته و حرف های خارج از اسلام و کفر آمیز بزند.
شاعری چه زیبا گفته است:
گوهر ذاتی هر کس زه کلامش پیداست
از صدا فهــم شود شیـشه اگر مو دارد
بیایيد با هم فکر کنیم که چرا  روز به روز بر شمار هم چنین اشخاص در جامعه اســلامی ما افزوده میشود!؟ یکــی از عــوامل آن خواندن کتاب های حرام است. برای روشنی بیشتر در این مورد لازم است چند مثال خارج از موضوع ارائه نمایم: 
1- حکم نماز خواندن چنین است: که؛ اگـر عمداً پاک نباشید و وضو نکنید هر قدر نمار بخوانید نماز تان بر علاوه که قبول نمیشود و ثواب ندارد بلکه خود را گنهکار نیز میسازید.
2- اگر از شیرينی باب؛ یک شیرينی بسیار خراب و با کیفیت پایین را همیشه بخورید و عسل را هیچ وقت نخورده باشید فکر میکنید که شیرین ترین  شیرينی همین شیرينی که در دسترس تان است میباشد و از آن کــرده شیرینـتر چیــزی وجود ندارد چون هیـچ گاه مزه عسل را نچشیده اید؛ در قسمت خواندن کتاب، هم همینطور است. 
  اگر صرف کتاب زندگی نامه گاندی را مطالعه کنید ولی در مورد زنده گــی نامه پیامبر بزرگ اســلام، اصحاب كــرام و بزرگان دین خود هیچ معلومات نداشته باشید خود به خود گاندی را مرد بسیار پاک و عاری از تمام نواقص دانسته و اورا عالم تر نسبت به تمام مردم دنیا و حتی نسبت به پیامبر خودت میدانید و او را رهنما و پیامبر خود قرار میدهید زیرا قبل از خواندن کتاب سیرت النبی و یا دیگـر کتابهای دینی که در آن در مورد پیامبر و دین خودت معلومات داده شده اول تر شما کتاب زندگی نامه یک فرد غیر اسلامی را خواندید. و همین عمل به ظاهر کوچک تان؛ شما را یک گام از راه اسـلام و راه دین دور ساخته و زمینه كدورت و نفرت پیداکردن را در مقابل دین اسلام مهیا میسازد و دلچسپی تان در خواندن همچنین کتاب و یا حرام تر از آن چون کتاب آیات شیطانی را در قلب تان بیشتر میسازد. در حالی که تمام شهکار های گاندی و تمام گفتار های گاندی و امثال او در مقابل گفتار های حضرت محمد چون پر کاهی است و همه گفتار آنها تقلید از بعضی گفتار های پیامبر اسلام میباشد. ولی افسوس که ما کتاب حرام را قبل از کتاب حلال به خوانش گرفته ایم. در اینجا است که حرام بودن خواندن هم چنین کتابها قبل از این که در مورد دین خود چیزی بدانید ثابت میشود. 
این جمله کـدام حکــم شرعـی نخــواهد داشت ولـی نظریه شخصی خود را خواسته ام بیان کنم که نمونه های اين چنین اشخاص را در اطراف و ماحول خود دیده ام. 
و یا اکثر مسلمانان که در کشور های اروپايی زنده گی میکنند در هرجا و به زبانهای گوناگون تعریف و تمجید از دیگر ادیان را میخوانند و در مکاتب عمدا در مورد دیگر ادیان تبلیغ زیاد صورت میگیرد و جوانان ما نا خود آگاه  به همان راه کشانیده میشوند چون از دین و آئین خود هیچ آگاهی ندارند و برایشان از دین مبین اسلام حتی یک کلمه هم یاد آور نمیشود بر عکس تخریب هم شده و همین نخواندن کتاب های دینی و ندانستن از دین و شريعت محمد باعث میشود که جوانان ما که در محیط غیر اسلامی رشد کرده اند از گفتن این که من مسلمان هستم احساس شرم میکنند. چون محیط زیست و محیط تدریسی آنها دیگر ادیان را برایش تشریح کرده و او میداند که حضرت مسیح چگونه زندگی کرد چی کتابی را به ارمغان آورد و پیروان او چگونه کارهای نیک انجام میدهند اما هیچ گاه در مورد حضرت محمد به او چیزی گفته نشده و خودش هم کوشش  نکرده تا در مورد پیامبر و دین خودش کتابی را بخواند و کمی معلومات حاصل کند. 
همچنين اشخاص روز به روز به تعداد شان در محيط و جامعه ما بيشتر شده ميرود. بيايد باهم فكر كنيم كه چرا چنـين است و علت آن چيست؟ و راه حل آن كدام است؟
علت آن در پهلوي هزار ها هزار علت يكي هم محيط تدريسي غير اسلامي در كشور اسلامي است. 
به گونه نمونه در طي چند دهه اخير در مكاتب ساعتهايي آموزش ديني در يك هفته صرف يك ساعت درسي آن هم روز پنج شنبه و ساعت اخير درسي تعين شده بود كه روز آخر هفته و ساعت اخير درسي است و هيچ شاگردي حوصله و توان برداشت را ندارد و خسته است و در انتظار زنگ رخصتي است و هيچ به درس و موضوع دين توجه نكنند و استاد مضمون ديني يكي از عقب ترين وكم تجربه ترين استادان و اكثرا خلاف مضمون را تعين ميكردند(يعني به استاد سپورت و يا استاد فزيك  مضمون علوم ديني داده ميشد) تا به اين گونه خود به خود بي اهميت بودن و بي ارزش بودن علوم ديني را ظاهر ميكردند تا شاگردان از اين كتاب حياتي چيزي برداشت كرده نتوانند و در روز امتحان هم ساده ترين امتحان كه هيچ كس به آن پابندي نداشت و حتي كسي آن را جز مضمون امتحان حساب نميكرد علوم ديني بود كه همه را رايگان نمره كاميابي ميداند حتي امكان داشت كه يك شاگرد در مضمون سپورت ناكام بماند ولي در علــوم ديني رايــگان كامياب ميشد. اما برعكـس بيشتر اوقات و ساعات درسي را مضـامين چون جغرافيه، ساينس، تاريخ كشور هاي غير اسلامي، زمين شناسي از ديدگاه افراد غير مسلم و نظريه هاي نادرست و افكار اشخاص غير مسلمان در مورد زمين، آسمان، ستاره ها، هوا وغيره آموزش زبانها هاي غربــي و غيره در بر ميگرفت كه اين خود يكي از برنامه وپلان هاي شوم دشمنان اسلام بود.
همين امر باعث ميشد كه اطفال از آغاز به خواندن كتابهاي غير اسلامي زيادتر متوجه شده و از دين خود و از پيامبر خود و از معني اصلي و مقصد دين اسلام بي خبر بمانند و همه شان متوجه آموختن ديگر مضامين و بخصوص مصروف آموختن لسان هاي خارجي  شوند. 
به همين شكل از كودكستان اين نوع تدريس شروع شده بعداً مكتب ابتدييه، ليسه بعداً پوهنتون و سر انجام دوكتورا حاصل ميكنند ولي از دين خود چيزي را نميدانند و خود به خود به مقابل دين خود به مقاومت و مبارزه بر ميخيزند چون آموزشهاي غير ديني شان به آنها اين اجازه را ميدهد كه دين و آيين پدران خود را آيين كهنه فكري بگويند و فـرد مسلمان و برابر با حكم الله و سنت رسول الله را عقب مانده و كهنه فكر بگويد.
اين گونه فهميده ها و دانشمندان كه ظاهر و باطن شان برابر و مطابق با غربي ها است تمام درس و تحصيل را به اين خاطر نكرده اند كه يك علم و دانش را ياد گرفته تا مردم مسلمان و ملت خود را خاص براي رضاي خداوند كمك كنند؛ بلكه داكتر شده اند به اين نيت كه تمام مصارف 7 ساله تحصيل را بايد در ظرف يكسال پيدا كنند و يا انجنير شده اند به اين نيت كه تمام مصارف دوران تحصيل را در مدت زماني ازمردم پيدا كند و بس. 
اين گونه افراد در جامعه ما بسيار ديده ميشود اگر در پاي صحبت با ايشان بنشنيد در يك لحظه چند بار از شهكار هاي اشخاص غير مسلمان ياد ميكنند و خط مش زنده گي آنها را خط مشي زنده گي خود قرار داده اند كه همان مطالعه منفي شان و مطالعه از كتابهاي كه برايشان حرام بوده باعث شده كه انها در ظاهر مسلمان بمانند اما در سخن گفتن و عمل كردن شان بيشتر از كافران به دين اسلام توهين كنند. 
و علتي كه چگونه اين افراد روز به روز بيشتر ميشوند اين است كه هر فرد بعد از شناخت خود و بعد از با سواد شدن و بعد از توان خواندن و نوشتن را پيدا كردن بازهم به سوي  راه هاي غير اسلامي در تلاش هستند و در كوشش  بهتر ساختن امور و اسباب زندگي دنيائي خود شده كه هيچ وقت كامل و پوره هم نميشود و در پي احزاب بي بنياد و مفكوره هاي نا درست چون مفكوره، ماركس، گاندي، لينن، تارچر... .
و ديگر مفكوره هاي غير اسلامي كه حتي به خود صاحب مفكوره و ملت آن كشور مفـيد تـمام نشده و با روي سـياه از دنيا رفته اند اما بازهم جـوانان ما در پـي راه آنها رفته و از راه دين و اسـلام فاصله ميگيرند. 
یک نکته دیگر را هم باید یاد آور شد که اکنون که عصر کمپیوتر است و تمام علم ها و تمام چیز ها در کمپیوتر ها جا داده شده و از طریق انترنیت تمام علم و دانش روی زمین را میتوان حاصل کرد و مطالعه کرد و یا به دیگر دوستان در هر گوشه از جهان همزمان فرستاد و  و یا میتوانید که سایت های شخصی بسازید و در آن معلومات شخصی خود را به تمام جهانیان به نمایش بگذارید اما باز هم باید گفت که در استفاده از کمپیوتر و انترنیت نیز راه حلال و حرام دارد. 
اگر سایت های اسلامی و یا آموزشی را باز کرده و مطالعه کنید هم مفید است و هم موثر تمام میشود و هم ثواب بزرگ نزد خداوند متعال دارد ولی اگر سایت های غیر اسلامی و یا غیر اخلاقی و انحرافی را باز کرده و مورد استفاده قرار دهید باید گفت که بر علاوه که فایده ندارد بلکه داخل گناه بزرگ میشوید و از راه راست و کـامیابـی شما را منحرف مي سازد و آنهایي که وقت گرانبهای خود را مصروف سایت های غیر اسلامی و غیر اخلاقی ساخته اند بر علاوه که خود شان چیزی درست و مفید یاد نمیگیرند بلکه با زحمات شب و روزی خود باعث میشوند که دیگر جوانان مؤمن خود را نیز از راه راست و از راه اسلام و از راه انسانیت خارج ساخته و مانند خود آنها را نیز به گودال نیستی و بدبختی دنیائی و اخروی بکشانند. زیرا آنهايی که با ساختن چَت روم های غیر اخلاقی و یا با ساختن سایت های غیر اسلامی و حتی کفر آمیز و کاملاً آزاد فکر میکنند که یک کار خوب میکنند باید بدانند که این کار هایشان نیز حرام است و تمام زحمات شان جز آتش جهنم کدام مزد دیگر ندارد. 
پس بیایيد در گام نخست در مورد دین مبین اسلام، در مورد قرآن پاک، در مورد پیامبر بزرگوار ما حضرت محمد و در مورد زنده گینامه آن حضرت، در مورد اصحاب كرام و جان فدایي هایي آنها و در مورد قانون پاک قرآن مطالعه دقیق و همه جانبه نمایيم و برای کسب این معلومات باید کمی کوشش و تلاش از خود نشان بدهیم و باید هر لحظه در جستجو باشیم و وقتی که معلومات ما در مورد دین خود ما کمی زیاد شد آنگاه خواندن تمام کتابها برای ما حلال میباشد و آنگاه میتوانیم که دیگر کتابها را نیز بخوانیم زیرا آنگاه گفتار هر شخص و هر دانشمند را که بخوانید حتماً، حتماً و صد در صد نمونه هاي آن و حتی بهتر از آن در گفتار و کردار پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد موجود بوده و حتما در کتاب های سنت پیامبر درج است که تو آنرا قبلا مطالعه کرده اید آنگاه است که هر قدر کتاب های غیر اسلامی را بخوانید بر علاوه که دین و عقیده اسلامی تانرا ضعیف نمیکند بلکه خود به خود باطل بودن آن کتاب و ناقص بودن ان گفتار برایتان ثابت و آشکار میشود و ایمان و عقیده شما را در مورد کامل بودن دین خودت و پیامبر خودت بیشتر از پیش ميسازد. 



با اظهار سپاس از شما كه اين رساله كـوچك بنده را مطالعــه نموديد.
بنده به دلايل مختلف از آغاز جواني از كشور عزيزم افغانستان دور بودم  ولي باز هم به لطف خداوند متعال در هر جا و در هر محيط باز هم كم كم مطالعه ديني داشتم و با دوباره آمدنم به وطن  به نوشتن بعضي از مقاله پرداختم كه در سايت هاي اسـلامي و بعضي از روزنامه هاي شهـر كابل نشــر ميشد. اين اولين كتاب بنده است كه به توفيق خداوند به چاپ ميرسد چنانچه در سر آغاز ياد آور شدم  بنده با تمام كم دانشي ام و كمي و كاستي هايم بازهم جسارت نموده و دست به نوشتن اين رساله زده ام.
بزرگي چنين ميگويد: 
من نميتوانم كه كتاب مانند مثنوي بنويسم
ولـــي به انــدازه خـــــودم مينويسم
من هم اين عنوان را سر مشق قرار داده و به توفيق خداوند چنين اقدام را نمودم و از خداوند كريم تمنا دارم تا بمن توفيق مطالعه بيشتر قرآن كريـم و حديث نبوي و ديگـر كتابهاي دينـي را اعطا نمايد تا در آينده با امكانات بهتر و جامع تر بنويسم و به خدمت بر ادران و خواهران مسلمانم قرار بگيرم.
از شما دوستان عزيز تمنا دارم تا اگر در نبشته من هر غلطي چه در املا آن چه در سند آن و يا در مورد مؤثق نبودن بعضي از ياد آوري ها آن و ديگـر موارد كه شما متوجه ميشويد لطــف نموده در عوض انگشت انتقاد دست همكاري را بسوي بنده دراز كرده و به بزرگي تان بنده را متوجه آن اشتباه ساخته تا در آينده آن را اصلاح نمايم.
همچـنان از محــترم اسـتاد محـمد زبــير(ابراهيمى) كه در حصه تصحيح، ديزاين و در حصه چاپ اين رساله بطـور مستــقيم كمــك و همــكاري نمــوده و زحمـات زيادي را متحمل گرديده اند، اظهار سپاس مينمايم و در عـوض زحمات شان ازخداوند متعال ميخواهم برايشان اجر عظيم اعطا فرمايند. 
بااحترام
محتاج دعاى شما
محمد احسان « مهيا»